مهارت‌های واژگان SAT 4 - درس 31

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
مهارت‌های واژگان SAT 4
pillory [اسم]
اجرا کردن

قاپوق (نوعی وسیله شکنجه)

Ex: The use of the pillory was eventually abolished due to its harshness .

استفاده از تختۀ ناسزا در نهایت به دلیل خشونت آن لغو شد.

to pillage [فعل]
اجرا کردن

چپاول کردن

Ex:

در زمان‌های آشوب، غارتگران از موقعیت استفاده کردند تا مغازه‌ها و خانه‌ها را غارت کنند.

absence [اسم]
اجرا کردن

غیاب

Ex: During her absence , the team had to manage the workload on their own without her input .

در طول غیبت او، تیم مجبور شد بدون کمک او حجم کار را خودش مدیریت کند.

to absolve [فعل]
اجرا کردن

مبرا کردن

Ex: The supervisor is actively absolving employees from blame for minor oversights .

سرپرست به طور فعال کارمندان را از سرزنش برای بی‌توجهی‌های جزئی تبرئه می‌کند.

to abstract [فعل]
اجرا کردن

مبرا کردن

Ex: He was able to abstract valuable insights from the extensive research .

او توانست بینش‌های ارزشمندی را از تحقیقات گسترده انتزاع کند.

abstruse [صفت]
اجرا کردن

بسیار سخت و پیچیده

Ex:

اشعار پیچیده شاعر، پر از استعاره و نمادگرایی، نیازمند تحلیل دقیقی بود تا معانی عمیق‌تر آنها آشکار شود.

improper [صفت]
اجرا کردن

نامناسب

Ex: Parking in a handicapped spot without a permit is an improper use of designated spaces .

پارک کردن در جایگاه معلولین بدون مجوز استفاده نادرست از فضاهای تعیین شده است.

imprudent [صفت]
اجرا کردن

بی‌تدبیر

Ex: Her imprudent spending habits left her struggling to pay her bills .

عادات هزینه‌کرد بی‌ملاحظه او باعث شد که او برای پرداخت قبض‌هایش تقلا کند.

impudent [صفت]
اجرا کردن

گستاخ

Ex:

قطع کردن بی‌ادبانه دانشجو در طول سخنرانی برای او یک اخطار جدی به همراه داشت.

impuissance [اسم]
اجرا کردن

ناتوانی

Ex: The impuissance of the soldiers , unable to defend their position , was a turning point in the battle .

ناتوانی سربازان، که قادر به دفاع از موضع خود نبودند، نقطه عطفی در نبرد بود.

اجرا کردن

اجرانشدنی

Ex: The idea of traveling across the country in a day seemed utterly impracticable .

ایده سفر به سراسر کشور در یک روز کاملاً غیرعملی به نظر می‌رسید.

impolitic [صفت]
اجرا کردن

بی‌تدبیر

Ex: Her impolitic approach to the delicate issue caused unnecessary tension .

رویکرد نابخردانه او به مسئله حساس باعث تنش غیرضروری شد.

اجرا کردن

بخش عمده یک خوراک (مثلاً یک تکه بزرگ گوشت)

Ex:

برای جشن سالگردشان، غذای اصلی دم خرچنگ دریایی بود که به طور عالی آماده شده بود.

piecemeal [قید]
اجرا کردن

به‌تدریج

Ex:

رویکرد آنها تکه تکه بود، مسائل را همانطور که پیش می‌آمدند حل می‌کردند تا با یک برنامه از پیش تعیین شده.

tenuous [صفت]
اجرا کردن

بسیار نازک یا ظریف

Ex: The spider 's web was so tenuous that even the slightest breeze could break it .

تار عنکبوت آنقدر نازک بود که حتی ملایم‌ترین نسیم هم می‌توانست آن را پاره کند.

rampant [صفت]
اجرا کردن

افسارگسیخته

Ex: Vandalism was rampant during the protests .

وندالیسم در طول اعتراضات شایع بود.

rampart [اسم]
اجرا کردن

بارو

Ex: The ramparts had been damaged in the battle , but the fort was still standing strong .

دیوارها در نبرد آسیب دیده بودند، اما قلعه هنوز محکم ایستاده بود.