کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه - واحد 14 - قسمت 2

در اینجا واژگان از واحد 14 - بخش 2 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "به ویژه"، "حراج"، "مایل" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه
most [تخصیص‌گر]
اجرا کردن

بیش از همه

Ex: The plant that needs the most care is the one in the living room .

گیاهی که به بیشترین مراقبت نیاز دارد، آن یکی در اتاق نشیمن است.

especially [قید]
اجرا کردن

مخصوصاً

Ex: I enjoy various genres of music , but I like jazz , especially classic jazz , the most .

من از انواع مختلف موسیقی لذت می‌برم، اما جاز، به ویژه جاز کلاسیک را بیشتر از همه دوست دارم.

to stand [فعل]
اجرا کردن

تحمل کردن

Ex: As a parent , you learn to stand the occasional chaos and mess that comes with having young children .

به عنوان یک والد، شما یاد می‌گیرید که تحمل کنید هرج و مرج و بی‌نظمی گاه‌به‌گاه همراه با داشتن فرزندان کوچک را.

to enjoy [فعل]
اجرا کردن

لذت بردن

Ex: We enjoyed the movie so much that we watched it twice .

ما آنقدر از فیلم لذت بردیم که دو بار آن را تماشا کردیم.

museum [اسم]
اجرا کردن

موزه

Ex: She admired the artwork displayed in the museum .

او از آثار هنری نمایش داده شده در موزه تحسین کرد.

local [صفت]
اجرا کردن

محلی

Ex: The local community center offers various programs and activities for residents .

مرکز جامعه محلی برنامه‌ها و فعالیت‌های مختلفی را برای ساکنان ارائه می‌دهد.

boring [صفت]
اجرا کردن

خسته‌کننده

Ex: The movie was boring and I fell asleep halfway through it .

فیلم خسته‌کننده بود و من وسط آن خوابم برد.

tourist [اسم]
اجرا کردن

گردشگر

Ex: The tourist appreciated the local art displayed in the city 's public spaces .

گردشگر از هنر محلی نمایش داده شده در فضاهای عمومی شهر قدردانی کرد.

surprising [صفت]
اجرا کردن

تعجب‌برانگیز

Ex: His sudden decision to quit his job was quite surprising .

تصمیم ناگهانی او برای ترک شغلش کاملاً تعجب‌آور بود.

fact [اسم]
اجرا کردن

حقیقت

Ex: The scientist presented evidence to support the fact of climate change .

دانشمند شواهدی را برای حمایت از واقعیت تغییرات آب و هوایی ارائه داد.

hot [صفت]
اجرا کردن

داغ

Ex: The metal handle became hot when left in the sun .

دسته فلزی وقتی در آفتاب گذاشته شد داغ شد.

death [اسم]
اجرا کردن

مرگ

Ex: Her grief after her husband 's death was overwhelming .

اندوه او پس از مرگ شوهرش بسیار سنگین بود.

to reach [فعل]
اجرا کردن

رسیدن

Ex: Over half the candidates failed to reach the expected standard .

بیش از نیمی از نامزدها نتوانستند به استاندارد مورد انتظار برسند.

Earth [اسم]
اجرا کردن

کره‌ زمین

Ex:

ما بر روی سیاره زمین زندگی می‌کنیم، که خانه ما است.

square [اسم]
اجرا کردن

میدان

Ex: He sat on a bench in the square and read a book .

او روی نیمکتی در میدان نشست و کتابی خواند.

mile [اسم]
اجرا کردن

مایل (واحد سنجش مسافت)

Ex: The racecourse is a mile in circumference .

مسیر مسابقه یک مایل محیط دارد.

windy [صفت]
اجرا کردن

بادی

Ex: She put on a heavy jacket to go out in the windy weather .

او یک ژاکت سنگین پوشید تا در هوای پر باد بیرون برود.

continent [اسم]
اجرا کردن

قاره

Ex: Australia is the only continent that is also a country .

استرالیا تنها قاره‌ای است که یک کشور نیز محسوب می‌شود.

across [حرف اضافه]
اجرا کردن

آن‌طرف

Ex: The bookshelf is across the hall from the bedroom .

قفسه کتاب روبه‌روی راهرو از اتاق خواب است.

tiger [اسم]
اجرا کردن

ببر

Ex: The tiger 's orange and black stripes are distinctive .

نوارهای نارنجی و سیاه ببر متمایز هستند.

lion [اسم]
اجرا کردن

شیر

Ex: The lion 's roar sent a message to other animals , warning them to stay away .

غرش شیر پیامی به سایر حیوانات فرستاد و به آنها هشدار داد که دور بمانند.

pound [اسم]
اجرا کردن

پوند (واحد سنجش وزن)

Ex: The baby was born weighing seven pounds and eight ounces .

نوزاد با وزن هفت پوند و هشت اونس متولد شد.

auction [اسم]
اجرا کردن

حراج

Ex: He placed the highest bid at the car auction .

او بالاترین پیشنهاد را در مزایده ماشین گذاشت.

اجرا کردن

پرفروش‌ترین

Ex: He launched a best-selling video game that broke sales records .

او یک بازی ویدیویی پرفروش را راه‌اندازی کرد که رکوردهای فروش را شکست.

moon [اسم]
اجرا کردن

ماه

Ex:

ماه کامل نوری نرم بر روی چشم‌انداز انداخت.

Jupiter [اسم]
اجرا کردن

مشتری (سیاره)

Ex: Unlike Earth , Jupiter does not have a solid surface .

برخلاف زمین، مشتری سطح جامد ندارد.

object [اسم]
اجرا کردن

شیء

Ex: In photography class , students learn how to capture objects in different lighting conditions .

در کلاس عکاسی، دانش‌آموزان یاد می‌گیرند که چگونه اشیاء را در شرایط نوری مختلف ثبت کنند.

اجرا کردن

منظومه شمسی

Ex: Space probes have explored different parts of the solar system .

کاوشگرهای فضایی بخش‌های مختلف منظومه شمسی را کاوش کرده‌اند.

freezing [صفت]
اجرا کردن

بسیار سرد

Ex:

دمای یخبندان در زمستان بیرون رفتن را دشوار می‌کرد.

average [صفت]
اجرا کردن

میانگین

Ex: His average score in math class is 85 % .

نمره میانگین او در کلاس ریاضی 85٪ است.

degree [اسم]
اجرا کردن

درجه

Ex: The compass needle pointed towards 270 degrees , indicating west .

سوزن قطب نما به سمت 270 درجه اشاره کرد که نشان‌دهنده غرب بود.

at least [قید]
اجرا کردن

حداقل

Ex: The store offers a discount on purchases of at least $ 100 .

فروشگاه برای خریدهای حداقل 100 دلار تخفیف ارائه می‌دهد.

cold [صفت]
اجرا کردن

سرد

Ex: The air conditioning made the room too cold , so I adjusted the temperature .

تهویه مطبوع اتاق را خیلی سرد کرد، بنابراین دمای آن را تنظیم کردم.

favorite [صفت]
اجرا کردن

موردعلاقه

Ex: Pizza is always a crowd favorite at parties .

پیتزا همیشه محبوب جمع در مهمانی‌ها است.