افعال برانگیختن احساسات - افعال برای برانگیختن ترس و پریشانی

در اینجا شما برخی از افعال انگلیسی را که به برانگیختن ترس و پریشانی اشاره دارند مانند "ترساندن"، "نگرانی" و "ضربه روحی زدن" یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال برانگیختن احساسات
to scare [فعل]
اجرا کردن

ترساندن

Ex: The unexpected appearance of the snake scared the hikers on the trail .

ظهور غیرمنتظره مار، کوهنوردان را در مسیر ترساند.

to spook [فعل]
اجرا کردن

ترساندن

Ex: The unexpected appearance of the ghost in the movie spooked the audience .

ظاهر شدن غیرمنتظرهٔ روح در فیلم تماشاگران را ترساند.

to terrify [فعل]
اجرا کردن

وحشت‌زده کردن

Ex: The horror movie was so intense that it terrified even the bravest members of the audience .

فیلم ترسناک آنقدر شدید بود که حتی شجاع‌ترین اعضای تماشاگران را وحشت‌زده کرد.

to frighten [فعل]
اجرا کردن

ترساندن

Ex: The eerie silence in the dark forest frightened the hiker .

سکوت ترسناک در جنگل تاریک، کوهنورد را ترساند.

اجرا کردن

ترساندن

Ex: The haunted house was so realistic that it terrorized anyone who dared to enter .

خانه جن زده آنقدر واقعی بود که هر کسی که جرات ورود به آن را داشت را وحشت زده می‌کرد.

to threaten [فعل]
اجرا کردن

تهدید کردن

Ex: The kidnapper threatened to harm the hostage unless a ransom was paid .

آدم‌ربا تهدید کرد که در صورت عدم پرداخت باج به گروگان آسیب خواهد زد.

اجرا کردن

ترساندن

Ex: The aggressive driver intimidated other motorists by tailgating and honking loudly .

راننده پرخاشگر با نزدیک شدن بیش از حد و بوق زدن بلند، دیگر رانندگان را مرعوب کرد.

to petrify [فعل]
اجرا کردن

متحجر کردن

Ex: The masked intruder 's threatening gestures petrified the homeowner , leaving them unable to react .

حرکات تهدیدآمیز مزاحم نقابدار، صاحب خانه را فلج کرد و او را از واکنش دادن ناتوان ساخت.

to daunt [فعل]
اجرا کردن

مرعوب ساختن

Ex: The intimidating presence of the opposing team 's star player daunted the young athletes , making them feel inadequate .

حضور ترسناک ستاره تیم مقابل، ورزشکاران جوان را ترساند و باعث شد احساس ناکافی بودن کنند.

to horrify [فعل]
اجرا کردن

ایجاد رعب و وحشت کردن

Ex: The news of the terrorist attack horrified the nation , leading to widespread panic and mourning .

خبر حمله تروریستی ملت را وحشت‌زده کرد، منجر به وحشت و سوگواری گسترده شد.

to shock [فعل]
اجرا کردن

شوکه کردن

Ex: The scandalous revelations in the tabloid shocked the public , leading to widespread outrage .

افشاگری‌های رسواکننده در روزنامه زرد، عموم را شوکه کرد و منجر به خشم گسترده شد.

to perturb [فعل]
اجرا کردن

پریشان کردن

Ex: The ominous weather forecast perturbed the event organizers , who feared it might ruin their outdoor plans .

پیش‌بینی آب و هوای شوم، سازمان‌دهندگان رویداد را آشفت کرد، که می‌ترسیدند ممکن است برنامه‌های فضای بازشان را خراب کند.

اجرا کردن

متعجب ساختن

Ex:

موفقیت غیرمنتظره پروژه همه را متعجب کرد.

to dismay [فعل]
اجرا کردن

ناراحت کردن

Ex: The vandalism of the playground equipment dismayed the community , leaving them feeling disheartened .

تخریب تجهیزات زمین بازی جامعه را مبهوت کرد و آنها را دلسرد گذاشت.

to startle [فعل]
اجرا کردن

ترساندن

Ex: The unexpected pop of the balloon startled the children at the birthday party , causing them to giggle nervously .

ترکیدن غیرمنتظره بادکنک بچه‌ها را در جشن تولد وحشتزده کرد، باعث شد آنها با اضطراب بخندند.

اجرا کردن

ناراحت و حیرت‌زده کردن

Ex: The breakup with his long-term partner devastated him , shattering his sense of security and happiness .

جدایی از شریک طولانی مدتش او را ویران کرد، احساس امنیت و خوشحالی او را در هم شکست.

to alarm [فعل]
اجرا کردن

وحشت‌زده کردن

Ex: The sudden disappearance of their child in the crowded amusement park alarmed the parents , who frantically searched for them .

ناپدید شدن ناگهانی فرزندشان در پارک شلوغ تفریحی والدین را نگران کرد، که دیوانه‌وار به دنبال او گشتند.

to fluster [فعل]
اجرا کردن

سرآسیمه کردن

Ex: The sudden change of plans flustered the meticulous planner , leaving them feeling disoriented .

تغییر ناگهانی برنامه‌ها سردرگم کننده برنامه‌ریز دقیق بود و باعث شد احساس سردرگمی کنند.

to distress [فعل]
اجرا کردن

ناراحت کردن

Ex: The failure of the business venture distressed the entrepreneur , who had invested all his savings .

شکست سرمایه‌گذاری تجاری، کارآفرین را ناراحت کرد، کسی که تمام پس‌انداز خود را سرمایه‌گذاری کرده بود.

to astound [فعل]
اجرا کردن

مبهوت کردن

Ex: The unexpected announcement of a promotion astounded the employee , who had never imagined such recognition .

اعلام غیرمنتظره یک ارتقاء، کارمند را متعجب کرد، کسی که هرگز چنین شناختی را تصور نکرده بود.

to appall [فعل]
اجرا کردن

شوکه کردن

Ex:

خبر اخراج قریب‌الوقوع کارمندان را متعجب کرد، که از شغل خود می‌ترسیدند.

اجرا کردن

آسیب روانی زدن

Ex: The sudden loss of her loved one traumatized her , leading to months of grief and depression .

از دست دادن ناگهانی عزیزش او را آسیب روحی زد، منجر به ماه‌ها اندوه و افسردگی شد.

to concern [فعل]
اجرا کردن

نگران کردن

Ex: Her son 's academic struggles concerned the mother , who sought tutoring to help him catch up .

مشکلات تحصیلی پسرش مادر را نگران کرد، که به دنبال معلم خصوصی بود تا به او کمک کند تا عقب‌ماندگی را جبران کند.