pattern

قیدهای زمان و مکان - قیدهای حرکت

این قیدها حرکت در جهت یا روشی خاص مانند "بالا"، "به جلو"، "جهت عقربه های ساعت" و غیره را نشان می دهند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
Categorized Adverbs of Time and Place
up

at or toward a higher level or position

به سمت بالا

به سمت بالا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "up"
down

at or toward a lower level or position

پایین

پایین

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "down"
left

on or toward the left side

به چپ

به چپ

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "left"
right

on or toward the right side

به راست

به راست

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "right"
in

into or inside of a place, object, or area

درون, داخل

درون, داخل

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "in"
out

in the opposite direction of the center of a place

در خارج از

در خارج از

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "out"
forward

to or toward the front

به‌سمت جلو, رو به جلو

به‌سمت جلو, رو به جلو

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "forward"
backwards

in or toward the direction of a position or place that is behind

به‌عقب, به‌پشت

به‌عقب, به‌پشت

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "backwards"
onward

in the direction ahead

به جلو, رو به جلو

به جلو, رو به جلو

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "onward"
downward

in, at, or pointing toward a lower level or position

رو به پایین

رو به پایین

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "downward"
upward

in, at, or pointing toward a higher level or position

به‌طرف بالا

به‌طرف بالا

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "upward"
inward

toward the center or inside of something

به‌طرف داخل

به‌طرف داخل

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "inward"
outward

away from a central or particular point

به‌سمت بیرون

به‌سمت بیرون

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "outward"
skyward

in the direction of the sky

به سمت آسمان, در جهت آسمان

به سمت آسمان, در جهت آسمان

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "skyward"
sideways

to, from, or toward the side

یک‌وری, به پهلو

یک‌وری, به پهلو

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "sideways"
straight

in a manner that is not curved

مستقیماً, مستقیم

مستقیماً, مستقیم

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "straight"
over

across from one side to the other

آن‌سوی, آن‌طرف

آن‌سوی, آن‌طرف

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "over"
by

used to refer to moving past or alongside something or someone

از کنار, در کنار

از کنار, در کنار

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "by"
ahead

toward the direction in front

به جلو, پیش

به جلو, پیش

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "ahead"
forth

out and away from a particular place

به‌ جلو, به بیرون

به‌ جلو, به بیرون

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "forth"
through

from one side to the other, indicating movement from the beginning to the end

از میان, از وسط

از میان, از وسط

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "through"
along

following the direction of a road, path, or any relatively flat surface

در امتداد, در راستای، به جلو

در امتداد, در راستای، به جلو

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "along"
aside

toward the side and away from the main path

به‌کنار, کنار

به‌کنار, کنار

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "aside"
diagonally

in a slanted direction, forming an angle with a given line or surface

به صورت قطری, دیagonal

به صورت قطری, دیagonal

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "diagonally"
radially

in a direction extending outward from a central point

به صورت شعاعی, در جهت شعاعی

به صورت شعاعی, در جهت شعاعی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "radially"
lengthwise

in the direction of the longest dimension

به طول, طولی

به طول, طولی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "lengthwise"
longitudinally

in the direction of the longest dimension

به صورت طولی, در جهت طولانی‌ترین بعد

به صورت طولی, در جهت طولانی‌ترین بعد

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "longitudinally"
vertically

at a right angle to a horizontal line or surface

به‌صورت عمودی

به‌صورت عمودی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "vertically"
horizontally

in a straight way that is parallel to the ground

به‌صورت افقی

به‌صورت افقی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "horizontally"
laterally

in a direction that is sideways or to the side

به صورت جانبی, به سمت پهلو

به صورت جانبی, به سمت پهلو

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "laterally"
upwardly

toward a higher position

به سمت بالا, در جهت بالا

به سمت بالا, در جهت بالا

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "upwardly"
back and forth

repeatedly going in one direction and then in the opposite direction

پی‌درپی, پس‌وپیش

پی‌درپی, پس‌وپیش

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "back and forth"
headfirst

with the head leading the way

سریعاً به سمت جلو, با سر به جلو

سریعاً به سمت جلو, با سر به جلو

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "headfirst"
headlong

with the head positioned forward

با سر به جلو, سر به جلو

با سر به جلو, سر به جلو

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "headlong"
ashore

toward the land from the direction of a ship or the sea

به‌سوی خشکی, به‌طرف ساحل

به‌سوی خشکی, به‌طرف ساحل

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "ashore"
overboard

over the edge or side of a boat or ship and into the water

به آب, از کشتی بیرون

به آب, از کشتی بیرون

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "overboard"
clockwise

following the direction of a clock's hands

به سمت عقربه‌های ساعت, در جهت عقربه‌های ساعت

به سمت عقربه‌های ساعت, در جهت عقربه‌های ساعت

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "clockwise"
counterclockwise

following the opposite direction of a clock's hands

در خلاف جهت عقربه‌های ساعت, به سمت مخالف عقربه‌های ساعت

در خلاف جهت عقربه‌های ساعت, به سمت مخالف عقربه‌های ساعت

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "counterclockwise"
LanGeek
دانلود اپلیکشن LanGeek