فهرست واژگان سطح B2 - سینما

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی درباره سینما، مانند "صفحه نمایش"، "فیلمبرداری"، "سینما دوست" و غیره را یاد خواهید گرفت که برای زبان آموزان سطح B2 آماده شده است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح B2
act [اسم]
اجرا کردن

اجرا

Ex: The actors rehearsed diligently to perfect their performances for each act .

بازیگران با پشتکار تمرین کردند تا اجراهای خود را برای هر پرده کامل کنند.

to adapt [فعل]
اجرا کردن

اقتباس کردن

Ex: The screenwriter successfully adapted the nonfiction book into a gripping true-crime series .

فیلمنامه‌نویس با موفقیت کتاب غیرداستانی را به یک سریال جنایی واقعی جذاب تطبیق داد.

ballet [اسم]
اجرا کردن

نمایش باله

Ex: She enrolled in ballet classes to improve her posture and flexibility .

او در کلاس‌های باله ثبت‌نام کرد تا وضعیت بدن و انعطاف‌پذیری خود را بهبود بخشد.

blockbuster [اسم]
اجرا کردن

(فیلم، کتاب و غیره) بسیار پرفروش

Ex:

تور کنسرت یک موفقیت بلوکباستر بود، که استادیوم‌ها را در سراسر کشور به فروش کامل رساند.

box office [اسم]
اجرا کردن

فروش گیشه

Ex: The musical broke box office records , selling out every performance for months .

موزیکال رکوردهای گیشه را شکست، به طوری که بلیط تمام اجراها برای ماه‌ها به فروش رفت.

to appear [فعل]
اجرا کردن

در نمایش یا فیلمی بازی کردن

Ex: He is set to appear in a supporting role in the Broadway play next month .

او قرار است ماه آینده در یک نقش مکمل در نمایش برادوی ظاهر شود.

to cast [فعل]
اجرا کردن

انتخاب کردن

Ex: They cast several actors from different backgrounds to bring diversity to the film .

آنها چندین بازیگر از پیشینه‌های مختلف را انتخاب کردند تا تنوع را به فیلم بیاورند.

to project [فعل]
اجرا کردن

روی پرده انداختن

Ex: He is projecting the latest movie at the film festival right now .

او در حال پروژکت کردن آخرین فیلم در جشنواره فیلم است.

to screen [فعل]
اجرا کردن

اکران کردن

Ex: The local community center plans to screen classic films for residents every month .

مرکز جامعه محلی برنامه‌ریزی کرده است که هر ماه فیلم‌های کلاسیک را برای ساکنان نمایش دهد.

rerun [اسم]
اجرا کردن

بازپخش (برنامه)

Ex: The network scheduled a rerun of last season 's finale due to popular demand .

شبکه به دلیل تقاضای عمومی، پخش مجدد فینال فصل گذشته را برنامه‌ریزی کرد.

screening [اسم]
اجرا کردن

نمایش

Ex: I missed the first screening , so I 'll catch the next one at 8 PM .

من نمایش اول را از دست دادم، بنابراین نمایش بعدی را در ساعت 8 شب خواهم دید.

to shoot [فعل]
اجرا کردن

فیلم‌برداری کردن

Ex: They shot several takes before getting the perfect one for the film .

آنها چندین بار فیلمبرداری کردند قبل از اینکه بهترین را برای فیلم بگیرند.

to stage [فعل]
اجرا کردن

روی صحنه اجرا کردن

Ex: The director is known for staging elaborate and visually stunning plays .

کارگردان به خاطر اجرا کردن نمایش‌های پیچیده و دیدنی شناخته می‌شود.

cinephile [اسم]
اجرا کردن

سینمادوست

Ex: His friends often rely on him for recommendations since he is a cinephile .

دوستانش اغلب برای توصیه‌ها به او اعتماد می‌کنند چون او یک فیلم‌دوست است.

animated [صفت]
اجرا کردن

پویانمایی‌شده

Ex:

او از ساخت ویدیوهای انیمیشنی برای کانال یوتیوب خود لذت می‌برد.

clip [اسم]
اجرا کردن

کلیپ

Ex: She watched a funny clip of the comedian 's latest stand-up routine .

