صفات برانگیختن احساس خاص - صفت‌های فراخوانی مثبت

این صفات، ویژگی‌ها یا خصوصیاتی را توصیف می‌کنند که احساسات، عواطف یا احساسات مثبت را برمی‌انگیزند، مانند "هیجان‌انگیز"، "الهام‌بخش"، "هیجان‌انگیز" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات برانگیختن احساس خاص
intriguing [صفت]
اجرا کردن

فریبنده

Ex: The scientist 's groundbreaking research findings were intriguing , challenging conventional wisdom .

یافته‌های تحقیقاتی انقلابی دانشمند جذاب بود، چالش‌برانگیز برای خرد متعارف.

interesting [صفت]
اجرا کردن

جالب

Ex: The museum had many interesting exhibits .

موزه نمایشگاه‌های جالب زیادی داشت.

encouraging [صفت]
اجرا کردن

دلگرم‌کننده

Ex: The volunteers created an encouraging environment for the children to learn .

داوطلبان محیطی تشویق‌کننده برای یادگیری کودکان ایجاد کردند.

اجرا کردن

الهام‌بخش

Ex: His inspirational leadership style motivated the team to achieve their goals .

سبک رهبری الهام‌بخش او تیم را برای دستیابی به اهدافشان تشویق کرد.

inspiring [صفت]
اجرا کردن

الهام‌بخش

Ex: Her journey of resilience and determination was truly inspiring to everyone who knew her .

سفر او از انعطاف‌پذیری و عزم واقعاً الهام‌بخش بود برای همه کسانی که او را می‌شناختند.

startling [صفت]
اجرا کردن

تکان‌‌دهنده

Ex: The sudden clap of thunder was startling , making everyone jump in surprise .

صدای ناگهانی رعد شگفت‌انگیز بود، باعث شد همه از تعجب بپرند.

surprising [صفت]
اجرا کردن

تعجب‌برانگیز

Ex: His sudden decision to quit his job was quite surprising .

تصمیم ناگهانی او برای ترک شغلش کاملاً تعجب‌آور بود.

thrilling [صفت]
اجرا کردن

هیجان‌انگیز

Ex: The roller coaster ride was thrilling, with twists and turns that left riders screaming with excitement.

سوار شدن بر روی ترن هوایی هیجان‌انگیز بود، با پیچ‌ها و چرخش‌هایی که سواران را از هیجان فریاد زدند.

exciting [صفت]
اجرا کردن

هیجان‌انگیز

Ex: The soccer game was very exciting , with both teams scoring in the final minutes .

بازی فوتبال بسیار هیجان‌انگیز بود، با هر دو تیم در دقایق پایانی گل زدند.

gratifying [صفت]
اجرا کردن

خوشحال‌کننده

Ex: Completing the challenging puzzle was a gratifying experience for Sarah , and she felt a sense of accomplishment .

تکمیل پازل چالش‌برانگیز یک تجربه رضایت‌بخش برای سارا بود و او احساس موفقیت کرد.

satisfying [صفت]
اجرا کردن

راضی‌کننده

Ex:

تکمیل یک تمرین چالش‌برانگیز می‌تواند از نظر جسمی خسته‌کننده باشد اما همچنین رضایت‌بخش است.

relaxing [صفت]
اجرا کردن

آرامش‌بخش

Ex: Spending the afternoon by the peaceful lake was relaxing, allowing her to unwind and recharge.

گذراندن بعدازظهر کنار دریاچه آرامش‌بخش آرامش‌بخش بود، به او اجازه داد تا استراحت کند و انرژی بگیرد.

soothing [صفت]
اجرا کردن

آرامش‌بخش

Ex:

حمام گرم پر از نمک اپسوم، تسکین آرامش‌بخشی برای عضلات دردناک او فراهم کرد.

comforting [صفت]
اجرا کردن

آرامش‌بخش

Ex:

موسیقی آرام‌بخش که در پس‌زمینه پخش می‌شد، فضایی دل‌نشین در اسپا ایجاد کرد.

refreshing [صفت]
اجرا کردن

تازه کننده

Ex: Sipping on a refreshing glass of lemonade quenched her thirst on a sunny afternoon .

نوشیدن جرعه‌جرعه یک لیوان لیموناد طراوت‌بخش تشنگی او را در یک بعدازظهر آفتابی برطرف کرد.

convincing [صفت]
اجرا کردن

متقاعدکننده

Ex: The convincing statistics supported the researcher 's hypothesis and strengthened their findings .

