کتاب 'توتال اینگلیش' مبتدی - واحد 10 - درس 1

در اینجا واژگان از واحد 10 - درس 1 در کتاب درسی Total English Starter را پیدا خواهید کرد، مانند "حدس بزن"، "چمدان"، "ترسیده"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'توتال اینگلیش' مبتدی
tomorrow [اسم]
اجرا کردن

فردا

Ex: I 'm looking forward to tomorrow 's event at the community center .

من مشتاقانه منتظر رویداد فردا در مرکز جامعه هستم.

اجرا کردن

جزیره جنوبی (بخش دوم نیوزیلند)

Ex: Many tourists visit South Island for adventure sports like bungee jumping .

بسیاری از گردشگران برای ورزش‌های ماجراجویانه مانند بانجی جامپینگ از جزیره جنوبی دیدن می‌کنند.

to sound [فعل]
اجرا کردن

به‌نظر رسیدن

Ex: Learning a new language sounds challenging but rewarding .

یادگیری یک زبان جدید به نظر می‌رسد چالش‌برانگیز اما پاداش‌دهنده است.

to guess [فعل]
اجرا کردن

حدس زدن

Ex: He tried to guess the mystery ingredient in the dish .

او سعی کرد ماده‌ی مرموز در غذا را حدس بزند.

airline [اسم]
اجرا کردن

شرکت هواپیمایی

Ex: The airline announced a new route to Tokyo starting next month .

شرکت هواپیمایی مسیر جدیدی به توکیو را از ماه آینده اعلام کرد.

luggage [اسم]
اجرا کردن

چمدان

Ex: He struggled to carry all his luggage up the hotel stairs .

او برای حمل تمام چمدان‌هایش از پله‌های هتل به سختی تلاش کرد.

hostel [اسم]
اجرا کردن

مسافرخانه

Ex: Many hostels have communal kitchens where guests can cook their meals and save money on dining out .

بسیاری از هتل‌های ارزان قیمت آشپزخانه‌های مشترکی دارند که مهمانان می‌توانند غذای خود را بپزند و با نخوردن غذا در بیرون پول پس‌انداز کنند.

friendly [صفت]
اجرا کردن

خونگرم

Ex: She was always friendly to everyone she met , making new friends easily .

او همیشه با همه کسانی که ملاقات می‌کرد دوستانه رفتار می‌کرد و به راحتی دوستان جدیدی پیدا می‌کرد.

to miss [فعل]
اجرا کردن

دلتنگ بودن

Ex: He misses playing soccer with his friends on weekends .

او دلتنگ بازی فوتبال با دوستانش در آخر هفته‌ها می‌شود.

already [قید]
اجرا کردن

قبلاً

Ex: She has already packed her bags for the trip .

او قبلاً چمدان‌هایش را برای سفر بسته است.

together [قید]
اجرا کردن

با هم

Ex: She and her friend sat together on the bench .

او و دوستش با هم روی نیمکت نشستند.

airport [اسم]
اجرا کردن

فرودگاه

Ex: The airport was crowded with travelers heading home for the holidays .

فرودگاه شلوغ از مسافرانی بود که برای تعطیلات به خانه می‌رفتند.

scared [صفت]
اجرا کردن

ترسیده

Ex: She was scared to walk alone in the dark .

او از راه رفتن به تنهایی در تاریکی می‌ترسید.

quickly [قید]
اجرا کردن

به‌سرعت

Ex: The skilled chef chopped vegetables quickly .

آشپز ماهر سبزیجات را به سرعت خرد کرد.

reef [اسم]
اجرا کردن

صخره (مرجانی و...)

sightseeing [اسم]
اجرا کردن

تماشای اماکن دیدنی

Ex: The travel agency organized a sightseeing tour of the most popular landmarks in the city .

آژانس مسافرتی یک تور گردشگری از محبوب‌ترین نقاط دیدنی شهر ترتیب داد.

busy [صفت]
اجرا کردن

پرمشغله

Ex: As a small business owner , Mark is always busy with managing orders , inventory , and customer inquiries .

به عنوان صاحب یک کسب‌وکار کوچک، مارک همیشه با مدیریت سفارشات، موجودی و درخواست‌های مشتری مشغول است.