کتاب 'فور کرنرز' 3 - واحد 4 درس الف - بخش 1

در اینجا واژگان از واحد 4 درس A - بخش 1 در کتاب درسی Four Corners 3 را پیدا خواهید کرد، مانند "جایزه"، "دریازدگی"، "محلی" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'فور کرنرز' 3
interesting [صفت]
اجرا کردن

جالب

Ex: The museum had many interesting exhibits .

موزه نمایشگاه‌های جالب زیادی داشت.

life [اسم]
اجرا کردن

زندگی

Ex: Running has become a big part of my life .

دویدن بخش بزرگی از زندگی من شده است.

experience [اسم]
اجرا کردن

تجربه

Ex: The team 's collective experience in project management ensured the successful completion of the task .

تجربه جمعی تیم در مدیریت پروژه، تکمیل موفقیت‌آمیز وظیفه را تضمین کرد.

award [اسم]
اجرا کردن

اعطا

Ex: The company challenged the arbitration award in court .
bone [اسم]
اجرا کردن

استخوان

Ex:

زن مسن از پوکی استخوان رنج می‌برد، که باعث استخوان‌های ضعیف می‌شد.

to act [فعل]
اجرا کردن

بازی کردن (نقش)

Ex: She acted the role of Juliet beautifully in the school play .

او نقش ژولیت را در نمایش مدرسه زیبا بازی کرد.

play [اسم]
اجرا کردن

نمایش

Ex: The drama club is rehearsing a classic Shakespearean play for their spring production .

باشگاه تئاتر در حال تمرین یک نمایشنامه کلاسیک شکسپیر برای تولید بهاری خود است.

on [صفت]
اجرا کردن

برنامه‌ریزی شده

Ex:

من برای شب شنبه هیچ برنامه‌ای ندارم.

to get [فعل]
اجرا کردن

(به بیماری) مبتلا شدن

Ex: Children often get chickenpox at some point in their early years .

کودکان اغلب در مقطعی از سال‌های اولیه زندگی خود آبله مرغان می‌گیرند.

seasick [صفت]
اجرا کردن

دریازده

Ex: She had to lie down to relieve her seasick symptoms .

او مجبور شد دراز بکشد تا علائم بیماری دریا خود را تسکین دهد.

to move [فعل]
اجرا کردن

حرکت کردن

Ex: The train is moving slowly due to the heavy snowfall .

قطار به دلیل بارش سنگین برف به آرامی حرکت می‌کند.

new [صفت]
اجرا کردن

نو

Ex: The new software update includes several innovative features not seen before .

به‌روزرسانی نرم‌افزار جدید شامل چندین ویژگی نوآورانه است که قبلاً دیده نشده بود.

city [اسم]
اجرا کردن

شهر

Ex: This city is known for its diverse population and multicultural atmosphere .

این شهر به خاطر جمعیت متنوع و فضای چندفرهنگی‌اش معروف است.

phone [اسم]
اجرا کردن

تلفن

Ex:

من یک تماس مهم روی تلفن همراهم دریافت کردم.

local [صفت]
اجرا کردن

محلی

Ex: The local community center offers various programs and activities for residents .

مرکز جامعه محلی برنامه‌ها و فعالیت‌های مختلفی را برای ساکنان ارائه می‌دهد.

to surprise [فعل]
اجرا کردن

غافلگیر کردن

Ex: The twist in the plot completely surprised the viewers of the movie .

پیچش در داستان کاملاً بینندگان فیلم را متعجب کرد.

though [حرف ربط]
اجرا کردن

با اینکه

Ex: Though she does n't speak French fluently , she can order a meal at a Parisian restaurant .

اگرچه او فرانسوی را روان صحبت نمی‌کند، اما می‌تواند در یک رستوران پاریسی غذا سفارش دهد.

TV reporter [اسم]
اجرا کردن

گزارشگر شبکه خبری

Ex:

گروهی از گزارشگران تلویزیونی در خارج از دادگاه منتظر بودند.

to be [فعل]
اجرا کردن

بودن

Ex: It 's disappointing to see the decline in the quality of the product .

دیدن کاهش کیفیت محصول ناامید کننده است.

to become [فعل]
اجرا کردن

شدن

Ex: It became obvious that they were not prepared for the presentation .

روشن شد که آنها برای ارائه آماده نبودند.

to break [فعل]
اجرا کردن

شکستن

Ex: He accidentally broke the pencil while sharpening it .

او به طور تصادفی مداد را هنگام تراشیدن شکست.

to build [فعل]
اجرا کردن

ساختن

Ex: His crew is currently building a new park along the riverbank .

تیم او در حال حاضر در حال ساخت یک پارک جدید در امتداد ساحل رودخانه است.

to buy [فعل]
اجرا کردن

خریدن

Ex: I always buy fresh products from the local farmers ' market .

من همیشه محصولات تازه را از بازار محلی کشاورزان می‌خرم.

to choose [فعل]
اجرا کردن

انتخاب کردن

Ex: We have to choose a destination for our summer vacation .

ما باید یک مقصد برای تعطیلات تابستانی خود انتخاب کنیم.

to come [فعل]
اجرا کردن

آمدن

Ex:

گربه هر صبح به در می‌آید.

to do [فعل]
اجرا کردن

انجام دادن

Ex:

با دست‌هایت چه کردی؟

to draw [فعل]
اجرا کردن

ترسیم کردن

Ex: The child used crayons to draw a colorful butterfly .

کودک از مداد رنگی ها برای کشیدن یک پروانه رنگارنگ استفاده کرد.

to drink [فعل]
اجرا کردن

نوشیدن

Ex: My brother always drinks smoothie after exercising .

برادرم همیشه بعد از ورزش اسموتی می‌نوشد.

to drive [فعل]
اجرا کردن

رانندگی کردن

Ex: After a long day at work , he prefers to drive home in silence .

پس از یک روز طولانی کار، او ترجیح می‌دهد در سکوت به خانه رانندگی کند.

to eat [فعل]
اجرا کردن

خوردن

Ex: It 's essential to eat a balanced diet for overall health .

خوردن یک رژیم غذایی متعادل برای سلامت کلی ضروری است.

to fall [فعل]
اجرا کردن

افتادن

Ex:

پرنده خیلی نزدیک به پنجره پرواز کرد و به زمین افتاد.

television [اسم]
اجرا کردن

تلویزیون

Ex: We bought a new television with 4 K resolution .

ما یک تلویزیون جدید با وضوح 4K خریدیم.

to feel [فعل]
اجرا کردن

احساس کردن

Ex:

او قبل از ارائه بزرگش احساس عصبی بودن کرد.

couple [اسم]
اجرا کردن

چند

Ex: I ’ve been to Paris a couple of times before .

من چند بار قبل‌تر به پاریس رفته‌ام.