things that people and animals eat, such as meat or vegetables
غذا
او از امتحان کردن غذاهای جدید در سفر به خارج از کشور لذت میبرد.
در اینجا شما واژگان از واحد 5 در کتاب درسی Headway Beginner را پیدا خواهید کرد، مانند "خسته کننده"، "پنیر"، "منزجر کننده"، و غیره.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
things that people and animals eat, such as meat or vegetables
غذا
او از امتحان کردن غذاهای جدید در سفر به خارج از کشور لذت میبرد.
to put food into the mouth, then chew and swallow it
خوردن
آنها از خوردن پیتزا در شبهای جمعه لذت میبرند.
to put water, coffee, or other type of liquid inside of our body through our mouth
نوشیدن
او ترجیح میدهد در زمستان شکلات داغ بنوشد، نه در تابستان.
a type of food made from flour, water and usually yeast mixed together and baked
نان
من یک برش از نان را تست کردم و برای صبحانه روی آن کره بادام زمینی مالیدم.
a soft and round fruit that is red and is used a lot in salads and many other foods
گوجهفرنگی
او سالاد گوجهفرنگی و آووکادو با سس لیموی تند درست کرد.
a drink that is alcoholic and made from different types of grain
آبجو
آنها در طول تور کارخانه آبجوسازی انواع مختلف آبجو را چشیدند.
a drink that is alcoholic and mostly made from grape juice
شراب
در طول جشن، آنها از یک لیوان شراب قرمز لذت بردند.
a strong alcoholic drink made from grains such as corn and wheat
ویسکی
او طعم نرم و دودی ویسکی اسکاتلندی را در حالی که آهسته مینوشید، چشید.
a food prepared from roasted, ground cacao beans
شکلات
a soft, red juicy fruit with small seeds on its surface
توتفرنگی
من از چیدن توت فرنگی در مزرعه محلی در فصل توت فرنگی لذت میبرم.
a soft or hard food made from milk that is usually yellow or white in color
پنیر
خردههای پنیر آبی یک افزودنی خوشمزه به برگرها یا سالادها هستند.
a sweet and cold dessert that is made from a mixture of milk, cream, sugar, and various flavorings
بستنی
من تصادفی قیف بستنی ام را روی زمین انداختم، و آب شد.
a cold smooth drink made by mixing milk and ice-cream with fruits, chocolate, etc. as flavor
میلکشیک
او به خودش یک میلک شیک شکلاتی به عنوان دسر ویژه بعد از شام تعارف کرد.
having a very pleasant flavor
خوشمزه
برای من، خوشمزهترین غذا همیشه شامل پنیر میشود.
a thin, round piece of potato, cooked in hot oil and eaten cold as a snack
چیپس
او در حالی که منتظر پختن شام بود، چند چیپس خورد.
having a pleasantly mild, low temperature
خنک
او از فضای خنک داخل موزه در روز گرم قدردانی کرد.
extremely unpleasant
چندشآور
فکر خوردن حشرات ممکن است برای برخی خوشمزه باشد، اما برای دیگران، کاملاً منزجرکننده است.
making us feel interested, happy, and energetic
هیجانانگیز
دیدن دلفینها وقتی روی قایق بودیم هیجانانگیز بود.
making us feel tired and unsatisfied because of not being interesting
خستهکننده
او شستن لباسها را کاری خستهکننده میداند.
the act of moving our bodies through water with the use of our arms and legs, particularly as a sport
شنا
او در درسهای شنا یاد گرفت چگونه کرال سینه را انجام دهد.
to enjoy yourself and do things for fun, like children
بازی کردن
یک گروه از کودکان در زمین بازی بازی میکردند.
a game played with a bat and ball by two teams of 9 players who try to hit the ball and then run around four bases before the other team can return the ball
بیسبال
بیسبال یک ورزش محبوب در ایالات متحده است.
a game that is mostly played outside where each person uses a special stick to hit a small white ball into a number of holes with the least number of swings
گلف
گلف اغلب به عنوان یک ورزش آرامش بخش در نظر گرفته می شود.
extremely unpleasant or bad
افتضاح
سردرد وحشتناک او مانع از تمرکز او بر روی کارش شد.
pants made of denim, that is a type of strong cotton cloth, and is used for a casual style
شلوار جین
او یک جفت جدید شلوار جین خرید که کاملاً به او اندازه بود.
something that we wear to cover and protect our feet, generally made of strong materials like leather or plastic
کفش
او کفش چرمی خود را برای براق شدن واکس زد.
to use one's voice to express a particular feeling or thought
حرف زدن
او در مورد تجربیاتش در طول جلسه صحبت کرد.
