واژگان برای IELTS General (نمره 8-9) - نظرات

در اینجا، شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به نظرات را که برای آزمون عمومی آموزش آیلتس ضروری است، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان برای IELTS General (نمره 8-9)
to dissent [فعل]
اجرا کردن

اختلاف عقیده داشتن

Ex:

حزب اقلیت در پارلمان اغلب از تصمیم‌های اکثریت در مورد مسائل قانونی کلیدی مخالفت می‌کند.

to diverge [فعل]
اجرا کردن

مغایرت داشتن

Ex: In the family meeting , it was apparent that the siblings ' perspectives would diverge regarding the inheritance distribution .

در جلسه خانواده، مشخص بود که دیدگاه‌های خواهر و برادرها در مورد تقسیم ارث متفاوت خواهد بود.

to downvote [فعل]
اجرا کردن

نپسندیدن و امتیاز منفی دادن (فضای مجازی)

Ex: As a moderator , it 's important to downvote contributions that are spammy or inflammatory .

به عنوان یک ناظر، مهم است که مشارکت‌هایی که اسپم یا تحریک‌آمیز هستند را داون‌وت کنید.

اجرا کردن

بحث کردن یا مخالفت کردن

Ex: He is currently expostulating with the customer service representative over the poor quality of the product .

او در حال حاضر با نماینده خدمات مشتریان در مورد کیفیت پایین محصول به شدت بحث می‌کند.

to gainsay [فعل]
اجرا کردن

رد کردن

Ex: His impeccable track record in the industry is hard to gainsay ; he is widely respected for his achievements .

سابقه بی‌عیب او در صنعت به سختی انکارشدنی است؛ او به خاطر دستاوردهایش به طور گسترده مورد احترام است.

to harrumph [فعل]
اجرا کردن

اعتراض کردن (با صاف کردن گلو)

Ex:

او در پاسخ به ادعاهای اغراق‌آمیز فروشنده درباره مزایای محصول خرناس کشید.

to quibble [فعل]
اجرا کردن

سر هیچ‌و‌پوچ بحث کردن

Ex: The children often quibbled over trivial things like who got to sit in the front seat of the car .

کودکان اغلب بر سر چیزهای پیش پا افتاده مثل این که چه کسی در صندلی جلو ماشین بنشیند بحث می‌کردند.

اجرا کردن

مخالف چیزی بودن

Ex: He deprecated the government 's failure to address the growing income inequality in the country .

او محکوم کرد شکست دولت در رسیدگی به نابرابری درآمدی فزاینده در کشور را.

to frown on [فعل]
اجرا کردن

نامناسب شمردن

Ex:

سیاست شرکت برخلاف بحث کارمندان در مورد حقوق‌هایشان با یکدیگر است.

اجرا کردن

انکار کردن

Ex: She repudiated the rumors circulating about her personal life , insisting that they were baseless .

او شایعاتی را که درباره زندگی شخصی‌اش می‌گشت رد کرد و اصرار داشت که آنها بی‌اساس هستند.

اجرا کردن

محکوم کردن

Ex: The professor castigated the students for their lack of preparation in the final exam .

استاد دانش‌آموزان را به دلیل عدم آمادگی در امتحان نهایی سرزنش کرد.

اجرا کردن

نام کسی را لکه دار کردن

Ex: The online troll denigrated the author 's work with malicious reviews , attempting to damage the book 's reputation .

ترول اینترنتی با نظرات مخرب کار نویسنده را تحقیر کرد و سعی کرد به شهرت کتاب آسیب بزند.

to demean [فعل]
اجرا کردن

تحقیر کردن

Ex: The teacher never demeans students , always encouraging their efforts .

معلم هرگز دانش‌آموزان را تحقیر نمی‌کند، همیشه تلاش‌هایشان را تشویق می‌کند.

to carp [فعل]
اجرا کردن

شکایت کردن

Ex: Critics seem to carp endlessly about plot holes no one else even notices .

منتقدان به نظر می‌رسد بی‌پایان درباره‌ی نق زدن به حفره‌های داستانی که هیچ‌کس دیگر حتی متوجه نمی‌شود.

to grouse [فعل]
اجرا کردن

گله کردن

Ex: During the meeting , team members started to grouse about the lack of communication from the leadership .

