کتاب 'توتال اینگلیش' متوسطه - واحد 1 - مرجع

در اینجا واژگان از واحد 1 - مرجع در کتاب درسی Total English Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "خوش بین"، "آشنا"، "مشتاق" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'توتال اینگلیش' متوسطه
اجرا کردن

آشنا

Ex: He invited his acquaintances from work to the party , hoping to expand his social circle .

او آشنایان خود را از محل کار به مهمانی دعوت کرد، به امید گسترش حلقه اجتماعی خود.

اجرا کردن

هم‌عقیده

Ex: The comedians effortlessly built upon each other 's jokes during the improvisational performance , showcasing their ability to be on the same wavelength humorously .
boss [اسم]
اجرا کردن

رئیس

Ex: Our new boss is very different from the previous one .

رئیس جدید ما خیلی با قبلی فرق دارد.

classmate [اسم]
اجرا کردن

هم‌کلاسی

Ex: He often studied with his classmates in the library during exam week .

او اغلب با همکلاسی‌هایش در کتابخانه در طول هفته امتحانات درس می‌خواند.

colleague [اسم]
اجرا کردن

همکار

Ex: My colleague shared valuable insights during the meeting , which helped us refine our strategy for the upcoming quarter .

همکار من بینش‌های ارزشمندی را در جلسه به اشتراک گذاشت، که به ما کمک کرد استراتژی خود را برای سه ماهه آینده اصلاح کنیم.

company [اسم]
اجرا کردن

مصاحبت

Ex: He kept me company while I waited for the bus .

او در حالی که من منتظر اتوبوس بودم به من همراهی کرد.

ex [اسم]
اجرا کردن

همسر سابق

Ex: Her ex was mentioned in the news article about the charity event they attended together last year .

معشوقه سابق او در مقاله خبری درباره رویداد خیریه‌ای که سال گذشته با هم در آن شرکت کرده بودند، ذکر شد.

to fall out [فعل]
اجرا کردن

قطع ارتباط کردن

Ex: Political differences caused the neighbors to fall out , leading to a strained relationship .

تفاوت‌های سیاسی باعث شد که همسایه‌ها با هم دعوا کنند، که منجر به رابطه‌ای پرتنش شد.

in-law [اسم]
اجرا کردن

خویشاوندی از طریق ازدواج

Ex: She enjoys spending time with her in-laws on weekends .

او از گذراندن وقت با خانواده همسرش در آخر هفته لذت می‌برد.

in common [قید]
اجرا کردن

مشترک

Ex: The countries have a shared history in common .
row [اسم]
اجرا کردن

جروبحث

Ex: The row between the neighboring countries escalated into a significant international issue .

نزاع بین کشورهای همسایه به یک مسئله بین‌المللی مهم تبدیل شد.

to [lose] touch [عبارت]
اجرا کردن

دیگر با کسی در تماس نبودن

Ex: It 's essential to stay in touch with old friends to avoid losing touch with your past .
to [see] red [عبارت]
اجرا کردن

خون جلوی چشم کسی را گرفتن

Ex: Every time he insults her , she sees red and ca n't help but respond angrily .
stepmother [اسم]
اجرا کردن

نامادری

Ex: They moved to a new house after their father married their stepmother .

آن‌ها بعد از ازدواج پدرشان با نامادری‌شان به خانه جدیدی نقل مکان کردند.

stranger [اسم]
اجرا کردن

ناآشنا (با مکانی)

Ex: In a foreign country , a tourist can sometimes feel like a stranger .

در یک کشور خارجی، یک توریست گاهی اوقات می‌تواند مانند یک غریبه احساس کند.

teammate [اسم]
اجرا کردن

هم‌تیمی

Ex: He has been my teammate for three years .

او به مدت سه سال هم تیمی من بوده است.

اجرا کردن

عضو گروه یا مجموعه‌ای بودن

Ex: Ever since childhood , he belonged to the scout troop , learning valuable life skills .

از دوران کودکی، او به گروه پیشاهنگی تعلق داشت و مهارت‌های ارزشمند زندگی را یاد می‌گرفت.

fluent [صفت]
اجرا کردن

روان

Ex: He is fluent in multiple languages , including Russian and French .

او در چندین زبان، از جمله روسی و فرانسوی، مسلط است.

keen [صفت]
اجرا کردن

باهوش

Ex: The keen scientist eagerly absorbed new research findings in their field .

