کتاب 'فور کرنرز' 3 - واحد 5 درس ب

در اینجا واژگان از واحد 5 درس B در کتاب درسی Four Corners 3 را پیدا خواهید کرد، مانند "مجسمه"، "سرنخ"، "پی بردن"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'فور کرنرز' 3
unknown [صفت]
اجرا کردن

ناشناخته

Ex: He took on an unknown role , eager to make his mark in the industry .

او نقشی ناشناخته را بر عهده گرفت، مشتاق برای گذاشتن نشان خود در صنعت.

fact [اسم]
اجرا کردن

حقیقت

Ex: The scientist presented evidence to support the fact of climate change .

دانشمند شواهدی را برای حمایت از واقعیت تغییرات آب و هوایی ارائه داد.

statue [اسم]
اجرا کردن

مجسمه

Ex: Visitors paid their respects at the solemn statue commemorating fallen soldiers in the war memorial .

بازدیدکنندگان در مقابل مجسمه جدی که یاد سربازان کشته شده در یادبود جنگ را گرامی می‌دارد، احترام خود را ابراز کردند.

island [اسم]
اجرا کردن

جزیره

Ex: We took a boat to the tropical island and spent the day lounging on the sandy beach .

ما قایقی به سمت جزیره گرمسیری گرفتیم و روز را در ساحل شنی استراحت کردیم.

to face [فعل]
اجرا کردن

مواجه شدن

Ex: The team faced criticism for their performance during the championship .

تیم با انتقادهایی به خاطر عملکردشان در طول مسابقات روبرو شد.

heavy [صفت]
اجرا کردن

شدید

Ex: The storm caused heavy damage to the coastal areas .

طوفان خسارات سنگینی به مناطق ساحلی وارد کرد.

to find out [فعل]
اجرا کردن

پی بردن

Ex:

ما باید حقیقت را در مورد این وضعیت کشف کنیم.

seriously [قید]
اجرا کردن

کاملاً جدی

Ex: They discussed the future of the company seriously during the meeting .

آنها در مورد آینده شرکت در جلسه به طور جدی بحث کردند.

to believe [فعل]
اجرا کردن

باور کردن

Ex: They were misled into believing the product was a miracle cure .

آنها فریب خوردند تا باور کنند که محصول یک درمان معجزه‌آسا است.

idea [اسم]
اجرا کردن

ایده

Ex: I appreciate your input ; your idea about streamlining the process is worth considering .

من از مشارکت شما قدردانی می‌کنم؛ ایده شما در مورد ساده‌سازی فرآیند قابل توجه است.

clue [اسم]
اجرا کردن

سرنخ

Ex: A muddy footprint outside the door was the first clue that someone had entered the house .

ردپای گلی بیرون در اولین سرنخ بود که نشان می‌داد کسی وارد خانه شده است.

far [قید]
اجرا کردن

دور

Ex: She walked far into the forest before finding the hidden lake .

او قبل از پیدا کردن دریاچه پنهان، دور به داخل جنگل راه رفت.