pattern

قیدهای زمان و مکان - قیدهای Cardinal Directions

این قیدها اطلاعاتی در مورد جهت اصلی حرکت یا موقعیت چیزی ارائه می دهند. آنها عبارتند از "شمال"، "شمال شرقی"، "شمال" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
Categorized Adverbs of Time and Place
west

toward or to the west

به سمت غرب, در غرب

به سمت غرب, در غرب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "west"
east

toward or to the east

به شرق, به سوی شرق

به شرق, به سوی شرق

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "east"
south

toward or to the south

به‌سمت جنوب

به‌سمت جنوب

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "south"
north

toward or to the north

به سمت شمال

به سمت شمال

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "north"
southeast

in the direction midway between south and east

جنوب شرقی

جنوب شرقی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "southeast"
southwest

in the direction midway between south and west

به سمت جنوب غربی

به سمت جنوب غربی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "southwest"
northwest

in the direction midway between north and west

به‌سوی شمال‌غرب

به‌سوی شمال‌غرب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "northwest"
northeast

in the direction midway between north and east

شمال شرقی

شمال شرقی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "northeast"
westward

to the direction of west

به سمت غرب, در جهت غرب

به سمت غرب, در جهت غرب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "westward"
southward

to the direction of south

به سمت جنوب, در جهت جنوب

به سمت جنوب, در جهت جنوب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "southward"
northward

to the direction of north

به سمت شمال, در شمال

به سمت شمال, در شمال

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "northward"
eastward

to the direction of east

به سمت شرق, در جهت شرق

به سمت شرق, در جهت شرق

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "eastward"
southerly

in a direction toward the south

به سمت جنوب, به سوی جنوب

به سمت جنوب, به سوی جنوب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "southerly"
northerly

in a direction toward the north

به سمت شمال, در جهت شمال

به سمت شمال, در جهت شمال

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "northerly"
westerly

in a direction toward the west

به سمت غرب, در جهت غربی

به سمت غرب, در جهت غربی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "westerly"
easterly

in a direction toward the east

به سمت شرق, در جهت شرق

به سمت شرق, در جهت شرق

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "easterly"
LanGeek
دانلود اپلیکشن LanGeek