افعال برانگیختن احساسات - افعال برای برانگیختن لذت

در اینجا برخی از افعال انگلیسی را یاد خواهید گرفت که به برانگیختن لذت اشاره دارند مانند "تحت تأثیر قرار دادن"، "جذاب کردن" و "مسحور کردن".

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال برانگیختن احساسات
to please [فعل]
اجرا کردن

خشنود کردن

Ex: The teacher adjusted her teaching style to please her students and keep them engaged .

معلم سبک تدریس خود را برای خوشحال کردن دانش‌آموزان و نگه داشتن آن‌ها درگیر تنظیم کرد.

to delight [فعل]
اجرا کردن

خوشحال کردن

Ex: The breathtaking view from the mountaintop delights the hikers .

نمای نفس‌گیر از قله کوه، کوهنوردان را خوشحال می‌کند.

to gratify [فعل]
اجرا کردن

خشنود کردن

Ex: His parents ' approval gratified him , knowing he had made them proud .

تایید والدینش او را خشنود کرد، با این دانستن که باعث افتخارشان شده است.

to impress [فعل]
اجرا کردن

تحسین کسی را برانگیختن

Ex:

مهربانی و سخاوت او همه کسانی را که ملاقات می‌کند تحت تأثیر قرار می‌دهد.

to charm [فعل]
اجرا کردن

به خود جذب کردن

Ex: The melody of the song charmed listeners , filling them with nostalgia .

ملودی آهنگ شنوندگان را مسحور کرد و آن‌ها را پر از نوستالژی کرد.

to allure [فعل]
اجرا کردن

اغوا کردن

Ex: The promise of adventure allured thrill-seekers to the challenging hiking trail .

وعده ماجراجویی، جویندگان هیجان را به مسیر پیاده‌روی چالش‌برانگیز جذب کرد.

اجرا کردن

مسحور کردن

Ex: The mesmerizing performance of the magician captivated the audience , leaving them spellbound .

اجرای مسحورکننده ی جادوگر تماشاگران را مجذوب کرد، آن‌ها را مبهوت گذاشت.

اجرا کردن

مسحور کردن

Ex: The singer 's powerful voice mesmerized the audience , leaving them spellbound .

صدای قدرتمند خواننده تماشاگران را مسحور کرد و آنها را مبهوت گذاشت.

to satisfy [فعل]
اجرا کردن

خشنود کردن

Ex: The chef satisfied the customer by preparing their meal exactly as requested .

آشپز با تهیه غذای مشتری دقیقاً به همان شکلی که درخواست شده بود، او را راضی کرد.

to enchant [فعل]
اجرا کردن

مسحور کردن

Ex: The beautiful garden enchanted visitors with its colorful blooms and serene atmosphere .

باغ زیبا با گل‌های رنگارنگ و فضای آرامش‌بخش خود بازدیدکنندگان را مسحور می‌کرد.

to entrance [فعل]
اجرا کردن

مسحور کردن

Ex: His eloquent speech entranced the audience , holding their attention from start to finish .

سخنرانی فصیح او مخاطبان را مسحور کرد و توجه آنها را از ابتدا تا انتها حفظ کرد.

اجرا کردن

به‌ وجد آوردن

Ex: The breathtaking view from the mountaintop enraptured hikers , leaving them in awe .

چشم‌انداز نفس‌گیر از قله کوه، کوهنوردان را مسحور کرد و آن‌ها را مبهوت گذاشت.

to dazzle [فعل]
اجرا کردن

خیره کردن

Ex: The artist 's intricate paintings dazzled art enthusiasts with their beauty .

نقاشی‌های پیچیده هنرمند، علاقه‌مندان به هنر را با زیبایی خود خیره کرد.