افعال عبارتی با استفاده از 'Off' و 'In' - ورود یا نقل مکان (ورود)

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال عبارتی با استفاده از 'Off' و 'In'
to block in [فعل]
اجرا کردن

مسیر وسیله نقلیه دیگر را مسدود کردن

Ex: Cars were frequently blocked in due to the limited parking space .

ماشین‌ها به دلیل فضای محدود پارکینگ اغلب مسدود می‌شدند.

to break in [فعل]
اجرا کردن

به زور وارد شدن (معمولاً برای دزدی)

Ex: Residents in the apartment complex formed a neighborhood watch after a recent incident of someone trying to break in .

ساکنان مجتمع آپارتمانی پس از حادثه‌ای اخیر که در آن فردی سعی در ورود غیرقانونی داشت، یک گشت محله تشکیل دادند.

to check in [فعل]
اجرا کردن

رزرو خود را چک کردن

Ex:

فرآیند چک این در این هتل ساده است.

to close in [فعل]
اجرا کردن

به کسی یا چیزی نزدیک شدن

Ex: We had to pick up our pace as the storm clouds started to close in , threatening heavy rain .

ما مجبور شدیم قدم‌هایمان را تندتر کنیم وقتی ابرهای طوفانی شروع به نزدیک شدن کردند و باران شدید را تهدید می‌کردند.

to draw in [فعل]
اجرا کردن

به سمت جایی رفتن

Ex: As night fell , shadows began to draw in , enveloping the landscape in darkness .

همان‌طور که شب فرود آمد، سایه‌ها شروع به نزدیک شدن کردند، چشم‌انداز را در تاریکی پیچیدند.

to get in [فعل]
اجرا کردن

قبول شدن

Ex: Admission to the medical school was highly competitive , but she managed to get in .

پذیرش در دانشکده پزشکی بسیار رقابتی بود، اما او توانست پذیرفته شود.

to go in [فعل]
اجرا کردن

وارد شدن

Ex: It 's quite chilly outside ; why do n't you go in and warm up by the fireplace ?

بیرون کاملاً سرد است؛ چرا داخل نمی‌روی و کنار شومینه گرم نمی‌شوی؟

to kick in [فعل]
اجرا کردن

به زور چیزی را باز کردن

Ex: When he could n't find his keys , he had to kick in the garage door to get inside .

وقتی نتوانست کلیدهایش را پیدا کند، مجبور شد در گاراژ را بشکند تا داخل شود.

to let in [فعل]
اجرا کردن

اجازه ورود دادن

Ex:

دریور اجازه نداد وارد شویم چون کلاب پر بود.

to log in [فعل]
اجرا کردن

وارد سیستم شدن (کامپیوتر و غیره)

Ex: You need to log in to your bank account to transfer money .

برای انتقال پول باید به حساب بانکی خود وارد شوید.

to move in [فعل]
اجرا کردن

به جایی نقل‌مکان کردن

Ex: The new bakery will move in to the corner shop next week .

نانوایی جدید هفته آینده به مغازه گوشه خواهد رفت.

to plug in [فعل]
اجرا کردن

به برق وصل کردن

Ex:

لامپ کار نمی‌کرد چون کسی تصادفی آن را از برق کشیده بود؛ من دوباره آن را به برق وصل می‌کنم.

to pour in [فعل]
اجرا کردن

سرازیر شدن

Ex: Once the news spread , offers of help began to pour in .

به محض اینکه خبر پخش شد، پیشنهادات کمک شروع به سرازیر شدن کرد.

to push in [فعل]
اجرا کردن

صف را نادیده گرفتن

Ex: He always tries to push in whenever there 's a long queue at the coffee shop .

او همیشه سعی می‌کند جا بزند هر زمان که صف طولانی در کافی شاپ وجود دارد.

to turn in [فعل]
اجرا کردن

در جهت مسیر متنفاوتی پیش رفتن

Ex:

آیا می‌توانید کامیون تحویل را بدون برخورد به جدول داخل کنید؟

to allow in [فعل]
اجرا کردن

اجازه ورود دادن

Ex: In the school cafeteria , only water bottles are allowed in .

در کافه تریای مدرسه، فقط بطری‌های آب مجاز به ورود هستند.

to reel in [فعل]
اجرا کردن

ماهی را با پیچیدن نخ ماهیگیری کشیدن

Ex: She carefully reeled in the kite as the wind started to pick up .

او با دقت جمع کرد بادبادک را وقتی که باد شروع به وزیدن کرد.