to resemble a thing or person in appearance
شبیه بودن
توله سگ شبیه یک نسخه مینیاتوری از مادرش است.
در اینجا واژگان از واحد 9 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند 'سبیل'، 'نسبتا'، 'فرض کنید'، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to resemble a thing or person in appearance
شبیه بودن
توله سگ شبیه یک نسخه مینیاتوری از مادرش است.
(of two points) having an above-average distance between them
طولانی (مسافت)
گردنبندی که او پوشیده بود، زنجیری بلند داشت که با طلسمهای پیچیده تزئین شده بود.
having the color of chocolate ice cream
قهوهای
میز از چوب غنی و قهوهای ساخته شده بود.
the thin thread-like things that grow on our head
مو
او قبل از بیرون رفتن موهایش را با دقت شانه زد.
(of hair) pale yellow or gold in color
طلایی
موهای بلوند او نور خورشید را گرفت و مانند طلا درخشید.
(of hair) having a smooth texture with no natural curls or waves
(مو) لخت
موهای به طور طبیعی صاف او به آرایش کمی نیاز داشت.
(of hair) having a spiral-like pattern
فرفری
موهای فر با محصولات و مراقبت مناسب میتوانند به راحتی مدیریت شوند.
having little or no hair on the head
کچل
او از یک شامپوی ویژه استفاده کرد تا سعی کند از کاملاً طاس شدن جلوگیری کند.
hair that grows or left to grow above the upper lip
سبیل
او تصمیم گرفت سبیل بگذارد تا ظاهرش را تغییر دهد.
the hair that grow on the chin and sides of a man’s face
ریش
او تصمیم گرفت برای اولین بار ریش بگذارد تا ظاهرش را تغییر دهد.
still in the earlier stages of life
جوان
او یک برادر جوان دارد که در حال یادگیری راه رفتن است.
the time or period of one's life when they are not young anymore and are not old yet
میانسالی
advanced in age
پیر
زوج مسن از پیادهروی آرام با هم در پارک لذت میبردند.
(of a man) having an attractive face and body
جذاب
او یک مرد خوشقیافه با خط فک قوی و موهای مرتب است.
possessing an attractive and pleasing appearance
خوشتیپ
او یک پسر خوشقیافه با لبخندی جذاب است که صورتش را روشن میکند.
visually pleasing in a charming way
زیبا
او در لباس ساده و شیکش زیبا به نظر میرسید.
having a below-average distance between two points
کوتاه
او یک پیراهن با آستینهای کوتاه پوشید تا در گرمای تابستان خنک بماند.
more than average, but not too much
نسبتاً
من تکلیف را نسبتا آسان یافتم؛ آن را در یک ساعت تمام کردم.
having a size that is not too big or too small, but rather in the middle
متوسط
آنها یک پیتزای متوسط سفارش دادند تا در گروه تقسیم کنند، نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک.
(of a person) having a height that is greater than what is thought to be the average height
بلند
او یک بازیکن بسکتبال بلندقد است، که برای این ورزش عالی است.
able to think and learn in a good and quick way
باهوش
دخترم یک دانشآموز باهوش است و معلمانش اشتیاق او به یادگیری را تحسین میکنند.
to think or believe that something is possible or true, without being sure
فرض کردن
من فرض میکنم که او در جلسه خواهد بود چون قبلاً حضور خود را تأیید کرده است.
(of a person) having no respect for other people
بیادب
آنا خیلی بیادب است، همیشه وقتی دیگران صحبت میکنند، حرفشان را قطع میکند.
the basic unit of measuring length that is equal to 100 centimeters
متر
طول اتاق 5 متر است.
happening, done, or made once every year
سالانه
آنها گردهمایی سالانه خانواده خود را در تابستان جشن گرفتند.
someone who is known by a lot of people, especially in entertainment business
چهره (مشهور)
سلبریتی بودن اغلب به معنای حریم خصوصی کمتر است.
(of a person) feeling confident about something being correct or true
مطمئن
از حافظهاش مطمئن بود، شعر را بینقص در مقابل حضار خواند.
someone whose job involves performing in movies, plays, or series
بازیگر
کلاسهای بازیگری به بازیگران مشتاق کمک میکنند تا مهارتها و تکنیکهای خود را توسعه دهند.
the styles and trends of clothing, accessories, makeup, and other items that are popular in a certain time and place
مد
روندهای مد میتوانند بسته به منطقه و فرهنگ به شدت متفاوت باشند.
physically feeling relaxed and not feeling pain, stress, fear, etc.
راحت
او در خانه با لباس خواب و دمپاییهایش احساس راحتی میکرد.
a piece of clothing for girls or women that fastens around the waist and hangs down around the legs
دامن
من دوست دارم در دامن مورد علاقهام بچرخم.
resembling or reminding one of flowers through visual patterns, designs, or impressions
گلمانند
او یک لباس تابستانی با طرح گل پوشیده بود که به نظر میرسید با گلهای مروارید پوشیده شده است.
a picture or design created by pressing an engraved surface onto a paper or any other surface
چاپ عکس
او از جزئیات پیچیدهی چاپ چوبی ژاپنی که در گالری هنری آویزان بود، تحسین کرد.
having a refined and polished style of clothing, associated with graduates of elite preparatory schools
مثل بچهپولدار مدرسه
او یک لباس پرپی با کت و شلوار خاکی پوشیده بود.
having a color that is light, soft, and muted, typically associated with hues of pale pink, blue, green, yellow, and purple
به رنگ پاستیلی
او یک لباس رنگ پاستلی به مهمانی بهاری پوشید.
an item of clothing that covers the lower half of our body, from our waist to our ankles, and covers each leg separately
شلوار
او برای مصاحبه شغلی خود شلوار مشکی و پیراهن سفید میپوشد.