در طول جلسه، اعضای تیم شروع به شکایت از کمبود ارتباط از سوی رهبری کردند.

to nitpick [فعل]
اجرا کردن

انتقاد شدید از کسی یا چیزی

Ex: He continued to nitpick the painting , overlooking its overall beauty .

او به ریزه‌کاری در نقاشی ادامه داد، و زیبایی کلی آن را نادیده گرفت.

to kvetch [فعل]
اجرا کردن

نارضایتی خود را ابراز کردن

Ex: Do n't kvetch about the traffic ; we 'll get there eventually .

در مورد ترافیک غر نزنید؛ بالاخره به آنجا خواهیم رسید.

to berate [فعل]
اجرا کردن

سرزنش کردن

Ex: She could n't help but berate her friend for breaking a promise .

او نمی‌توانست از سرزنش کردن دوستش به خاطر شکستن قول خودداری کند.

to chide [فعل]
اجرا کردن

شکایت کردن

Ex: The mother chided her child for not wearing a coat on a chilly day .

مادر به کودکش به خاطر نپوشیدن کت در یک روز سرد توبیخ کرد.

to rail [فعل]
اجرا کردن

گله کردن

Ex: Despite the improvements , the customer continued to rail about the service quality .

علیرغم بهبودها، مشتری به شکایت شدید از کیفیت خدمات ادامه داد.

to pan [فعل]
اجرا کردن

به شدت انتقاد کردن

Ex: Despite high expectations , the restaurant was panned by customers for its slow service and bland food .

علیرغم انتظارات بالا، رستوران به دلیل خدمات کند و غذای بی‌مزه توسط مشتریان مورد انتقاد شدید قرار گرفت.

to chastise [فعل]
اجرا کردن

تنبیه کردن

Ex: The parent chastised the child for not completing homework assignments on time .

والدین به دلیل تکمیل نکردن تکالیف در زمان مقرر، کودک را سرزنش کردند.

to upbraid [فعل]
اجرا کردن

سرزنش کردن

Ex: She upbraided herself for not preparing adequately for the important presentation .

او به خاطر آماده نشدن کافی برای ارائه مهم، خود را سرزنش کرد.

اجرا کردن

بر روی اشکالات کسی یا چیزی دست گذاشتن

Ex: Mary always finds fault with her younger brother , criticizing his choices and decisions .
to upvote [فعل]
اجرا کردن

تایید یا حمایت خود را نشان دادن

Ex: As a moderator , it 's important to upvote contributions that adhere to the community guidelines .

به عنوان یک ناظر، مهم است که مشارکت‌هایی که از دستورالعمل‌های جامعه پیروی می‌کنند را رای مثبت دهید.

to accede [فعل]
اجرا کردن

موافقت کردن

Ex:

دولت با اجرای اصلاحات جامع به خواست عموم برای مراقبت‌های بهداشتی بهتر رضایت داد.

اجرا کردن

به چیزی تن دادن

Ex: He eventually acquiesced to the terms of the contract , although he was n't entirely satisfied with them .

در نهایت او به شرایط قرارداد رضایت داد، اگرچه کاملاً از آنها راضی نبود.

اجرا کردن

تسلیم شدن

Ex: After a long standoff , the suspect capitulated to the police .

پس از یک درگیری طولانی، مظنون در برابر پلیس تسلیم شد.

اجرا کردن

تأیید کردن

Ex: The government refused to countenance any form of corruption within its ranks .

دولت از تحمل هرگونه فساد در صفوف خود خودداری کرد.

to relent [فعل]
اجرا کردن

کوتاه آمدن

Ex: She pleaded with him to relent and forgive her , promising to make amends .

او از او التماس کرد که کوتاه بیاید و او را ببخشد، با قول جبران.

to assent [فعل]
اجرا کردن

موافقت کردن

Ex: In a democratic process , citizens assented by casting their votes in favor of the proposed legislation .

در یک فرآیند دموکراتیک، شهروندان با رای دادن به نفع قانون پیشنهادی موافقت کردند.

اجرا کردن

مخالفت کردن

Ex: Her alibi was contravened by video evidence placing her at the scene of the crime .

دلیل ویدئویی که او را در صحنه جرم قرار می‌داد، مخالفت با ادعای بی‌گناهی او کرد.

اجرا کردن

مفهوم آفریدن

Ex: The teacher encouraged students to conceptualize the historical events they were studying .

معلم دانش‌آموزان را تشویق کرد تا رویدادهای تاریخی که مطالعه می‌کردند را مفهومی کنند.