مهارت‌های واژگان SAT 2 - درس 42

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
مهارت‌های واژگان SAT 2
dilettante [اسم]
اجرا کردن

آماتور

Ex: Despite being labeled a dilettante by some , she took pride in her eclectic interests and enjoyed exploring new hobbies and pursuits .

علیرغم اینکه برخی او را دیلتانت می‌نامیدند، او به علایق متنوع خود افتخار می‌کرد و از کشف سرگرمی‌ها و علایق جدید لذت می‌برد.

diligence [اسم]
اجرا کردن

پشتکار

Ex: Her diligence in organizing the event ensured everything went smoothly .

کوشش او در سازماندهی رویداد باعث شد همه چیز به خوبی پیش برود.

diligent [صفت]
اجرا کردن

باپشتکار

Ex: The diligent student 's commitment to studying led to academic success .

تعهد دانش آموز سختکوش به مطالعه منجر به موفقیت تحصیلی شد.

energetic [صفت]
اجرا کردن

پرانرژی

Ex: Jack 's energetic personality made him the life of the party , always ready to engage in lively conversation and activities .

شخصیت پر انرژی جک او را به روح مهمانی تبدیل کرده بود، همیشه آماده شرکت در گفتگوها و فعالیت‌های پر جنب و جوش.

to enervate [فعل]
اجرا کردن

تضعیف کردن (روحیه یا اخلاق)

Ex: The endless meetings and paperwork started to enervate the entire team , diminishing their productivity .

جلسات بی‌پایان و کاغذبازی شروع به تحلیل بردن انرژی کل تیم کرد و بهره‌وری آنها را کاهش داد.

to enfeeble [فعل]
اجرا کردن

ضعیف کردن

Ex: We enfeebled the structural integrity of our building by not maintaining it .

ما با نگهداری نکردن از ساختمانمان، یکپارچگی ساختاری آن را ضعیف کردیم.

recession [اسم]
اجرا کردن

رکود

Ex: The recession caused a significant drop in consumer confidence , affecting retail sales .

رکود باعث کاهش قابل توجه اعتماد مصرف کننده شد و بر فروش خرده فروشی تأثیر گذاشت.

to assess [فعل]
اجرا کردن

ارزیابی کردن

Ex: The financial analyst is assessing the company 's financial statements to provide investment advice .

تحلیلگر مالی در حال ارزیابی صورت‌های مالی شرکت است تا مشاوره سرمایه‌گذاری ارائه دهد.

اجرا کردن

خود را به جای (دیگری) جا زدن

Ex: During the talent show , he impersonated his favorite singer , even copying their voice .

در طول نمایش استعداد، او خواننده مورد علاقه خود را تقلید کرد، حتی صدای آنها را نیز کپی کرد.

to displace [فعل]
اجرا کردن

بیرون راندن

Ex: War and political unrest in the area have displaced generations of people .

جنگ و ناآرامی‌های سیاسی در منطقه نسل‌هایی از مردم را جابجا کرده است.

disposition [اسم]
اجرا کردن

حالت

Ex: His naturally skeptical disposition led him to question the validity of the new policy .

خصلت طبیعی شکاک او باعث شد که اعتبار سیاست جدید را زیر سوال ببرد.

اجرا کردن

محروم کردن (از مالکیت)

Ex: Legal actions were taken to dispossess the delinquent tenant of the rented apartment .

اقدامات قانونی برای محروم کردن مستأجر متخلف از آپارتمان اجاره‌ای انجام شد.

impasse [اسم]
اجرا کردن

تنگنا

Ex: The jury was at an impasse , unable to reach a unanimous verdict .

هیئت منصفه در یک بن‌بست بود، قادر به رسیدن به یک رأی یک‌صدا نبود.