ACT انگلیسی و دانش جهانی - Placement

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به قرارگیری، مانند "بالا"، "ثابت"، "نصب" و غیره را یاد خواهید گرفت که به شما کمک می کند ACT خود را با موفقیت پشت سر بگذارید.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
ACT انگلیسی و دانش جهانی
to situate [فعل]
اجرا کردن

در جایی یا موقعیتی قرار دادن

Ex: To maximize sunlight , the gardener decided to situate the flowerbeds in the south-facing area .

برای حداکثر کردن نور خورشید، باغبان تصمیم گرفت گل‌ها را در منطقه‌ای رو به جنوب قرار دهد.

to deposit [فعل]
اجرا کردن

سپردن

Ex: The dentist carefully deposited the filling into the cavity to restore the tooth .

دندانپزشک با دقت پرکردگی را در حفره قرار داد تا دندان را ترمیم کند.

to align [فعل]
اجرا کردن

تراز کردن

Ex: The students align their desks in rows for the classroom presentation .

دانش‌آموزان میزهای خود را برای ارائه کلاس در ردیف‌ها تراز می‌کنند.

to pinpoint [فعل]
اجرا کردن

مشخص کردن

Ex: The investigator recently pinpointed the suspect 's whereabouts at the time of the crime .

محقق اخیراً به دقت محل متهم را در زمان جرم مشخص کرد.

اجرا کردن

روی هم قرار دادن

Ex: Scientists superimposed the graphs to compare the trends in temperature and precipitation .

دانشمندان نمودارها را روی هم قرار دادند تا روند دما و بارش را مقایسه کنند.

to embed [فعل]
اجرا کردن

جاسازی کردن

Ex: They are embedding the camera into the device .

آنها در حال جاسازی دوربین در دستگاه هستند.

to insert [فعل]
اجرا کردن

قرار دادن

Ex: Please insert your credit card into the slot to complete the transaction .

لطفاً برای تکمیل تراکنش، کارت اعتباری خود را در شیار قرار دهید.

to overlay [فعل]
اجرا کردن

روی هم قرار دادن

Ex: The chef overlaid the cake with a smooth layer of fondant before decorating it with intricate designs .

آشپز کیک را با یک لایه صاف از فوندانت پوشاند قبل از اینکه آن را با طرح‌های پیچیده تزئین کند.

to repose [فعل]
اجرا کردن

قرار دادن

Ex: He reposed the plate of food on the counter and went to wash his hands .

او بشقاب غذا را روی پیشخوان گذاشت و رفت تا دست‌هایش را بشوید.

to dislodge [فعل]
اجرا کردن

از جای خود بیرون کردن

Ex: The storm 's strong winds dislodged the sign from its mount .

بادهای شدید طوفان علامت را از جای خود کندند.

to displace [فعل]
اجرا کردن

جا‌به‌جا کردن

Ex: The landslide displaced huge boulders , blocking the main road and disrupting traffic for hours .

ریزش کوه سنگ‌های عظیمی را جابجا کرد، جاده اصلی را مسدود و ترافیک را برای ساعتها مختل کرد.

اجرا کردن

چیزی را جابه‌جا کردن

Ex: He transposed the paragraphs to improve the essay 's flow .
to droop [فعل]
اجرا کردن

آویزان شدن

Ex: His shoulders began to droop as fatigue set in after a long day 's work .

شانه‌هایش شروع به افتادن کرد وقتی خستگی پس از یک روز طولانی کار به سراغش آمد.

to squat [فعل]
اجرا کردن

اسکات زدن

Ex: In the garden , she squatted down to plant the flowers , taking care to nurture each seedling .

در باغ، او چمباتمه زد تا گل‌ها را بکارد، مراقب بود که هر نهال را پرورش دهد.

to dangle [فعل]
اجرا کردن

آویزان شدن

Ex: Earrings dangled from her ears , sparkling in the sunlight .

گوشواره‌ها از گوش‌هایش آویزان بودند، در نور خورشید می‌درخشیدند.

to crouch [فعل]
اجرا کردن

نشستن

Ex: The hiker crouched behind a rock to hide from the approaching storm .

کوهنورد پشت یک سنگ چمباتمه زد تا از طوفان نزدیک شونده پنهان شود.

to drape [فعل]
اجرا کردن

آویزان کردن

Ex: The decorator draped fairy lights along the porch railing for a festive atmosphere .

دکوراتور چراغ‌های تزئینی را در امتداد نرده‌های ایوان آویزان کرد تا فضایی جشن‌وار ایجاد کند.

to mount [فعل]
اجرا کردن

به تکیه‌گاه وصل کردن

Ex: To enhance visibility , the cyclist mounted a powerful headlight on the front of the bicycle .

برای افزایش دید، دوچرخه‌سوار یک چراغ جلوی قدرتمند را روی جلوی دوچرخه نصب کرد.

to suspend [فعل]
اجرا کردن

آویزان کردن

Ex: The chandelier was suspended from the high ceiling , illuminating the entire hall .

