واژگان ضروری برای TOEFL - Appearance

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به ظاهر، مانند "حرکت"، "کم وزن"، "لاغر" و غیره را که برای آزمون TOEFL لازم است، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان ضروری برای TOEFL
figure [اسم]
اجرا کردن

هیکل

Ex: In some cultures , a fuller figure is celebrated as a sign of health and beauty , while in others , a slim figure is idealized .

در برخی فرهنگ‌ها، یک فیگور پرتر به عنوان نشانه‌ای از سلامت و زیبایی جشن گرفته می‌شود، در حالی که در دیگران، یک فیگور لاغر آرمانی شده است.

gesture [اسم]
اجرا کردن

ژست

Ex: Raising his hand was a polite gesture to ask a question .

حرکت بلند کردن دستش یک ژست مودبانه برای پرسیدن سوال بود.

posture [اسم]
اجرا کردن

حالت بدن

Ex: Soldiers held a rigid posture during inspection .

سربازان در طول بازرسی حالت سفت و سختی داشتند.

expression [اسم]
اجرا کردن

حالت (چهره)

Ex: His face held an expression of deep concentration as he worked on the complex problem .
to wear [فعل]
اجرا کردن

داشتن (مدل خاصی مو، ریش و غیره)

Ex: She usually wears her hair in a ponytail .

او معمولاً موهایش را به صورت دم اسبی می‌پوشاند.

wrinkle [اسم]
اجرا کردن

چروک

Ex: With each passing year , more wrinkles appeared on her face , but she embraced them as a reflection of her life experiences .

با هر سالی که می‌گذشت، چین‌وچروکهای بیشتری روی صورتش ظاهر می‌شد، اما او آنها را به عنوان بازتابی از تجربیات زندگی‌اش پذیرفت.

wig [اسم]
اجرا کردن

کلاه‌گیس

Ex: She decided to try a different hairstyle by wearing a colorful , synthetic wig .

او تصمیم گرفت با پوشیدن یک کلاهگیس مصنوعی رنگی، مدل موی متفاوتی را امتحان کند.

upright [صفت]
اجرا کردن

راست

Ex: She maintained an upright posture during the meditation session .

او در طول جلسه مدیتیشن وضعیت صاف خود را حفظ کرد.

underweight [صفت]
اجرا کردن

لاغر

Ex: Many fashion models face pressure to maintain an underweight appearance to fit industry standards .

بسیاری از مدل‌های مد تحت فشار هستند تا ظاهر کم‌وزن خود را برای مطابقت با استانداردهای صنعت حفظ کنند.

overweight [صفت]
اجرا کردن

چاق

Ex: Sarah 's cat is overweight because she feeds it too many treats .

گربه سارا اضافه وزن دارد چون او به آن بیش از حد تشویقی می‌دهد.

tan [اسم]
اجرا کردن

برنزه

Ex: She applied sunscreen to maintain her tan while avoiding further skin damage .

او کرم ضد آفتاب زد تا برنزه خود را حفظ کند در حالی که از آسیب بیشتر به پوست جلوگیری می‌کند.

alike [صفت]
اجرا کردن

شبیه

Ex: Despite their different backgrounds , they found they had alike values and aspirations in life .

علیرغم پیشینه‌های متفاوتشان، متوجه شدند که در زندگی ارزش‌ها و آرزوهای مشابهی دارند.

stunning [صفت]
اجرا کردن

خیره‌کننده

Ex: His performance was so stunning that it left the audience speechless .
striking [صفت]
اجرا کردن

بسیار جذاب

Ex: His striking green eyes seemed to sparkle with intelligence and curiosity .

چشم‌های سبز خیره‌کننده او به نظر می‌رسید که با هوش و کنجکاوی می‌درخشید.

slender [صفت]
اجرا کردن

باریک و ظریف

Ex: The young deer had slender legs that carried it gracefully through the forest .

گوزن جوان پاهای لاغری داشت که او را با ظرافت از میان جنگل می‌برد.

skinny [صفت]
اجرا کردن

پوست‌واستخوان

Ex: The skinny model walked down the catwalk with confidence .

مدل لاغر با اعتماد به نفس روی راهرو مد راه رفت.

اجرا کردن

(قد مو) تا شانه

Ex: She trimmed her long hair to a neat shoulder-length style .

او موهای بلندش را به یک مدل مرتب تا شانه کوتاه کرد.

muscular [صفت]
اجرا کردن

هیکلی

Ex: The bodybuilder had a muscular physique sculpted from hours spent lifting weights at the gym .

بدنساز بدنی عضلانی داشت که با ساعت‌ها بلند کردن وزنه در باشگاه شکل گرفته بود.

obese [صفت]
اجرا کردن

چاق

Ex: The clinic offers specialized programs for obese patients aiming to promote weight loss .

کلینیک برنامه‌های تخصصی برای بیماران چاق با هدف ترویج کاهش وزن ارائه می‌دهد.

cosmetics [اسم]
اجرا کردن

لوازم آرایش

Ex: He learned how to apply cosmetics through online tutorials .

او یاد گرفت که چگونه لوازم آرایشی را از طریق آموزش‌های آنلاین اعمال کند.

to dye [فعل]
اجرا کردن

رنگ کردن (مو و...)

Ex: By the end of the project , the entire garment will have been beautifully dyed .

تا پایان پروژه، تمام لباس به زیبایی رنگ آمیزی خواهد شد.

to curl [فعل]
اجرا کردن

حلقه کردن

Ex: The artist 's brushstrokes were used to curl vines around the garden scene .

ضربه‌های قلم موی هنرمند برای پیچاندن تاک‌ها دور صحنه باغ استفاده شد.

awkward [صفت]
اجرا کردن

بی‌دست‌وپا

Ex: His attempt to juggle oranges ended in an awkward mess as they bounced off the walls and rolled under the table .

تلاش او برای جاگلینگ پرتقال‌ها به یک آشفتگی ناجور ختم شد در حالی که آن‌ها از دیوارها می‌پریدند و زیر میز می‌غلطیدند.

to blush [فعل]
اجرا کردن

سرخ شدن

Ex:

تعریف رئیسش او را از غرور سرخ کرد.

to grin [فعل]
اجرا کردن

لبخند زدن (به نحوی که دندان‌ها نمایان شود)

Ex: The mischievous child grinned after playing a prank on his sibling .

بچه شیطان پس از بازی کردن یک شوخی با خواهر یا برادرش لبخند زد.

facial [صفت]
اجرا کردن

چهره‌ای

Ex:

پاکسازی منظم برای حفظ پوست سالم صورت ضروری است.

hideous [صفت]
اجرا کردن

زشت

Ex: The villain in the movie had a hideous scar running down his face , adding to his menacing appearance .

شرور فیلم یک زخم زشت داشت که روی صورتش پایین می‌آمد و به ظاهر ترسناکش اضافه می‌کرد.

to wink [فعل]
اجرا کردن

چشمک زدن

Ex:

کمدین روی صحنه اغلب پس از گفتن یک پانچ باهوش به تماشاگران چشمک میزد.

freckle [اسم]
اجرا کردن

کک‌ومک

Ex: As a child , she used to count her freckles , finding joy in their irregular patterns .

در کودکی، او کک‌ومکهایش را می‌شمرد، در الگوهای نامنظم آنها شادی می‌یافت.