فیزیک بدنی
او وضعیت خود را تنظیم کرد تا فیزیک بدنی خود را به نمایش بگذارد.
Here you will find slang related to muscle and body form, highlighting terms used to describe strength, physique, and physical shape.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
فیزیک بدنی
او وضعیت خود را تنظیم کرد تا فیزیک بدنی خود را به نمایش بگذارد.
بزرگهیکل و عضلهای
دوستانش نمیتوانستند باور کنند که او چقدر عضلانی شده است از آخرین باری که او را دیده بودند، ماهیچههایش از زیر پیراهنش برآمده بود.
تعریف شده
عضلات شکمش آنقدر برشخورده است که به نظر حکاکی شده میآید.
مامان عضلانی
شبکههای اجتماعی پر از ماهی مامان است که روالهای خود را نشان میدهند.
عضلانی
اندام عضلانی او همه را در باشگاه تحت تأثیر قرار داد.