فهرست واژگان سطح A2 - سرگرمی‌ها و فعالیت‌های روزانه

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی در مورد سرگرمی ها و فعالیت های روزمره، مانند "ماهیگیری"، "یوگا" و "کمپینگ" را یاد خواهید گرفت، که برای زبان آموزان سطح A2 آماده شده است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح A2
fishing [اسم]
اجرا کردن

ماهیگیری

Ex: She 's interested in learning about deep-sea fishing .

او به یادگیری درباره ماهیگیری در اعماق دریا علاقه دارد.

to fish [فعل]
اجرا کردن

ماهی گرفتن

Ex: We used to fish for hours during our summer vacations .

ما در تعطیلات تابستانی‌مان ساعت‌ها ماهیگیری می‌کردیم.

walk [اسم]
اجرا کردن

پیاده‌روی

Ex: The city organized a historical walk through the old town .

شهر یک پیاده‌روی تاریخی در شهر قدیمی ترتیب داد.

yoga [اسم]
اجرا کردن

یوگا

Ex: They opened a new yoga studio downtown .

آن‌ها یک استودیوی جدید یوگا در مرکز شهر باز کردند.

ball game [اسم]
اجرا کردن

توپ‌بازی

Ex: We cheered loudly during the ball game .

ما در طول بازی توپ با صدای بلند تشویق کردیم.

card game [اسم]
اجرا کردن

بازی با ورق

Ex: I introduced my friends to a card game popular in my country .

من دوستانم را با یک بازی کارتی محبوب در کشورم آشنا کردم.

اجرا کردن

تنیس روی میز

Ex: She is practicing hard to compete in the national table tennis tournament .

او سخت تمرین می‌کند تا در مسابقات ملی پینگ پنگ شرکت کند.

barbecue [اسم]
اجرا کردن

مهمانی کبابخوری

Ex: We had a barbecue in our backyard last weekend .

ما آخر هفته در حیاط خلوت خود باربیکیو داشتیم.

camp [اسم]
اجرا کردن

اقامتگاه موقت

Ex: We set up camp near the lake for our weekend getaway .

ما در نزدیکی دریاچه برای فرار آخر هفته‌مان اردوگاه برپا کردیم.

camping [اسم]
اجرا کردن

کمپینگ

Ex:

او کمپینگ در کمپ را به جای طبیعت وحشی ترجیح می‌دهد.

campsite [اسم]
اجرا کردن

اردوگاه

Ex: The campsite was nestled in the woods , providing a lot of shade .

محل کمپ در میان جنگل قرار داشت و سایه‌ زیادی فراهم می‌کرد.

club [اسم]
اجرا کردن

دیسکو

Ex: We celebrated her birthday at the club with a live band .

ما تولد او را در کلاب با یک گروه زنده جشن گرفتیم.

party [اسم]
اجرا کردن

مهمانی

Ex: They decorated the house beautifully for the party .

آن‌ها خانه را برای مهمانی زیبا تزئین کردند.

picnic [اسم]
اجرا کردن

پیک‌نیک

Ex: The picnic basket was filled with fresh fruits and homemade cookies .

سبد پیکنیک پر از میوه‌های تازه و کلوچه‌های خانگی بود.

tent [اسم]
اجرا کردن

چادر

Ex: Remember to bring a waterproof tent if it might rain .

به یاد داشته باشید که اگر احتمال بارندگی وجود دارد یک چادر ضد آب همراه داشته باشید.

shower [اسم]
اجرا کردن

دوش‌گرفتن

Ex: In the summer , a cold shower can be very refreshing .

در تابستان، یک دوش سرد می‌تواند بسیار طراوت‌بخش باشد.

bath [اسم]
اجرا کردن

حمام

Ex: Our cat hates having a bath .

گربه ما از گرفتن حمام متنفر است.

laundry [اسم]
اجرا کردن

لباس‌های شسته‌شده

Ex: Please separate the white laundry from the colored clothes .

لطفاً لباس‌های سفید را از لباس‌های رنگی جدا کنید.

bored [صفت]
اجرا کردن

خسته و بی‌حوصله

Ex: He 's bored because he has nothing to do at home .

او حوصله‌اش سر رفته چون در خانه کاری برای انجام دادن ندارد.

surprising [صفت]
اجرا کردن

تعجب‌برانگیز

Ex: His sudden decision to quit his job was quite surprising .

تصمیم ناگهانی او برای ترک شغلش کاملاً تعجب‌آور بود.

enjoyable [صفت]
اجرا کردن

دلپذیر

Ex: Our afternoon at the park was enjoyable and relaxing .

عصر ما در پارک لذت‌بخش و آرامش‌بخش بود.

delightful [صفت]
اجرا کردن

لذت‌بخش

Ex: The weather on our holiday was simply delightful .

هوا در تعطیلات ما به سادگی دلپذیر بود.

pleased [صفت]
اجرا کردن

خوشحال

Ex: He was pleased by the warm welcome he received .

او از استقبال گرمی که دریافت کرد خوشحال بود.

cooking [اسم]
اجرا کردن

آشپزی

Ex:

یکی از سرگرمی‌های من پختن غذاهای عجیب و غریب است.

fun [اسم]
اجرا کردن

خوشی

Ex: We added some games for fun at the picnic .

ما چند بازی برای سرگرمی در پیکنیک اضافه کردیم.

cleaning [اسم]
اجرا کردن

نظافت

Ex:

او تمیز کردن را درمانی و آرامش‌بخش می‌یابد.

to begin [فعل]
اجرا کردن

شروع کردن

Ex: John had just begun a decade-long probation for his involvement in the robbery .

جان تازه یک دوره آزمایشی ده ساله را به خاطر مشارکت در سرقت شروع کرده بود.

to end [فعل]
اجرا کردن

تمام کردن

Ex: Can you please end the argument before it gets worse ?

آیا می‌توانید لطفاً بحث را قبل از بدتر شدن تمام کنید؟

to relax [فعل]
اجرا کردن

استراحت کردن

Ex: She went to the spa to relax and get a massage .

او به اسپا رفت تا آرامش پیدا کند و ماساژ بگیرد.

to smoke [فعل]
اجرا کردن

سیگار کشیدن

Ex: Please do n't smoke inside the house .

لطفاً در داخل خانه سیگار نکشید.

dance [اسم]
اجرا کردن

رقص

Ex: The dance of the swans in the ballet was mesmerizing .

رقص قوها در باله مسحورکننده بود.

water park [اسم]
اجرا کردن

پارک آبی

Ex: The water park near our house has a wave pool that everyone enjoys .

پارک آبی نزدیک خانه ما یک استخر موج دارد که همه از آن لذت می‌برند.

اجرا کردن

جشن گرفتن

Ex: The team is celebrating their victory with a champagne toast .

تیم با یک نان تست شامپاین پیروزی خود را جشن می‌گیرد.

toy [اسم]
اجرا کردن

اسباب‌بازی

Ex: The child 's room was filled with colorful toys .

اتاق کودک پر از اسباب‌بازی‌های رنگارنگ بود.