فهرست واژگان سطح B2 - بازی‌ها

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی درباره بازی‌ها، مانند "charades"، "playmate"، "scoreboard" و غیره، که برای زبان‌آموزان سطح B2 آماده شده‌اند را یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح B2
اجرا کردن

سرگرمی

Ex: They organized entertainment for the guests during the wedding reception .

آنها برای مهمانان در طول پذیرایی عروسی سرگرمی ترتیب دادند.

recreation [اسم]
اجرا کردن

تفریح

Ex: Going for a hike is a popular form of recreation in the summer .

رفتن به پیاده‌روی یک شکل محبوب از تفریح در تابستان است.

charades [اسم]
اجرا کردن

ادابازی

Ex: He struggled to convey his word in charades but finally got it with a gesture .

او برای انتقال کلمه خود در شاراد تلاش کرد اما در نهایت با یک حرکت آن را فهماند.

اجرا کردن

جورچین (نوعی بازی)

Ex: She enjoys the relaxing process of finding the right pieces for her jigsaw puzzle .

او از فرآیند آرامش‌بخش یافتن قطعات مناسب برای پازل خود لذت می‌برد.

playmate [اسم]
اجرا کردن

هم‌بازی

Ex: His favorite playmate always brought exciting new toys to share .

همبازی مورد علاقه او همیشه اسباب‌بازی‌های جدید هیجان‌انگیزی برای分享 می‌آورد.

اجرا کردن

ورق (بازی)

Ex: They played a few rounds of poker with a standard deck of playing cards .

آنها چند دور پوکر با یک دسته استاندارد از کارتهای بازی بازی کردند.

club [اسم]
اجرا کردن

خال گشنیز (ورق)

Ex: In bridge , the clubs suit is often considered the lowest ranking .

در بازی بریج، خال خاج اغلب به عنوان کم‌رتبه‌ترین در نظر گرفته می‌شود.

diamond [اسم]
اجرا کردن

خال خشت (ورق)

Ex: The queen of diamonds sparkled under the light as it was placed on the table .

ملکه خشت زیر نور می‌درخشید وقتی که روی میز قرار گرفت.

heart [اسم]
اجرا کردن

خال دل (ورق)

Ex:

با یک حرکت نمایشی، او شاه خاج را آشکار کرد و پیروزی خود را در بازی مهر و موم کرد.

spade [اسم]
اجرا کردن

خال پیک (ورق)

Ex:

در بازی، آس خشت به عنوان یک کارت برتر در نظر گرفته می‌شود.

ace [اسم]
اجرا کردن

آس (در بازی ورق)

Ex: The ace can be worth either one or eleven points in blackjack .

آس می‌تواند در بازی بلک‌جک یک یا یازده امتیاز ارزش داشته باشد.

hand [اسم]
اجرا کردن

دست (ورق)

Ex: After looking at his hand , he decided to raise the bet .

بعد از نگاه کردن به دستش، تصمیم گرفت شرط را افزایش دهد.

tic-tac-toe [اسم]
اجرا کردن

بازی دوز

Ex: The teacher introduced tic-tac-toe as a fun way to practice strategy .

معلم تیک تاک تو را به عنوان یک راه سرگرم کننده برای تمرین استراتژی معرفی کرد.

handball [اسم]
اجرا کردن

هندبال

Ex: Learning the rules and tactics of handball helped him appreciate the sport 's complexity and excitement .

یادگیری قوانین و تاکتیک‌های هندبال به او کمک کرد تا پیچیدگی و هیجان این ورزش را درک کند.

Barbie doll [اسم]
اجرا کردن

عروسک باربی

Ex:

آنها با عروسک‌های باربی خود بازی کردند و با هم داستان‌ها و ماجراهایی خلق کردند.

domino [اسم]
اجرا کردن

دومینو

Ex: The domino that was placed sideways was the starting piece .

دومینو که به پهلو گذاشته شده بود، قطعه شروع بود.

rag doll [اسم]
اجرا کردن

عروسک پارچه‌ای

Ex: The rag doll had colorful patches stitched all over it .

عروسک پارچه‌ای تکه‌های رنگی دوخته شده در همه جای خود داشت.

piece [اسم]
اجرا کردن

مهره

Ex: Each player picked a unique piece to use during the game .

هر بازیکن یک مهره منحصر به فرد را برای استفاده در طول بازی انتخاب کرد.

Lego [اسم]
اجرا کردن

لگو

Ex: The Lego on the floor created a colorful landscape of buildings .

لگو روی زمین یک منظره رنگارنگ از ساختمان‌ها ایجاد کرد.

Monopoly [اسم]
اجرا کردن

مونوپولی (نوعی بازی)

Ex: The Monopoly game lasted for hours, with everyone strategizing their moves.

بازی مونوپولی ساعتها طول کشید، همه در حال برنامه‌ریزی برای حرکات خود بودند.

Scrabble [اسم]
اجرا کردن

اسکربل (نوعی بازی واژه‌سازی)

Ex:

در طول پرواز طولانی، وقت خود را با بازی اسکرابل برای سرگرمی گذراندیم.

scoreboard [اسم]
اجرا کردن

تابلوی امتیاز (در زمین مسابقه)

Ex: The scoreboard lit up with fireworks when a player scored .

تابلوی امتیازات با آتش‌بازی روشن شد وقتی که یک بازیکن گل زد.

avatar [اسم]
اجرا کردن

آواتار (کامپیوتری)

Ex: The avatar danced around the screen during the interactive party .

آواتار در طول مهمانی تعاملی روی صفحه رقصید.

joystick [اسم]
اجرا کردن

اهرمک (رایانه)

Ex: He adjusted the joystick to aim at the target in the shooting game .

او جوایستیک را تنظیم کرد تا به هدف در بازی تیراندازی نشانه رود.