کتاب 'فور کرنرز' 4 - واحد 4 درس الف

در اینجا واژگان از واحد 4 درس A در کتاب درسی Four Corners 4 را پیدا خواهید کرد، مانند "اعتراف"، "زباله"، "تعریف"، و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'فور کرنرز' 4
behavior [اسم]
اجرا کردن

رفتار

Ex: It 's rare to see such disciplined behavior in a young child .

دیدن چنین رفتار منظمی در یک کودک کم‌سن نادر است.

polite [صفت]
اجرا کردن

مؤدب

Ex: The polite tourist asked for directions in a respectful manner .

گردشگر مؤدب به صورت محترمانه راهنمایی خواست.

impolite [صفت]
اجرا کردن

بی‌ادب

Ex: The customer was impolite to the store clerk for no reason .

مشتری بدون دلیل با فروشنده بی‌ادب بود.

to cut [فعل]
اجرا کردن

(خطوط) تلاقی کردن

Ex: The graph line cuts the axis , indicating the value of a variable at a specific point .

خط نمودار محور را قطع می‌کند، که نشان‌دهنده مقدار یک متغیر در نقطه‌ای خاص است.

line [اسم]
اجرا کردن

صف

Ex: The students formed a line outside the classroom .

دانش‌آموزان در خارج از کلاس یک خط تشکیل دادند.

to admit [فعل]
اجرا کردن

اقرار کردن

Ex: By this time , she has already admitted to breaking the vase .

تا این زمان، او قبلاً به شکستن گلدان اعتراف کرده بود.

mistake [اسم]
اجرا کردن

اشتباه

Ex: Learning from past mistakes can help you avoid similar pitfalls in the future .

یادگیری از اشتباهات گذشته می‌تواند به شما کمک کند تا از دام‌های مشابه در آینده اجتناب کنید.

to drop [فعل]
اجرا کردن

انداختن

Ex: The children were dropping stones off the bridge .

بچه‌ها سنگ‌ها را از پل می‌انداختند.

litter [اسم]
اجرا کردن

زباله

Ex: The sign reads , No litter allowed , to keep the area clean .

تابلو می‌گوید، «انداختن زباله ممنوع»، برای تمیز نگه داشتن منطقه.

to talk [فعل]
اجرا کردن

حرف زدن

Ex:

آنها درباره رویاها و آرزوهایشان برای آینده صحبت کردند.

loudly [قید]
اجرا کردن

با صدای بلند

Ex: The thunder rumbled loudly through the night .

رعد و برق با صدای بلند در طول شب غرش کرد.

public [صفت]
اجرا کردن

عمومی

Ex: The government implemented new policies to address public health concerns .

دولت سیاست‌های جدیدی را برای رسیدگی به نگرانی‌های سلامت عمومی اجرا کرد.

to give [فعل]
اجرا کردن

[فعل مصنوعی]

Ex: The chef gave the sauce a stir to mix the ingredients evenly .

آشپز هم زد سس را تا مواد را به طور یکنواخت مخلوط کند.

compliment [اسم]
اجرا کردن

تعریف‌وتمجید

Ex: He offered a compliment on the artwork displayed in the gallery .

او یک تعریف درباره اثر هنری نمایش داده شده در گالری ارائه داد.

to offer [فعل]
اجرا کردن

ارائه کردن

Ex: The restaurant offered a diverse menu to cater to various culinary preferences .

رستوران یک منوی متنوع را ارائه داد تا به ترجیحات مختلف آشپزی پاسخ دهد.

seat [اسم]
اجرا کردن

صندلی

Ex: She was lucky to find a seat on the crowded train .

او خوش‌شانس بود که یک صندلی در قطار شلوغ پیدا کرد.

to keep [فعل]
اجرا کردن

ماندن

Ex: She kept silent during the meeting .

او در طول جلسه ساکت ماند.

to wait [فعل]
اجرا کردن

صبر کردن

Ex: Patients are asked to wait in the waiting room until their name is called .

از بیماران خواسته می‌شود در اتاق انتظار صبر کنند تا نامشان خوانده شود.

to give [فعل]
اجرا کردن

چیزی را به کسی دادن

Ex: The manager gave employees access cards to enter the secured area .

مدیر به کارمندان کارت‌های دسترسی داد تا وارد منطقه امن شوند.

gift [اسم]
اجرا کردن

هدیه

Ex: The bookstore has many items suitable for a gift .

کتابفروشی اقلام زیادی دارد که برای یک هدیه مناسب هستند.