کتاب 'فور کرنرز' 3 - واحد 2 درس ج

در اینجا واژگان از واحد 2 درس C در کتاب درسی Four Corners 3 را پیدا خواهید کرد، مانند "انزجار"، "سرگرم"، "حوصله سر بر" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'فور کرنرز' 3
to disgust [فعل]
اجرا کردن

متنفر کردن

Ex: Seeing the litter strewn across the beautiful park disgusted the environmentalists .

دیدن زباله‌های پراکنده در پارک زیبا، محیط‌بانان را مشمئز کرد.

disgusting [صفت]
اجرا کردن

چندش‌آور

Ex: The thought of eating insects may be delicious to some , but to others , it 's absolutely disgusting .

فکر خوردن حشرات ممکن است برای برخی خوشمزه باشد، اما برای دیگران، کاملاً منزجرکننده است.

disgusted [صفت]
اجرا کردن

منزجرشده

Ex: The disgusted customers left the restaurant after finding a cockroach in their food .

مشتریان منزجر پس از پیدا کردن سوسک در غذایشان رستوران را ترک کردند.

to frighten [فعل]
اجرا کردن

ترساندن

Ex: The eerie silence in the dark forest frightened the hiker .

سکوت ترسناک در جنگل تاریک، کوهنورد را ترساند.

frightening [صفت]
اجرا کردن

ترسناک

Ex: The frightening noise made her jump .

صدای ترسناک باعث شد او بپرد.

frightened [صفت]
اجرا کردن

وحشت‌زده

Ex: She felt frightened when she heard strange noises outside her window .

وقتی صداهای عجیبی بیرون پنجره شنید، احساس ترس کرد.

اجرا کردن

خجالت‌زده کردن

Ex: Forgetting her lines on stage embarrassed the actress , but she recovered gracefully .

فراموش کردن خطوطش روی صحنه بازیگر را خجالت‌زده کرد، اما او با ظرافت بهبود یافت.

اجرا کردن

خجالت‌آور

Ex: His embarrassing slip on the banana peel in front of everyone made him blush with embarrassment .

لغزش خجالت‌آور او روی پوست موز در مقابل همه باعث شد از خجالت سرخ شود.

embarrassed [صفت]
اجرا کردن

خجالت‌زده

Ex: Embarrassed faces filled the room after the awkward joke .

چهره‌های خجالت‌زده پس از شوخی ناجور اتاق را پر کردند.

اجرا کردن

به چالش کشیدن

Ex: The manager is challenging the employees to come up with innovative ideas .

مدیر به چالش می‌کشد کارکنان را برای ارائه ایده‌های نوآورانه.

challenging [صفت]
اجرا کردن

چالش‌برانگیز

Ex:

نوشتن یک مقاله تحقیقی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، نیاز به تحقیق جامع و تحلیل انتقادی دارد.

to excite [فعل]
اجرا کردن

هیجان‌زده کردن

Ex: The prospect of starting a new job excites him about the future .

چشم‌انداز شروع یک کار جدید او را نسبت به آینده هیجان‌زده می‌کند.

exciting [صفت]
اجرا کردن

هیجان‌انگیز

Ex: The soccer game was very exciting , with both teams scoring in the final minutes .

بازی فوتبال بسیار هیجان‌انگیز بود، با هر دو تیم در دقایق پایانی گل زدند.

excited [صفت]
اجرا کردن

هیجان‌زده

Ex: The crowd was excited to watch the fireworks display on New Year 's Eve .

جمعیت برای تماشای نمایش آتش‌بازی در شب سال نو هیجان‌زده بود.

to confuse [فعل]
اجرا کردن

(کسی را با کس دیگر) اشتباه گرفتن

Ex: She confused the two sisters , thinking one was the other .
confusing [صفت]
اجرا کردن

گیج‌کننده

Ex: The instructions for assembling the furniture were confusing and led to several mistakes.

دستورالعمل‌های مونتاژ مبلمان گیج‌کننده بود و منجر به چندین اشتباه شد.

confused [صفت]
اجرا کردن

گیج

Ex: She felt confused about her feelings towards her friend .

او درباره احساساتش نسبت به دوستش سردرگم بود.

to amuse [فعل]
اجرا کردن

سرگرم کردن

Ex: Playing board games with friends always amuses him on weekends .

بازی کردن بازی‌های رومیزی با دوستان همیشه او را در آخر هفته‌ها سرگرم می‌کند.

amusing [صفت]
اجرا کردن

سرگرم‌کننده

Ex: The amusing antics of the clown made the children laugh uncontrollably .

حرکات خنده‌دار دلقک بچه‌ها را به خنده‌ای بی‌اختیار انداخت.

amused [صفت]
اجرا کردن

سرگرم

Ex: The amused chuckles from the audience filled the theater during the comedy show .

خنده‌های سرگرم‌کننده تماشاگران سالن تئاتر را در طول نمایش کمدی پر کرد.

to interest [فعل]
اجرا کردن

جالب توجه بودن

Ex:

مستند جذاب بینندگان را به یادگیری بیشتر در مورد موضوع علاقه‌مند کرد.

interesting [صفت]
اجرا کردن

جالب

Ex: The museum had many interesting exhibits .

موزه نمایشگاه‌های جالب زیادی داشت.

interested [صفت]
اجرا کردن

علاقمند

Ex: Are you interested in joining us for dinner ?

آیا به پیوستن به ما برای شام علاقه‌مند هستید؟

to surprise [فعل]
اجرا کردن

غافلگیر کردن

Ex: The twist in the plot completely surprised the viewers of the movie .

پیچش در داستان کاملاً بینندگان فیلم را متعجب کرد.

surprising [صفت]
اجرا کردن

تعجب‌برانگیز

Ex: His sudden decision to quit his job was quite surprising .

تصمیم ناگهانی او برای ترک شغلش کاملاً تعجب‌آور بود.

surprised [صفت]
اجرا کردن

متعجب

Ex: She looked surprised when they threw her a birthday party .

او متعجب به نظر می‌رسید وقتی برایش جشن تولد گرفتند.

to bore [فعل]
اجرا کردن

کسل کردن

Ex: The ongoing discussion is boring him .

بحث جاری او را خسته می‌کند.

boring [صفت]
اجرا کردن

خسته‌کننده

Ex: The movie was boring and I fell asleep halfway through it .

فیلم خسته‌کننده بود و من وسط آن خوابم برد.

bored [صفت]
اجرا کردن

خسته و بی‌حوصله

Ex: He 's bored because he has nothing to do at home .

او حوصله‌اش سر رفته چون در خانه کاری برای انجام دادن ندارد.