to make a person or thing different
تغییر دادن
خرید آنلاین روش خرید کالاها و خدمات توسط مردم را تغییر داده است.
در اینجا واژگان از واحد 16 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "تجربه"، "بازنشسته شدن"، "ظاهر"، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
to make a person or thing different
تغییر دادن
خرید آنلاین روش خرید کالاها و خدمات توسط مردم را تغییر داده است.
so impactful that can change someone's life
سرنوشتساز
کارگاه یک تجربه تغییر دهنده زندگی برای بسیاری از شرکت کنندگان بود.
the skill and knowledge we gain from doing, feeling, or seeing things
تجربه
سالهای تجربه او به عنوان سرآشپز او را به یک متخصص در آشپزخانه تبدیل کرده است.
a process or result of becoming different
تغییر
تغییر در آب و هوا دمای خنکتر و باران به همراه آورد.
a place where children learn things from teachers
مدرسه
او تکالیفش را فراموش کرد و مجبور شد به سرعت به مدرسه برگردد تا آن را بگیرد.
to finish a university, college, etc. study course successfully and receive a diploma or degree
فارغالتحصیل شدن
او با افتخار از دانشگاه فارغالتحصیل شد.
an institution that offers higher education or specialized trainings for different professions
کالج
من هیجان زده ام که دانشگاه را شروع کنم و مدرکم را دنبال کنم.
to start loving someone deeply
عاشق شدن
to change your position or location
حرکت کردن
او به سرعت حرکت کرد تا از برخورد با شیء در حال سقوط اجتناب کند.
the work that we do regularly to earn money
شغل
او از کار خود لذت میبرد زیرا به او اجازه میدهد خلاق باشد.
recently invented, made, etc.
نو
بهروزرسانی نرمافزار جدید شامل چندین ویژگی نوآورانه است که قبلاً دیده نشده بود.
to receive or come to have something
دریافت کردن
او یک پاداش غیرمنتظره در محل کار دریافت کرد.
having a wife or husband
متأهل
او ازدواج کرده و دو فرزند دارد.
to reach a certain age
به سن خاصی رسیدن
او در بهار آینده 40 ساله خواهد شد.
a larger and more populated town
شهر
او از کاوش در پارکها و نشانههای شهر در آخر هفتهها لذت میبرد.
a son or daughter of any age
بچه
او هر شب قبل از اینکه فرزندش را به رختخواب ببرد، برایش یک داستان شب میخواند.
an official document that shows a person is legally allowed to drive a vehicle on public roads
گواهی رانندگی
to go from one location to another, particularly to a far location
سفر کردن
او برای کار سفر میکند و اغلب برای جلسات کاری از شهرهای مختلف بازدید میکند.
in or traveling to a different country
به خارج
آنها قصد دارند تابستان آینده برای کاوش در اروپا به خارج از کشور سفر کنند.
to leave your job and stop working, usually on reaching a certain age
بازنشسته شدن
بعد از 30 سال کار، او بالاخره بازنشسته شد.
used to express a period from a specific past time up to now or another specified point
از آن زمان
من از از زمانی که اینجا بودهام احساس بهتری داشتهام.
the process and activities required to control and manage an organization
مدیریت
پرستار مسئول اداره داروها در زمانهای صحیح است.
a play that is performed in a theater, on TV, or radio
تئاتر
او در حین رفت و آمد صبحگاهیاش به یک درام رادیویی محبوب گوش میدهد.
to specialize in a particular subject as one's primary field of study at a university or college
تخصص داشتن
او تصمیم گرفت در دانشگاه در روانشناسی تخصص بگیرد.
used to highlight the sincerity or truthfulness of a statement
جدی میگم
شوخی نیست، کنسرت امشب است و من فراموش کردم بلیط بخرم.
extremely amazing and great
فوقالعاده
اجرای فوق العاده شعبده باز تماشاگران را متحیر کرد.
to have something such as clothes, shoes, etc. on your body
بهتن داشتن
او تصمیم گرفت یک لباس زیبا به مهمانی بپوشد.
to begin something new and continue doing it, feeling it, etc.
شروع به انجام کاری کردن
او شروع کرد به خواندن همراه با آهنگ رادیو.
to get something in exchange for paying money
خریدن
من باید برای شام امشب مواد غذایی بخرم.
the way that someone or something looks
ظاهر
علیرغم خستگی، او ظاهر آراستهای برای رویداد مهم حفظ کرد.
an ability to do something well, especially after training
مهارت
پس از سالها تمرین، مهارت او در نواختن گیتار استثنایی شد.
to change the color of something using a liquid substance
رنگ کردن (مو و...)
او تصمیم گرفت پیراهن سفیدش را صورتی رنگ کند.
a sum of money borrowed from a bank that is typically repaid over a period of time with interest
وام بانکی
او برای شروع کسب و کار خود درخواست وام بانکی داد.
a plastic card, usually given to us by a bank, that we use to pay for goods and services
کارت اعتباری
او برای یک کارت اعتباری جدید با نرخ بهره پایینتر اقدام کرد.
to put something or someone in a higher place or lift them to a higher position
بلند کردن
میتوانید چراغ را بالا ببرید تا بتوانم ببینم؟
(of hair, nails, etc.) to develop or become longer
رشد کردن
اگر دم یک مارمولک قطع شود، دم جدیدی رشد خواهد کرد.
the hair that grow on the chin and sides of a man’s face
ریش
او تصمیم گرفت برای اولین بار ریش بگذارد تا ظاهرش را تغییر دهد.
to make a person or thing better
بهبود بخشیدن
ورزش منظم میتواند سلامت کلی شما را بهبود بخشد.
all the words used in a particular language or subject
واژگان
دایره واژگان او در اسپانیایی برای یک مبتدی بسیار گسترده است.
to become knowledgeable or skilled in something by doing it, studying, or being taught
یاد گرفتن
او با تماشای مذاکرهکنندگان باتجربه در عمل، مهارتهای ارزشمند مذاکره را آموخت.
a small and round piece of plastic that people put directly on their eyes in order to improve their ability to see
لنز چشم
او لنزهای تماسی خود را قبل از رفتن به سر کار گذاشت.