او یک کلیپ خنده‌دار از آخرین اجرای استندآپ کمدین را تماشا کرد.

cue [اسم]
اجرا کردن

راهنمایی (بازیگر مقابل)

Ex: His cue came just as the audience held their breath in anticipation .

نشانه او دقیقاً زمانی آمد که تماشاگران در انتظار نفس‌هایشان را حبس کرده بودند.

double [اسم]
اجرا کردن

بدل (بازیگری)

Ex:

بدل باید کاملاً با حرکات بازیگر مطابقت می‌کرد تا تداوم در فیلم حفظ شود.

stunt [اسم]
اجرا کردن

بدل‌کاری

Ex: The director was pleased with how the stunt added excitement to the storyline .

کارگردان از اینکه چگونه حرکت نمایشی هیجان را به داستان اضافه کرد راضی بود.

اجرا کردن

مهندس نورپردازی

Ex: During the concert , the lighting engineer coordinated the lights to match the music 's rhythm .

در طول کنسرت، مهندس روشنایی نورها را برای مطابقت با ریتم موسیقی هماهنگ کرد.

manager [اسم]
اجرا کردن

مدیربرنامه

Ex: His manager advised him on the best courses to take for his acting career .

مدیر او به او در مورد بهترین دوره‌ها برای حرفه‌ی بازیگری‌اش مشاوره داد.

اجرا کردن

فیلمنامه‌نویس

Ex: He started his career as a screenwriter , writing scripts for independent films .

او کار خود را به عنوان فیلمنامه‌نویس آغاز کرد و برای فیلم‌های مستقل فیلمنامه نوشت.

opening [اسم]
اجرا کردن

پرده اول (نمایش)

Ex: Actors and crew members celebrated the successful opening of the play with a reception .

بازیگران و اعضای گروه، افتتاح موفقیت‌آمیز نمایش را با یک پذیرایی جشن گرفتند.

preview [اسم]
اجرا کردن

پیش‌نمایش

Ex: A special preview of the upcoming season aired on television last night .

یک پیش‌نمایش ویژه از فصل آینده شب گذشته از تلویزیون پخش شد.

production [اسم]
اجرا کردن

اثر سینمایی، نمایشی یا تلویزیونی

Ex: Filming for the new production began in the spring and wrapped up in the fall .

فیلمبرداری برای تولید جدید در بهار آغاز شد و در پاییز به پایان رسید.

rehearsal [اسم]
اجرا کردن

تمرین

Ex: The theater director scheduled additional rehearsals to address timing issues in the comedy .

کارگردان تئاتر تمرینات اضافی را برای حل مشکلات زمان‌بندی در کمدی برنامه‌ریزی کرد.

to rehearse [فعل]
اجرا کردن

تمرین کردن (نمایش و غیره)

Ex: The theater cast diligently rehearsed their scenes to deliver a polished and engaging performance .

گروه تئاتر به دقت صحنه‌های خود را تمرین کردند تا اجرایی صیقلی و جذاب ارائه دهند.

اجرا کردن

صنعت سرگرمی (فیلم، سینما و...)

Ex: Networking is crucial for success in show business , helping artists connect with industry professionals .

شو بیزینس برای موفقیت در صنعت سرگرمی حیاتی است، به هنرمندان کمک می‌کند تا با حرفه‌ای‌های صنعت ارتباط برقرار کنند.

scenario [اسم]
اجرا کردن

فیلم‌نامه

Ex: She imagined various scenarios for her future career path before making a decision .

او قبل از تصمیم‌گیری، سناریوهای مختلفی را برای مسیر شغلی آینده‌اش تصور کرد.

subtitle [اسم]
اجرا کردن

زیرنویس

Ex: Viewers with hearing impairments rely on subtitles to enjoy movies and TV shows .

بینندگان با اختلالات شنوایی برای لذت بردن از فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی به زیرنویس‌ها متکی هستند.

اجرا کردن

جلوه‌ صوتی

Ex: Editors carefully selected sound effects to match the action on screen .

ویراستاران به دقت افکت‌های صوتی را انتخاب کردند تا با عمل روی صفحه مطابقت داشته باشد.

اجرا کردن

دستگاه تولید باد

Ex: Directors often rely on wind machines to make scenes feel more realistic and dynamic .

کارگردان‌ها اغلب به دستگاه‌های باد متکی هستند تا صحنه‌ها را واقعی‌تر و پویاتر جلوه دهند.