the place where someone lives or where something is sent
نشانی
او آدرس دوست دخترش را از بر حفظ کرد.
در اینجا واژگان واحد 3 از کتاب درسی Headway Beginner را پیدا خواهید کرد، مانند "آدرس"، "هر دو"، "کاپیتان"، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
the place where someone lives or where something is sent
نشانی
او آدرس دوست دخترش را از بر حفظ کرد.
a small restaurant that sells drinks and meals
کافه
کافه دنج واقع در گوشه خیابان، شیرینیهای خوشمزه و قهوه تازه دم سرو میکرد.
the work that we do regularly to earn money
شغل
او از کار خود لذت میبرد زیرا به او اجازه میدهد خلاق باشد.
to ask someone questions about a particular topic on the TV, radio, or for a newspaper
مصاحبه کردن
someone who drives a big vehicle, called a bus, that carries passengers from one place to another
راننده اتوبوس
راننده اتوبوس با لبخند به هر مسافر خوش آمد گفت.
someone whose job involves driving a taxi and taking people to different places
راننده تاکسی
راننده تاکسی سریعترین مسیر به فرودگاه را میدانست.
someone who builds or repairs houses and buildings, often as a job
کارگر ساختمان
سازنده یک توسعه مسکونی جدید در حومه شهر ساخت.
someone whose job is to protect people, catch criminals, and make sure that laws are obeyed
افسر پلیس
مامور پلیس شجاع به صحنه تصادف شتافت تا کمک کند.
a person who greets and deals with people arriving at or calling a hotel, office building, doctor's office, etc.
متصدی پذیرش
من پیامی برای پذیرش گذاشتم.
the person who is in charge of an aircraft and responsible for its operation and safety
کاپیتان
کاپیتان اعلام کرد که پرواز به دلیل آب و هوا به تأخیر میافتد.
a man who does business activities like running a company
تاجر (مرد)
تاجر بودن نیازمند سطح مشخصی از ریسکپذیری است.
someone who teaches things to people, particularly in a school
معلم
وقتی معلم سوالی پرسید، دستم را بلند کردم تا جواب بدهم.
a building where we give money to stay and eat food in when we are traveling
هتل
آیا میتوانید یک هتل مقرونبهصرفه در مرکز شهر توصیه کنید؟
a woman who brings people food and drinks in restaurants, cafes, etc.
پیشخدمت (زن)
بعد از تمام کردن غذام از پیشخدمت زن صورتحساب رو خواستم.
someone who has been trained to care for injured or sick people, particularly in a hospital
پرستار
من از کار سخت و فداکاری پرستاران در حفظ سلامت و ایمنی ما قدردانی میکنم.
a person who is studying at a school, university, or college
دانشآموز
میتوانید خود را به دانشآموز جدید در کلاس معرفی کنید؟
a place or building where we can get on or off a train or bus
ایستگاه (قطار یا اتوبوس)
من زود به ایستگاه رسیدم تا مطمئن شوم قطارم را از دست نمیدهم.
someone especially a professional who plays football
فوتبالیست
فوتبالیست جوان در طول مسابقه مهارتهای خود را به نمایش گذاشت و تحسین دیدهبانان چندین تیم حرفهای را برانگیخت.
someone who plays the sport of football as part of a team
فوتبالیست
بازیکن فوتبال در دقیقه آخر گل پیروزی را به ثمر رساند.
a group of players who play football together, following the sport's rules and aiming to score goals
تیم فوتبال
تیم فوتبال پیروزی خود را با مراسم اهدای جام جشن گرفت.
feeling very happy, interested, and energetic
هیجانزده
او از شروع کار جدیدش هیجانزده بود.
said before asking someone a question, as a way of politely getting their attention
میبخشید...
ببخشید, میتوانید در این مورد به من کمک کنید؟
at this moment or time
حالا
من الان دارم شام میپزم، اما میتونیم بعد از شام یه فیلم ببینیم.
used to refer to every number, part, amount of something or a particular group
همه
همه کتابهای روی این قفسه متعلق به من هستند.
in the most effective or desirable way
به بهترین شکل
او بهترین شنا را در مسابقات آزاد انجام میدهد.
the number of years something has existed or someone has been alive
سن
سن فقط یک عدد است؛ تواناییهای شما را تعریف نمیکند.
referring to two things together
هر دو
هر دو والدین من معلم هستند، بنابراین آموزش همیشه در خانواده ما مهم بوده است.
the quantity that is measured in seconds, minutes, hours, etc. using a device like clock
زمان
من به زمان بیشتری برای تکمیل این پروژه نیاز دارم.
last in a sequence or process
پایانی
فصل پایانی کتاب، پیچش دیرینه انتظار در طرح داستان را آشکار کرد.
(of a person) coming or acting before any other person
اول
او اولین شخصی بود که از کوه بالا رفت.
the day that will come after today ends
فردا
ما یک ارائه مهم برای فردا برنامه ریزی کرده ایم.
the number 40
چهل
پدرم چهل ساعت در هفته کار میکند.
used to wish a person success
موفق باشی
موفق باشید در مصاحبه شغلی فردا!
emotionally feeling good or glad
شاد
وقتی شغلی را که آرزویش را داشت به دست آورد، خوشحال بود.
worried and anxious about something or slightly afraid of it
مضطرب
catching and keeping our attention because of being unusual, exciting, etc.
جالب
من یک مقاله جالب درباره اکتشاف فضا در روزنامه خواندم.
being the one that is different, extra, or not included
دیگری
من نیمه دیگر حقوقم را برای خرید مواد غذایی خرج کردم.
at a specific, immediate location
اینجا
اینجا بایستید تا نقاشی دیواری کامل را ببینید.
only relating or belonging to one person
شخصی
او دفتر خاطرات شخصی خود را زیر تختش پنهان کرده بود.
facts or knowledge related to a thing or person
اطلاعات
او اطلاعات مهمی درباره رویداد آینده به اشتراک گذاشت.
the number used for calling someone's phone
شمارهتلفن
ممکن است لطفاً شماره تلفن خود را به من بدهید تا بتوانم با شما تماس بگیرم؟
someone who is a child and a female
دختر
این دوست من است؛ او یک دختر شاد است.
either of two children born at the same time to the same mother
دوقلو
اگرچه آنها دوقلو هستند، اما شخصیتهای بسیار متفاوتی دارند.
a lady who shares a mother and father with us
خواهر
پدرم دو خواهر دارد، هر دو از او بزرگتر هستند.
the seat we use for getting rid of bodily waste
توالت
توالت در حمام مدرن دارای طراحی شیک و فناوری صرفهجویی در آب بود.
to a great extent or degree
خیلی
من مسائل ریاضی را خیلی سخت میبینم.
in a way that is right or satisfactory
بهخوبی
او در امتحان خوب عمل کرد و بالاترین نمره ها را کسب کرد.