دانشمند تیزبین با اشتیاق یافته‌های جدید تحقیقاتی را در زمینه خود جذب کرد.

to spend [فعل]
اجرا کردن

خرج کردن

Ex: He is spending more than he should on dining out .

او بیشتر از آنچه باید برای غذا خوردن در بیرون خرج می‌کند.

interested [صفت]
اجرا کردن

علاقمند

Ex: Are you interested in joining us for dinner ?

آیا به پیوستن به ما برای شام علاقه‌مند هستید؟

to worry [فعل]
اجرا کردن

نگران شدن

Ex: Try not to worry too much ; things will get better .

سعی کن زیاد نگران نباشی؛ اوضاع بهتر خواهد شد.

dependable [صفت]
اجرا کردن

قابل‌اطمینان

Ex: The dependable car never lets its owner down , reliably getting them to their destination .

ماشین قابل اعتماد هرگز صاحب خود را ناامید نمی‌کند و با اطمینان آن‌ها را به مقصد می‌رساند.

encouraging [صفت]
اجرا کردن

دلگرم‌کننده

Ex: The volunteers created an encouraging environment for the children to learn .

داوطلبان محیطی تشویق‌کننده برای یادگیری کودکان ایجاد کردند.

generous [صفت]
اجرا کردن

سخاوتمند

Ex: The generous tip left by the satisfied customer reflected their appreciation for the exceptional service they received .

انعام سخاوتمندانهای که مشتری راضی گذاشت، نشان‌دهنده قدردانی آنها از خدمات استثنایی بود که دریافت کرده بودند.

jealous [صفت]
اجرا کردن

حسود

Ex: She was jealous of her sister 's success .

او از موفقیت خواهرش حسادت می‌کرد.

mean [صفت]
اجرا کردن

بدجنس

Ex: He regretted his mean behavior towards his younger sibling , realizing it was unfair .

او از رفتار زشت خود نسبت به خواهر یا برادر کوچکترش پشیمان شد، متوجه شد که این رفتار ناعادلانه بوده است.

pleasant [صفت]
اجرا کردن

دلپذیر

Ex: The picnic by the river was a pleasant way to spend the afternoon .

پیک نیک کنار رودخانه روشی لذت بخش برای گذراندن بعدازظهر بود.

selfish [صفت]
اجرا کردن

خودخواه

Ex: The selfish coworker always takes credit for other people 's work .

همکار خودخواه همیشه اعتبار کار دیگران را به خود می‌گیرد.

sulky [صفت]
اجرا کردن

عبوس

Ex: His sulky attitude ruined the evening .

نگرش عبوس او شب را خراب کرد.

upbeat [صفت]
اجرا کردن

سرزنده

Ex: Despite the tough competition , the team remained upbeat about their chances of winning .

علیرغم رقابت سخت، تیم در مورد شانس خود برای برنده شدن خوشبین باقی ماند.

to bring up [فعل]
اجرا کردن

بزرگ کردن (بچه)

Ex: The aunt helped bring up her nephew after his parents passed away .

عمه بعد از فوت والدینش به پرورش برادرزاده‌اش کمک کرد.

to carry on [فعل]
اجرا کردن

ادامه دادن

Ex: The group chose to carry on with the workshop despite technical difficulties .

گروه تصمیم گرفت با وجود مشکلات فنی ادامه دهد به کارگاه.

to get on [فعل]
اجرا کردن

رابطه دوستانه داشتن

Ex:

کنار آمدن با یک سگ به صبر و درک رفتار آن نیاز دارد.

to grow up [فعل]
اجرا کردن

بزرگ شدن

Ex: She plans to move to the city where she grew up .

او قصد دارد به شهری برود که در آن بزرگ شده است.

اجرا کردن

مراقبت کردن

Ex: My grandmother looked after me after my parents passed away .

مادربزرگم بعد از فوت والدینم از من مراقبت کرد.

اجرا کردن

تحسین کردن

Ex:

دیدن کسی که این همه مردم به او احترام می‌گذارند الهام‌بخش است.

اجرا کردن

به کسی رفتن

Ex: The family members take after each other in their distinctive smiles .

اعضای خانواده در لبخندهای متمایزشان به هم شباهت دارند.

to tell off [فعل]
اجرا کردن

کسی را مورد شماتت قرار دادن

Ex:

قصد نداشتم او را سرزنش کنم، اما واقعاً ناامید شده بودم.