لوستر از سقف بلند آویزان بود و تمام سالن را روشن می‌کرد.

to flank [فعل]
اجرا کردن

محافظت کردن از جناح

Ex: The assistant flanked the CEO during the press conference to provide immediate support .

دستیار در کنفرانس مطبوعاتی در کنار مدیرعامل ایستاد تا حمایت فوری ارائه دهد.

to nest [فعل]
اجرا کردن

جای دادن

Ex: The containers were designed to nest , saving valuable storage space when they were not in use .

ظروف به گونه‌ای طراحی شده بودند که در هم قرار بگیرند، در نتیجه فضای ذخیره‌سازی ارزشمند را هنگامی که استفاده نمی‌شدند، ذخیره می‌کرد.

to snuggle [فعل]
اجرا کردن

در آغوش گرفتن

Ex: The mother snuggled her newborn baby close , whispering words of love and comfort .

مادر نوزاد تازه متولد شده خود را در آغوش گرفت، در حالی که کلمات عشق و آرامش را زمزمه می‌کرد.

to girdle [فعل]
اجرا کردن

محاصره کردن

Ex: The city 's skyline is girdled by towering skyscrapers , symbolizing its urban development .

افق شهر با آسمان‌خراش‌های بلند محصور شده است، که نماد توسعه شهری آن است.

to erect [فعل]
اجرا کردن

برپا کردن

Ex: The flagpole was erected in front of the government building , proudly displaying the national flag .

دیرک پرچم در مقابل ساختمان دولت برپا شد و با افتخار پرچم ملی را به نمایش گذاشت.

to straddle [فعل]
اجرا کردن

در سراسر یک منطقه گسترش یافتن

Ex: The property line was marked with a fence that seemed to straddle the border between the two neighboring estates .

خط ملک با نرده‌ای مشخص شده بود که به نظر می‌رسید مرز بین دو ملک مجاور را در بر می‌گیرد.

elevation [اسم]
اجرا کردن

ارتفاع

Ex: The ski resort is renowned for its high elevation and abundant snowfall .

منطقه اسکی به خاطر ارتفاع بالا و بارش برف فراوان معروف است.

altitude [اسم]
اجرا کردن

ارتفاع (جغرافیا)

Ex: The city 's altitude affects its climate , with cooler temperatures at higher elevations .

ارتفاع شهر بر آب و هوای آن تأثیر می‌گذارد، با دمای خنک‌تر در ارتفاعات بالاتر.

proximity [اسم]
اجرا کردن

مجاورت

Ex: The neighborhood 's safety was compromised by criminal activity in close proximity .

امنیت محله توسط فعالیت‌های جنایی در مجاورت به خطر افتاد.

arrangement [اسم]
اجرا کردن

چیدمان

Ex: The arrangement of planets in the solar system influences their gravitational interactions .

چیدمان سیارات در منظومه شمسی بر تعاملات گرانشی آنها تأثیر می‌گذارد.

disposal [اسم]
اجرا کردن

چیدمان

Ex: The disposal of the items in the storage closet was rearranged to maximize efficiency and accessibility .

دفع اقلام در کمد انبار برای حداکثر کارایی و دسترسی دوباره چیده شد.

layout [اسم]
اجرا کردن

طرح‌بندی

Ex: The graphic designer experimented with different layouts for the website , focusing on user experience and accessibility .

طراح گرافیک با چیدمان‌های مختلف برای وب‌سایت آزمایش کرد، با تمرکز بر تجربه کاربری و دسترسی.

اجرا کردن

روی هم قرار دادن

Ex: The chef added complexity to the dish through the superposition of contrasting flavors and textures .

سرآشپز با روی هم قرار دادن طعم‌ها و بافت‌های متضاد، پیچیدگی به غذا اضافه کرد.

whereabouts [اسم]
اجرا کردن

مکان

Ex: The GPS tracker provided updates on the car 's whereabouts .

ردیاب GPS به روز رسانی هایی در مورد موقعیت ماشین ارائه داد.

orientation [اسم]
اجرا کردن

جهت‌گیری

Ex: Urban planners consider solar orientation when designing buildings to maximize natural light and energy efficiency .

برنامه‌ریزان شهری جهت‌گیری خورشیدی را هنگام طراحی ساختمان‌ها برای حداکثر کردن نور طبیعی و بهره‌وری انرژی در نظر می‌گیرند.

vicinity [اسم]
اجرا کردن

نزدیکی

Ex: The park is in close vicinity to several schools , making it popular with families .

پارک در مجاورت چندین مدرسه قرار دارد که آن را در بین خانواده‌ها محبوب می‌کند.

precinct [اسم]
اجرا کردن

منطقه تجاری

Ex: During the festival , the central precinct was closed to traffic , creating a lively space for street performances and food stalls .

در طول جشنواره، منطقه مرکزی به روی ترافیک بسته شد و فضایی پرجنب‌وجوش برای اجراهای خیابانی و غرفه‌های غذایی ایجاد کرد.

environs [اسم]
اجرا کردن

حومه

Ex: The mansion is located in the lush environs of a sprawling estate .