آمار قانع‌کننده از فرضیه محقق حمایت کرد و یافته‌هایش را تقویت کرد.

reassuring [صفت]
اجرا کردن

اطمینان بخش

Ex: Her reassuring words helped calm his nerves before the important presentation .

کلمات اطمینان‌بخش او به آرامش اعصابش قبل از ارائه مهم کمک کرد.

tempting [صفت]
اجرا کردن

وسوسه انگیز

Ex: The tempting aroma of sizzling bacon lured him out of bed in the morning .

عطر وسوسه‌انگیز بیکن داغ او را صبح از رختخواب بیرون کشید.

seductive [صفت]
اجرا کردن

فریبنده

Ex: The seductive curves of the sports car caught his eye as it sped past .

منحنی‌های فریبنده ماشین ورزشی نگاهش را گرفت وقتی که با سرعت گذشت.

evocative [صفت]
اجرا کردن

برانگیزنده

Ex: The evocative scent of freshly baked bread reminded him of his childhood .

بوی یادآورنده نان تازه پخته شده، او را به یاد دوران کودکی اش انداخت.

touching [صفت]
اجرا کردن

تأثیرگذار

Ex: He wrote a touching letter to thank his teacher for years of support .

او یک نامه تاثیرگذار نوشت تا از معلم خود برای سال‌های حمایت تشکر کند.

hilarious [صفت]
اجرا کردن

بامزه

Ex: The hilarious comedy show had the audience roaring with laughter from start to finish .

نمایش کمدی خنده‌دار تماشاگران را از ابتدا تا انتها به خنده انداخت.

amusing [صفت]
اجرا کردن

سرگرم‌کننده

Ex: The amusing antics of the clown made the children laugh uncontrollably .

حرکات خنده‌دار دلقک بچه‌ها را به خنده‌ای بی‌اختیار انداخت.

اجرا کردن

سرگرم‌کننده

Ex: Despite a predictable plot , the movie 's entertaining cast and fast-paced action sequences made it a fun summer watch .

علیرغم طرح داستانی قابل پیش‌بینی، بازیگران سرگرم‌کننده و سکانس‌های اکشن سریع فیلم، آن را به یک تماشای تابستانی مفرح تبدیل کرد.

fun [صفت]
اجرا کردن

مفرح

Ex: Baking cookies together with family members can be a fun activity .
funny [صفت]
اجرا کردن

بامزه

Ex: She finds it funny that her dog is afraid of cats .

او این را خنده‌دار می‌یابد که سگش از گربه‌ها می‌ترسد.

nostalgic [صفت]
اجرا کردن

خاطره‌انگیز

Ex: The nostalgic song reminded him of his childhood summers spent at the beach .

آهنگ نوستالژیک تابستان‌های کودکی او را که در ساحل گذرانده بود به یادش آورد.

memorable [صفت]
اجرا کردن

به‌یادماندنی

Ex: The speech he gave at the graduation was so inspiring that it became the most memorable part of the ceremony .

سخنرانی که او در مراسم فارغ‌التحصیلی ایراد کرد چنان الهام‌بخش بود که به به یاد ماندنی‌ترین بخش مراسم تبدیل شد.

pleasant [صفت]
اجرا کردن

دلپذیر

Ex: The picnic by the river was a pleasant way to spend the afternoon .

پیک نیک کنار رودخانه روشی لذت بخش برای گذراندن بعدازظهر بود.

engaging [صفت]
اجرا کردن

جذاب

Ex: The book was so engaging that she could n't put it down .

کتاب آنقدر جذاب بود که او نمی‌توانست آن را زمین بگذارد.

اجرا کردن

سودمند

Ex: His advantageous connections helped him secure a job quickly .

ارتباطات مفید او به او کمک کرد تا سریعاً شغلی پیدا کند.

stirring [صفت]
اجرا کردن

هیجان انگیز

Ex:

سولوی گیتار تکان‌دهنده او جمعیت را برقی کرد، و آنها را به پای کف زدن آورد.

calming [صفت]
اجرا کردن

آرامش بخش

Ex:

بوی آرامش‌بخش روغن اسطوخودوس اتاق را پر کرد و آرامش را تقویت کرد.