واژگان برای IELTS General (نمره 5) - تغییر و شکل دادن

در اینجا، شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به تغییر و شکل گیری را که برای آزمون عمومی آموزش IELTS ضروری است، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
واژگان برای IELTS General (نمره 5)
to vary [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex: To prevent boredom , the fitness instructor varies the workout routines each week .

برای جلوگیری از خستگی، مربی تناسب اندام هر هفته روال تمرینات را تغییر می‌دهد.

اجرا کردن

تبدیل کردن

Ex: The training program is designed to transform beginners into skilled professionals .

برنامه آموزشی طراحی شده است تا مبتدیان را به متخصصان ماهر تبدیل کند.

to change [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex: We changed our travel plans and decided to do something different this year .

ما برنامه‌های سفرمان را تغییر دادیم و تصمیم گرفتیم امسال کار متفاوتی انجام دهیم.

to evolve [فعل]
اجرا کردن

تکامل یافتن

Ex: Language tends to evolve over time , with new words and expressions emerging .

زبان تمایل به تکامل در طول زمان دارد، با ظهور کلمات و عبارات جدید.

to develop [فعل]
اجرا کردن

توسعه یافتن

Ex: The small startup has the potential to develop into a leading technology company .

استارتاپ کوچک این پتانسیل را دارد که به یک شرکت پیشرو در فناوری تبدیل شود.

to reform [فعل]
اجرا کردن

با بهبود چیزی آن را تغییر دادن

Ex: The government is working to reform the education system to enhance student learning .

دولت در حال کار برای اصلاح سیستم آموزشی برای بهبود یادگیری دانش آموزان است.

to revise [فعل]
اجرا کردن

بازنگری کردن

Ex: Scientists may revise research findings after reviewing additional data .

دانشمندان ممکن است پس از بررسی داده‌های اضافی، یافته‌های تحقیقاتی را بازبینی کنند.

to melt [فعل]
اجرا کردن

آب شدن

Ex: The chocolate is melting as it sits under the sun .

شکلات در حال ذوب شدن است زیر آفتاب.

to freeze [فعل]
اجرا کردن

منجمد شدن

Ex: As the sun set , the puddles on the road started to freeze , making driving conditions hazardous for motorists .

همانطور که خورشید غروب می‌کرد، گودال‌های روی جاده شروع به یخ زدن کردند، که شرایط رانندگی را برای رانندگان خطرناک کرد.

to form [فعل]
اجرا کردن

شکل دادن

Ex: The potter 's hands skillfully formed the wet clay on the spinning wheel .

دست‌های کوزه‌گر به مهارت گل خیس را روی چرخ شکل داد.

to alter [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex: Last year , the company altered its marketing strategy to reach a wider audience .

سال گذشته، شرکت استراتژی بازاریابی خود را تغییر داد تا به مخاطبان گسترده‌تری دست یابد.

to soften [فعل]
اجرا کردن

نرم کردن

Ex: The carpenter used sandpaper to soften the rough edges of the wooden furniture .

نجار از کاغذ سنباده برای نرم کردن لبه‌های خشن مبلمان چوبی استفاده کرد.

to harden [فعل]
اجرا کردن

محکم کردن

Ex:

مجسمه‌ساز یک درزگیر برای سخت کردن و محافظت از مجسمه گلی اعمال کرد.

to shift [فعل]
اجرا کردن

تغییر دادن

Ex: Faced with unexpected challenges , the manager had to quickly shift his strategy .

در مواجهه با چالش‌های غیرمنتظره، مدیر مجبور شد سریعاً استراتژی خود را تغییر دهد.

to shape [فعل]
اجرا کردن

شکل دادن

Ex: The sculptor shaped the clay into a beautiful vase .

مجسمه‌ساز خاک رس را به یک گلدان زیبا شکل داد.

to convert [فعل]
اجرا کردن

تبدیل کردن

Ex: The software allows users to convert files for compatibility .

نرم‌افزار به کاربران اجازه می‌دهد فایل‌ها را برای سازگاری تبدیل کنند.

to ripen [فعل]
اجرا کردن

رسیدن

Ex: The farmer used ethylene gas to ripen the green tomatoes before selling them .

کشاورز از گاز اتیلن برای رسیدن گوجه‌فرنگی‌های سبز قبل از فروش آنها استفاده کرد.

to twist [فعل]
اجرا کردن

خم کردن

Ex: She twisted the wire coat hanger into a hook shape to hang her keys by the door .

او چنگک لباس سیمی را به شکل قلاب پیچاند تا کلیدهایش را کنار در آویزان کند.

to crop [فعل]
اجرا کردن

کوتاه کردن

Ex: She used scissors to carefully crop the image and remove unnecessary background .

او از قیچی استفاده کرد تا تصویر را با دقت برش دهد و پس‌زمینه غیرضروری را حذف کند.

melting [اسم]
اجرا کردن

ذوب شدن

Ex: She watched the melting of the chocolate in the double boiler .

او ذوب شدن شکلات در بن ماری را تماشا کرد.

to sharpen [فعل]
اجرا کردن

تیز کردن

Ex: The gardener sharpened the pruning shears to trim the overgrown branches .

باغبان قیچی هرس را تیز کرد تا شاخه های بیش از حد رشد کرده را کوتاه کند.

واژگان برای IELTS General (نمره 5)
اندازه و مقیاس ابعاد وزن و پایداری افزایش مقدار
کاهش مقدار شدت بالا شدت کم فضا و منطقه
اشکال Speed Significance نفوذ و قدرت
بی نظیری Complexity Value Quality
چالش‌ها ثروت و موفقیت فقر و شکست Appearance
Age شکل بدن Wellness بافت‌ها
Intelligence صفات مثبت انسانی صفات منفی انسان ویژگی‌های اخلاقی
پاسخ‌های عاطفی حالت‌های عاطفی رفتارهای اجتماعی طعم‌ها و بوها
صداها Temperature Probability اقدامات رابطه‌ای
زبان بدن و حرکات حالت‌ها و موقعیت‌ها نظرات افکار و تصمیمات
دانش و اطلاعات تشویق و دلسردی درخواست و پیشنهاد پشیمانی و اندوه
احترام و تایید تلاش و پیشگیری لمس و نگه داشتن اقدامات و واکنش های فیزیکی
حرکات فرماندهی و اعطای مجوزها درگیر شدن در ارتباط کلامی درک و یادگیری
درک حواس استراحت و آرامش خوردن و نوشیدن تغییر و شکل دادن
خلق و تولید سازماندهی و جمع آوری تهیه غذا سرگرمی ها و روال ها
Shopping مالی و ارز زندگی اداری شغل‌های تخصصی
مشاغل کار دستی مشاغل خدمات و پشتیبانی حرفه‌های خلاقانه و هنری House
Human Body Health ورزش مسابقات ورزشی
Transportation جامعه و رویدادهای اجتماعی بخش های شهر دوستی و دشمنی
روابط عاشقانه احساسات مثبت احساسات منفی Family
حیوانات Weather غذا و نوشیدنی سفر و گردشگری
Pollution Migration فجایع مواد
قیدهای حالت قیدهای نظر قیدهای قطعیت قیدهای تکرار
قیدهای زمان قیدهای مکان قیدهای درجه قیدهای تأکید
قیدهای هدف و قصد قیدهای پیوندی