عمارت در حوالی سرسبز یک ملک گسترده واقع شده است.

fringe [اسم]
اجرا کردن

حاشیه

Ex: The artist ’s work was celebrated on the fringe of the art world , often overlooked by mainstream critics .

کار هنرمند در حاشیه دنیای هنر جشن گرفته شد، اغلب توسط منتقدان جریان اصلی نادیده گرفته شد.

locus [اسم]
اجرا کردن

مکان

Ex: The beachfront was selected as the locus for the wedding ceremony .

ساحل به عنوان مکان مراسم عروسی انتخاب شد.

dislocation [اسم]
اجرا کردن

جابجایی

Ex: Social dislocation resulted from the sudden influx of refugees into the community .

جابجایی اجتماعی ناشی از ورود ناگهانی پناهندگان به جامعه بود.

اجرا کردن

پیکربندی

Ex: The military strategist proposed a new configuration of troops to improve defensive positions .

استراتژیست نظامی یک پیکربندی جدید از نیروها را برای بهبود مواضع دفاعی پیشنهاد کرد.

adjacent [صفت]
اجرا کردن

مجاور

Ex: Our hotel room had a beautiful view of the park adjacent to the river .

اتاق هتل ما منظره‌ای زیبا از پارک مجاور به رودخانه داشت.

contiguous [صفت]
اجرا کردن

پیوسته

Ex: The United States and Canada share a contiguous border along their entire length .

ایالات متحده و کانادا یک مرز پیوسته در تمام طول خود به اشتراک می‌گذارند.

stationary [صفت]
اجرا کردن

ثابت

Ex: The sculpture of a running horse looked so realistic , yet it was completely stationary .

مجسمه اسب در حال دویدن آنقدر واقعی به نظر می‌رسید، با این حال کاملاً بی‌حرکت بود.

static [صفت]
اجرا کردن

ساکن

Ex: The static figure in the painting appeared frozen in time .

شکل ایستا در نقاشی به نظر می‌رسید که در زمان منجمد شده است.

slanted [صفت]
اجرا کردن

کج

Ex:

مسیر سیارک کج بود، که باعث شد از نزدیک زمین عبور کند اما بدون آسیب منحرف شود.

outermost [صفت]
اجرا کردن

بیرونی ترین

Ex: She placed the least-used items on the outermost shelves of the closet .

او کمترین وسایل استفاده شده را در قفسه‌های دورترین کمد گذاشت.

innermost [صفت]
اجرا کردن

عمیق ترین

Ex:

در کالبدشناسی، لایه درونی‌ترین پوست، درم، حمایت ساختاری و تغذیه را به لایه‌های بیرونی ارائه می‌دهد.

opposable [صفت]
اجرا کردن

قابل مخالفت

Ex: In their environment , opposable appendages are crucial for primates .

در محیط آنها، زواید مقابل شونده برای نخستی‌سانان حیاتی هستند.

isolated [صفت]
اجرا کردن

جداافتاده

Ex: The isolated lighthouse stood alone on the rocky coast , guiding ships at sea .

فانوس دریایی منزوی به تنهایی بر ساحل سنگی ایستاده بود و کشتی‌ها را در دریا هدایت می‌کرد.

outspread [صفت]
اجرا کردن

گسترده

Ex: The dancer twirled with outspread arms , commanding the stage with graceful movements .

رقصنده با بازوهای گسترده چرخید و با حرکات زیبا بر صحنه تسلط یافت.

remote [صفت]
اجرا کردن

دور

Ex: The remote location of the research station made it difficult to reach .

موقعیت دورافتاده ایستگاه تحقیقاتی، دسترسی به آن را دشوار کرد.

sparse [صفت]
اجرا کردن

پراکنده

Ex: The information available on the ancient civilization was sparse and fragmented .

اطلاعات موجود در مورد تمدن باستانی پراکنده و تکه تکه بود.

aloft [قید]
اجرا کردن

در هوا

Ex: Flags fluttered aloft during the ceremony .

پرچم‌ها در طول مراسم در هوا در حال پرواز بودند.

positional [صفت]
اجرا کردن

موقعیتی

Ex: The team analyzed the positional data from the satellite to map out the geographical features of the remote island .

تیم داده‌های موقعیتی را از ماهواره تحلیل کرد تا ویژگی‌های جغرافیایی جزیره دورافتاده را نقشه‌برداری کند.

elsewhere [قید]
اجرا کردن

در جای دیگر

Ex: After the store closed , he searched elsewhere for the same product .

پس از بسته شدن فروشگاه، او در جای دیگری همان محصول را جستجو کرد.

inversion [اسم]
اجرا کردن

برگردانی

Ex: The magician 's trick involved the sudden inversion of a water-filled glass without spilling a drop .

حیله جادوگر شامل وارونگی ناگهانی یک لیوان پر از آب بدون ریختن حتی یک قطره بود.