کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه - واحد 4 - بخش 1

در اینجا واژگان از واحد 4 - بخش 1 در کتاب درسی Interchange Pre-Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "تاک شو"، "سرگرمی"، "صدا" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'اینترچنج' پیش‌متوسطه
to play [فعل]
اجرا کردن

نواختن

Ex: She played a beautiful melody on her violin .

او یک ملودی زیبا روی ویولنش نواخت.

guitar [اسم]
اجرا کردن

گیتار

Ex:

ما از گوش دادن به موسیقی گیتار آکوستیک لذت می‌بریم.

country [اسم]
اجرا کردن

کشور

Ex: The country celebrated its independence with a grand parade and fireworks .

کشور استقلال خود را با رژه بزرگ و آتش بازی جشن گرفت.

electronic [صفت]
اجرا کردن

الکترونیکی

Ex:

دستگاه‌های الکترونیکی مانند تلفن‌های هوشمند و لپ‌تاپ‌ها به ابزارهای ضروری برای کار و تفریح تبدیل شده‌اند.

Latin [اسم]
اجرا کردن

لاتین (موسیقی)

Ex:

جشنواره تنوع غنی موسیقی لاتین را جشن گرفت.

classical [صفت]
اجرا کردن

کلاسیک

Ex: The soundtrack of the movie included several classical pieces .

موسیقی فیلم شامل چند قطعه کلاسیک بود.

jazz [اسم]
اجرا کردن

جاز

Ex: The club downtown hosts live jazz performances every Friday night .

کلاب مرکز شهر هر شب جمعه میزبان اجراهای زنده جاز است.

hip-hop [اسم]
اجرا کردن

سبک هیپ‌هاپ

Ex: The hip-hop beat was infectious , making it impossible not to dance .

ضرب هیپ هاپ مسری بود، طوری که رقصیدن غیرممکن نبود.

other [صفت]
اجرا کردن

دیگری

Ex:

ما باید سایر احتمالات را قبل از تصمیم‌گیری در نظر بگیریم.

اجرا کردن

سرگرمی

Ex: Television is a major source of entertainment for many people .

تلویزیون منبع اصلی سرگرمی برای بسیاری از مردم است.

اجرا کردن

مجموعه تلویزیونی

Ex: We watched a television show about wildlife documentaries during dinner .

ما یک برنامه تلویزیونی درباره مستندهای حیات وحش در حین شام تماشا کردیم.

music [اسم]
اجرا کردن

موسیقی

Ex: The soothing music helped everyone relax after a long day .

موسیقی آرامش‌بخش به همه کمک کرد تا پس از یک روز طولانی استراحت کنند.

movie [اسم]
اجرا کردن

فیلم

Ex: We bought popcorn and soda to enjoy during the movie .

ما پاپکورن و نوشابه خریدیم تا در طول فیلم لذت ببریم.

action [اسم]
اجرا کردن

عمل

Ex: He planned every step carefully before putting the plan into action .

او هر مرحله را با دقت برنامه‌ریزی کرد قبل از اینکه طرح را به عمل تبدیل کند.

electronic [صفت]
اجرا کردن

الکترونیکی

Ex:

دستگاه‌های الکترونیکی مانند تلفن‌های هوشمند و لپ‌تاپ‌ها به ابزارهای ضروری برای کار و تفریح تبدیل شده‌اند.

game show [اسم]
اجرا کردن

مسابقه تلویزیونی یا رادیویی

Ex: He auditioned for a game show but did n't make it past the first round .

او برای یک برنامه مسابقه‌ای تست داد اما از دور اول فراتر نرفت.

horror [اسم]
اجرا کردن

(فیلم، کتاب و غیره) ترسناک

Ex:

فیلم ترسناک درباره گروهی از دوستان است که در جنگل تسخیر شده گم شده‌اند.

musical [اسم]
اجرا کردن

نمایش یا فیلم موزیکال

Ex:

گروه تئاتر محلی به خاطر تولیدات چشمگیرش شناخته شده است و آخرین موزیکال آنها نقدهای تحسین‌برانگیزی از جامعه دریافت کرده است.

rap [اسم]
اجرا کردن

موسیقی رپ

Ex: The rap song 's catchy hooks and powerful verses made it a hit on the radio .

قلاب‌های جذاب و بیت‌های قدرتمند آهنگ رپ آن را به یک موفقیت در رادیو تبدیل کرد.

اجرا کردن

برنامه تلویزیونی واقع‌نما

Ex: They binge-watched a reality show featuring survival challenges .

آنها یک شوی واقع‌نما شامل چالش‌های بقا را پشت سر هم تماشا کردند.

reggae [اسم]
اجرا کردن

موسیقی رگی

Ex: He enjoys listening to reggae while relaxing on the beach .

او از گوش دادن به رگی در حال استراحت در ساحل لذت می‌برد.

salsa music [اسم]
اجرا کردن

موسیقی سالسا

Ex: The club played salsa music all night , and everyone was dancing .

کلوپ تمام شب موسیقی سالسا پخش کرد، و همه در حال رقصیدن بودند.

اجرا کردن

(فیلم، کتاب و غیره) علمی-تخیلی

Ex: The science fiction comic book features superheroes from another dimension .