the system of communication by spoken or written words, that the people of a particular country or region use
زبان
او میخواهد دو زبانه شود و به چند زبان به روانی صحبت کند.
a book or electronic resource that gives a list of words in alphabetical order and explains their meanings, or gives the equivalent words in a different language
واژهنامه
یک فرهنگ لغت جیبی میتواند در سفرها برای کمک به ارتباط به زبانهای مختلف مفید باشد.
to have been born in a specific place
اهل جایی بودن
من از یک روستای کوچک در کوهستان هستم.
to have your home somewhere specific
زندگی کردن
او ترجیح میدهد در یک حومه آرام دور از شهرهای شلوغ زندگی کند.
the state of legally belonging to a country
ملیت
ملیت او فرانسوی است، اما سالهاست که در کانادا زندگی میکند.
relating to the country, people, culture, or language of China
چینی
او در طول ترم تحصیلی خود در خارج از کشور در پکن، تاریخ چینی را مطالعه کرد.
the language of the Arabs
زبان عربی
عربی یکی از قدیمیترین زبانهای دنیا است.
relating to the United States or its people
آمریکایی
فوتبال آمریکایی یک ورزش محبوب در ایالات متحده است.
relating to Brazil or its people
برزیلی
غذای برزیلی شامل انواع غذاها میشود، از جمله فیجودا، یک خورشت مقوی لوبیا سیاه که معمولاً با برنج سرو میشود.
relating to the country, people, culture, or language of France
فرانسوی
آشپزی فرانسوی به خاطر پنیرها و شرابهای خوشمزهاش معروف است.
relating to Germany or its people or language
آلمانی
قلعههای آلمانی، مانند نویشوانشتاین و قلعه هایدلبرگ، بسیاری از گردشگران را جذب میکنند.
belonging or relating to Ireland, its people, culture, and language
ایرلندی
ایرلندیها روز سنت پاتریک را با رژهها، موسیقی سنتی و پوشیدن لباس سبز برای گرامیداشت میراث خود جشن میگیرند.
relating to Italy or its people or language
ایتالیایی
خانواده ماریا از ایتالیا مهاجرت کردند، بنابراین آنها میراث ایتالیایی خود را با برگزاری ضیافتهای سنتی ایتالیایی در تعطیلات جشن میگیرند.
relating to the country, people, culture, or language of Japan
ژاپنی
او ادبیات ژاپنی را در دانشگاه مطالعه کرد تا میراث فرهنگی کشور را درک کند.
relating to Mexico or its people
مکزیکی
غذای مکزیکی به خاطر طعم های جسورانه اش معروف است، با مواد اصلی مانند ذرت، لوبیا و فلفل چیلی که در بسیاری از غذاها حضور دارند.
referring to something that is related to Poland, its people, language, culture, or products
لهستانی
من دارم آشپزی لهستانی را از مادربزرگم یاد میگیرم.
the Romance language of Portugal and Brazil
زبان پرتغالی
او یک دوره پرتغالی گذراند تا فرهنگ برزیلی را بهتر درک کند.
belonging or relating to Scotland, its people, or the Gaelic language
اسکاتلندی
او از گوش دادن به موسیقی سنتی اسکاتلندی لذت میبرد.
relating to Spain or its people or language
اسپانیایی
فلامنکو یک رقص سنتی اسپانیایی است که به خاطر حرکات بیانگرش معروف است.
belonging or relating to Switzerland, or its people
سوئیسی
بسیاری از گردشگران زیبایی آرام دریاچههای سوئیس را دوست دارند.
the number 40
چهل
پدرم چهل ساعت در هفته کار میکند.
the number 50
پنجاه
او پنجاهمین سالگرد تولد خود را با یک مهمانی بزرگ در کنار خانواده و دوستان جشن گرفت.
the number 60
شصت
او یک عکس قدیمی از والدینش در روز عروسیشان پیدا کرد، تقریباً شصت سال پیش.
the number 70
هفتاد
ماراتن توسط بیش از هفتاد دونده از کشورهای مختلف برگزار شد.
the number 80
هشتاد
امروز انتظار میرود دما به هشتاد درجه فارنهایت برسد، عالی برای پیکنیک.
the number 90
نود
دانش آموز در امتحان ریاضی خود نود گرفت و این باعث شد که برای ترم A بگیرد.
of the number 100; the number of years in a century
یکصد
او صد دلار پسانداز کرد تا یک دوچرخه جدید برای رفتوآمد روزانهاش بخرد.
a unit for measuring weight equal to 16 ounces or 0.454 kilograms
پوند (واحد سنجش وزن)
او یک پوند دانه قهوه خرید تا برای فنجان قهوه صبحگاهیاش تازه آسیاب کند.