افعال حواس و احساسات - افعال برای همدردی

در اینجا برخی از افعال انگلیسی مربوط به همدردی مانند "همدردی کردن"، "ترحم" و "تسلی دادن" را یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال حواس و احساسات
اجرا کردن

همدردی کردن

Ex:

دوستان اغلب در زمان‌های سخت با یکدیگر همدردی می‌کنند.

اجرا کردن

درک کردن (طرف مقابل)

Ex: He entirely understands that you need space to think .

او کاملاً می‌فهمد که شما به فضایی برای فکر کردن نیاز دارید.

to feel for [فعل]
اجرا کردن

همدردی کردن

Ex: As a therapist , her ability to feel for her clients enhances the therapeutic relationship .

به عنوان یک درمانگر، توانایی او در همدردی با مراجعانش رابطه درمانی را تقویت می‌کند.

اجرا کردن

همدردی کردن

Ex: As a therapist , he could empathize with the struggles his clients faced in their lives .

به عنوان یک درمانگر، او می‌توانست با مشکلاتی که مراجعانش در زندگی‌شان با آن مواجه بودند همدردی کند.

to pity [فعل]
اجرا کردن

ترحم کردن، دلسوزی کردن

Ex: She pities those who face difficulties .

او به کسانی که با مشکلات روبرو می‌شوند ترحم می‌کند.

اجرا کردن

دلسوزی کردن

Ex: Neighbors came together to commiserate with the family who had lost their home in a fire .

همسایه‌ها جمع شدند تا با خانواده‌ای که خانه‌اش را در آتش از دست داده بود همدردی کنند.

to care [فعل]
اجرا کردن

مراقبت کردن

Ex:

من در حال مراقبت از یک دوست بیمار هستم.

to care for [فعل]
اجرا کردن

نگهداری کردن

Ex: She stayed home to care for her sick mother .

او در خانه ماند تا از مادر بیمارش مراقبت کند.

to tend [فعل]
اجرا کردن

مراقبت کردن

Ex: The shepherd tends to the flock , ensuring they have ample grazing and protection .

چوپان از گله مراقبت می‌کند، اطمینان حاصل می‌کند که آن‌ها چراگاه و محافظت کافی دارند.

اجرا کردن

مراقبت کردن

Ex: My grandmother looked after me after my parents passed away .

مادربزرگم بعد از فوت والدینم از من مراقبت کرد.

to condole [فعل]
اجرا کردن

تسلیت گفتن

Ex:

در زمان‌های دشوار، همسایه‌ها اغلب برای ابراز همدردی و ارائه حمایت می‌آیند.

to comfort [فعل]
اجرا کردن

تسلی دادن

Ex: The team comforted each other after the defeat .

تیم پس از شکست یکدیگر را دلداری داد.

to solace [فعل]
اجرا کردن

تسلی دادن

Ex: He solaces those who seek emotional support .

او تسلی می‌دهد به کسانی که به دنبال حمایت عاطفی هستند.

to console [فعل]
اجرا کردن

تسلی دادن

Ex: A kind word can go a long way to console someone in distress .

یک کلمه مهربانی می‌تواند راه زیادی برای تسلی دادن به کسی که در پریشانی است، بپیماید.

اجرا کردن

احساس همدردی کردن

Ex: He found it easy to relate to the main character 's struggles in the novel .

او احساس کرد که همذات‌پنداری با کشمکش‌های شخصیت اصلی رمان برایش آسان است.