کتاب کمیک علمی-تخیلی شامل ابرقهرمانانی از بعد دیگری است.

soap opera [اسم]
اجرا کردن

سریال آبکی

Ex: The soap opera has been on air for over twenty years , captivating audiences with its ongoing storyline .
talk show [اسم]
اجرا کردن

گفت‌وگوی تلویزیونی یا رادیویی

Ex: They watched the talk show to hear the latest entertainment news .

آنها تاک شو را تماشا کردند تا آخرین اخبار سرگرمی را بشنوند.

to wait [فعل]
اجرا کردن

صبر کردن

Ex: Patients are asked to wait in the waiting room until their name is called .

از بیماران خواسته می‌شود در اتاق انتظار صبر کنند تا نامشان خوانده شود.

concert [اسم]
اجرا کردن

کنسرت

Ex: The live concert was broadcast on national television .

کنسرت زنده در تلویزیون ملی پخش شد.

violin [اسم]
اجرا کردن

ویولن

Ex: They hired a violin teacher to guide them in their learning .

آن‌ها یک معلم ویولن استخدام کردند تا آن‌ها را در یادگیری راهنمایی کند.

kind [اسم]
اجرا کردن

نوع

Ex: The restaurant 's menu includes dishes from many kinds of cuisines , satisfying different tastes .

منوی رستوران شامل غذاهایی از انواع مختلف آشپزی است که ذائقه‌های مختلف را راضی می‌کند.

to like [فعل]
اجرا کردن

دوست داشتن

Ex: They have never liked horror movies .

آنها هرگز فیلم‌های ترسناک را دوست نداشتند.

to do [فعل]
اجرا کردن

انجام دادن

Ex:

با دست‌هایت چه کردی؟

me [ضمیر]
اجرا کردن

به من

Ex: The teacher called on me to answer the question .

معلم از من خواست تا به سوال پاسخ دهم.

you [ضمیر]
اجرا کردن

تو

Ex: What time are you leaving for work ?

تو ساعت چند به سر کار می‌روی؟

him [ضمیر]
اجرا کردن

به او (مرد)

Ex:

معلم به خاطر سخت‌کوشی‌اش از او تقدیر کرد.

her [ضمیر]
اجرا کردن

به او (زن)

Ex: The team congratulated her on her achievement .

تیم به او برای دستاوردش تبریک گفت.

it [ضمیر]
اجرا کردن

به او (غیر انسان)

Ex: I saw a bird outside , and I watched it fly away into the distance .

من یک پرنده را بیرون دیدم، و تماشا کردم که آن به دوری پرواز کرد.

us [ضمیر]
اجرا کردن

به ما

Ex:

میشه لطفاً کمی کیک برای ما کنار بگذارید؟

them [ضمیر]
اجرا کردن

به آنها

Ex:

مربی به آنها دستور داد که توپ را به آنها پاس دهند.

ticket [اسم]
اجرا کردن

بلیت

Ex: The ticket for the bus is valid for a single journey .

بلیط اتوبوس برای یک سفر معتبر است.

dinner [اسم]
اجرا کردن

شام

Ex: They had a family dinner with a roasted chicken , rice , and steamed broccoli .

آنها یک شام خانوادگی با مرغ کبابی، برنج و بروکلی بخارپز داشتند.

maybe [قید]
اجرا کردن

شاید

Ex: Thinking of taking that course , but it could be too hard for me , maybe I 'll start with something easier .

دارم به گذروندن اون دوره فکر می‌کنم، اما ممکنه برام خیلی سخت باشه، شاید با یه چیز آسون‌تر شروع کنم.

to sound [فعل]
اجرا کردن

به‌نظر رسیدن

Ex: Learning a new language sounds challenging but rewarding .

یادگیری یک زبان جدید به نظر می‌رسد چالش‌برانگیز اما پاداش‌دهنده است.

would [فعل]
اجرا کردن

[فعل کمکی برای بیان ترجیحات]

Ex:
to want [فعل]
اجرا کردن

خواستن

Ex: Mary wants to be a doctor when she grows up .

مری می‌خواهد وقتی بزرگ شد دکتر شود.

to need [فعل]
اجرا کردن

نیاز داشتن

Ex: The car needs a new battery to start .

ماشین نیاز به باتری جدید دارد تا روشن شود.

to work [فعل]
اجرا کردن

کار کردن

Ex: They work hard to meet the deadline .

آن‌ها سخت کار می‌کنند تا به مهلت مقرر برسند.

to save [فعل]
اجرا کردن

نجات دادن

Ex: Donating to the charity can help save the lives of children in need .

اهدای کمک به خیریه می‌تواند به نجات جان کودکان نیازمند کمک کند.

rock music [اسم]
اجرا کردن

موسیقی راک

Ex: Rock music often features strong beats and powerful guitar riffs .

موسیقی راک اغلب با ضرب‌های قوی و ریف‌های گیتار قدرتمند همراه است.

pop music [اسم]
اجرا کردن

موسیقی پاپ

Ex:

ایستگاه رادیویی ترکیبی از آهنگ های کلاسیک و معاصر pop music را پخش می کند.