کتاب 'تاپ ناچ' 1B - واحد 6 - پیش نمایش

در اینجا واژگان از واحد 6 - پیش نمایش در کتاب درسی Top Notch 1B را پیدا خواهید کرد، مانند "پیاده روی"، "در شکل"، "سواری"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'تاپ ناچ' 1B
to play [فعل]
اجرا کردن

بازی کردن

Ex:

زمانی برای جدی بودن و زمانی برای بازی کردن وجود دارد.

basketball [اسم]
اجرا کردن

بسکتبال

Ex: He started playing basketball in high school and eventually earned a scholarship to play in college .

او در دبیرستان شروع به بازی بسکتبال کرد و در نهایت بورسیه ای برای بازی در کالج به دست آورد.

to go [فعل]
اجرا کردن

رفتن

Ex:

بیایید ماهیگیری کنار دریاچه برویم.

running [اسم]
اجرا کردن

دویدن

Ex:

آن‌ها به دویدن در کنار ساحل در غروب آفتاب رفتند.

swimming [اسم]
اجرا کردن

شنا

Ex: They joined a swimming club to meet other swimmers and train together .

آن‌ها به یک کلاب شنا پیوستند تا با شناگران دیگر ملاقات کنند و با هم تمرین کنند.

soccer [اسم]
اجرا کردن

فوتبال

Ex: They practice their soccer skills every day after school .

آنها هر روز بعد از مدرسه مهارت‌های فوتبال خود را تمرین می‌کنند.

bike [اسم]
اجرا کردن

دوچرخه

Ex: The children love riding their bikes around the neighborhood .

بچه‌ها دوست دارند با دوچرخه‌هایشان در محله بگردند.

to ride [فعل]
اجرا کردن

راندن

Ex: On weekends , Sarah loves to ride her mountain bike through the scenic trails in the nearby forest .

در آخر هفته‌ها، سارا عاشق راندن دوچرخه کوهستانیش در مسیرهای دیدنی جنگل نزدیک است.

to do [فعل]
اجرا کردن

انجام دادن

Ex:

با دست‌هایت چه کردی؟

aerobics [اسم]
اجرا کردن

تمرین‌های هوازی

Ex: She added aerobics to her weekly exercise regimen to complement her strength training and improve aerobic capacity .

او ایروبیک را به برنامه هفتگی ورزشی خود اضافه کرد تا تمرینات قدرتی خود را تکمیل کند و ظرفیت هوازی خود را بهبود بخشد.

golf [اسم]
اجرا کردن

گلف

Ex: The golf tournament attracted many spectators .

مسابقه گلف تعداد زیادی تماشاگر را جذب کرد.

walking [اسم]
اجرا کردن

پیاده‌روی

Ex: The park is a popular spot for walking and picnics .

پارک یک مکان محبوب برای پیاده‌روی و پیک نیک است.

in shape [عبارت]
اجرا کردن

روی فرم

Ex: His goal is to be in shape by the summer .
to stay [فعل]
اجرا کردن

ماندن

Ex: He struggled to stay focused during the long meeting .

او برای ماندن متمرکز در جلسه طولانی تقلا کرد.

اجرا کردن

دوش گرفتن

Ex: It 's important to take a shower after a workout to prevent body odor .
to lift [فعل]
اجرا کردن

بلند کردن

Ex: The crane is lifting steel beams for the construction project .

جرثقیل در حال بلند کردن تیرهای فولادی برای پروژه ساخت‌وساز است.

to cook [فعل]
اجرا کردن

غذا پختن

Ex: They cook pancakes on the stove .

آن‌ها پنکیک‌ها را روی اجاق می‌پزند.

dinner [اسم]
اجرا کردن

شام

Ex: They had a family dinner with a roasted chicken , rice , and steamed broccoli .

آنها یک شام خانوادگی با مرغ کبابی، برنج و بروکلی بخارپز داشتند.

to clean [فعل]
اجرا کردن

تمیز کردن

Ex: She cleans the whiteboard to erase the writing .

او تخته سفید را تمیز می‌کند تا نوشته را پاک کند.

house [اسم]
اجرا کردن

خانه

Ex: He invited friends to his house for dinner .

او دوستانش را به خانه‌اش برای شام دعوت کرد.

shopping [اسم]
اجرا کردن

خرید

Ex: The festival included music , food , and shopping .

جشنواره شامل موسیقی، غذا و خرید بود.

to study [فعل]
اجرا کردن

درس خواندن

Ex: We study together to prepare for our group presentation .

ما با هم مطالعه می‌کنیم تا برای ارائه گروهی‌مان آماده شویم.

English [اسم]
اجرا کردن

زبان انگلیسی

Ex: She reads books in English to improve her vocabulary .

او کتاب‌هایی به انگلیسی می‌خواند تا دایره واژگان خود را بهبود بخشد.

to talk [فعل]
اجرا کردن

حرف زدن

Ex:

آنها درباره رویاها و آرزوهایشان برای آینده صحبت کردند.

phone [اسم]
اجرا کردن

تلفن

Ex:

من یک تماس مهم روی تلفن همراهم دریافت کردم.

to watch [فعل]
اجرا کردن

تماشا کردن

Ex: The circus act was impressive and entertaining to watch .

نمایش سیرک چشمگیر و سرگرم‌کننده برای تماشا بود.

to sleep [فعل]
اجرا کردن

خوابیدن

Ex:

من معمولاً به پهلو می‌خوابم، اما بعضی افراد ترجیح می‌دهند به پشت بخوابند.

television [اسم]
اجرا کردن

تلویزیون

Ex: We bought a new television with 4 K resolution .

ما یک تلویزیون جدید با وضوح 4K خریدیم.