pattern

قیدهای زمان و مکان - قید مکان

قید مکان دسته ای از قیدها هستند که اطلاعاتی درباره مکان و موقعیت یک عمل یا رویداد مانند "اینجا"، "در اطراف"، "پشت" و غیره ارائه می دهند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
Categorized Adverbs of Time and Place
here

at the position or place mentioned

اینجا, به اینجا

اینجا, به اینجا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "here"
there

at a place that is not where the speaker is

آنجا, به آنجا

آنجا, به آنجا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "there"
high

at a great distance or elevation from the ground or a reference point

در بالای, به‌سمت بالا

در بالای, به‌سمت بالا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "high"
low

to, at, or close to the ground

در ارتفاع کم, با ارتفاع کم، به پایین

در ارتفاع کم, با ارتفاع کم، به پایین

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "low"
around

on all sides of something or someone

اطراف, دور

اطراف, دور

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "around"
all over

throughout an entire area or surface

سرتاسر, سراسر

سرتاسر, سراسر

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "all over"
throughout

in every part of a particular area or location

در سرتاسر, در تمام

در سرتاسر, در تمام

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "throughout"
deep

at or to a significant depth

در اعماق, عمیق

در اعماق, عمیق

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "deep"
halfway

at or to the middle of two extremes

در وسط, در بین

در وسط, در بین

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "halfway"
midway

at or near the middle point

در نیم راه, در وسط مسیر

در نیم راه, در وسط مسیر

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "midway"
over here

at or toward a specified place

اینجا, اینجا سمت

اینجا, اینجا سمت

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "over here"
centrally

in or toward a position or location that is at or near the center

به طور مرکزی, در مرکز

به طور مرکزی, در مرکز

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "centrally"
upright

in an upward or vertical position

به صورت عمودی, در وضعیت عمودی

به صورت عمودی, در وضعیت عمودی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "upright"
in situ

in the natural or original location

در محل, در مکان اصلی

در محل, در مکان اصلی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "in situ"
inland

into or toward the interior of a country or region

به سمت مرکز کشور, مربوط به داخل کشور، داخلی

به سمت مرکز کشور, مربوط به داخل کشور، داخلی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "inland"
offshore

in the sea, but not too far from the coast

قسمت ساحلی دریا

قسمت ساحلی دریا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "offshore"
aloft

up in the air or above ground level

در هوا, در بالاترین نقطه، بالا

در هوا, در بالاترین نقطه، بالا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "aloft"
underground

under the surface of the earth

زیر زمین

زیر زمین

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "underground"
anywhere

to, in, or at any place

هر جا, هر کجا

هر جا, هر کجا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "anywhere"
somewhere

in, at, or to some unspecified place

جایی

جایی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "somewhere"
someplace

in, to, or at some unspecified place

جایی, در جایی ناپيدا

جایی, در جایی ناپيدا

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "someplace"
everywhere

to or in all places

همه‌جا

همه‌جا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "everywhere"
nowhere

not in or to any place

هیچ‌جا

هیچ‌جا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "nowhere"
elsewhere

at, in, or to another place

در جای دیگر

در جای دیگر

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "elsewhere"
LanGeek
دانلود اپلیکشن LanGeek