صفات توصیف کننده تجارب حسی - صفت های تاریکی

این صفات، کیفیت‌ها و ویژگی‌های مرتبط با کمبود یا عدم وجود نور را توصیف می‌کنند، مانند "کم نور"، "کسل‌کننده"، "غمگین" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات توصیف کننده تجارب حسی
dull [صفت]
اجرا کردن

کدر (رنگ)

Ex: The landscape was dominated by dull green foliage , with few splashes of color .

منظره با شاخ و برگ سبز کم رنگ غالب بود، با چند پاشش رنگ.

dusky [صفت]
اجرا کردن

تیره

Ex: The dusky green leaves rustled in the gentle breeze of evening .

برگ‌های سبز تیره در نسیم ملایم عصر زمزمه می‌کردند.

faded [صفت]
اجرا کردن

محو

Ex:

پرده‌های قرمز رنگ که زمانی پر جنب و جوش بودند، به دلیل سال‌ها نور خورشید به رنگ صورتی کم رنگ محو شده بودند.

tenebrous [صفت]
اجرا کردن

تاریک

Ex: The tenebrous atmosphere of the abandoned mansion sent shivers down her spine .

جو تاریک عمارت متروکه لرزه بر اندامش انداخت.

lusterless [صفت]
اجرا کردن

کدر

Ex: The lusterless paint on the walls gave the room a drab appearance .

رنگ بی‌جلوه روی دیوارها به اتاق ظاهری کسل‌کننده داد.

crepuscular [صفت]
اجرا کردن

شبیه گرگ‌و‌میش

Ex: The crepuscular light of the early morning painted the sky with delicate pastel colors .

نور گرگ و میش صبح زود آسمان را با رنگ‌های پاستلی ظریف رنگ آمیزی کرد.

dark [صفت]
اجرا کردن

تاریک

Ex: The dark night made the stars shine brighter .

شب تاریک باعث درخشش بیشتر ستاره‌ها شد.

shadowy [صفت]
اجرا کردن

تاریک

Ex: She wandered through the shadowy forest , feeling a sense of unease .

او در جنگل سایه‌دار پرسه می‌زد، احساس ناراحتی می‌کرد.

opaque [صفت]
اجرا کردن

مات

Ex: The fog was so thick it rendered everything opaque , obscuring visibility .

مه آنقدر غلیظ بود که همه چیز را کدر کرد و دید را مبهم ساخت.

dim [صفت]
اجرا کردن

کم‌نور

Ex: The room grew dim as the sun set behind the horizon .

اتاق تاریک شد وقتی خورشید در پشت افق غروب کرد.

murky [صفت]
اجرا کردن

گرفته

Ex: The murky sky filled with dark clouds left the hikers wondering if they should turn back .

آسمان تیره پر از ابرهای تاریک کوهنوردان را به این فکر انداخت که آیا باید بازگردند.

somber [صفت]
اجرا کردن

تیره و کدر

Ex: She wore a somber black dress to the funeral , reflecting her grief .

او یک لباس سیاه تیره به خاکسپاری پوشید که غم او را منعکس می‌کرد.

gloomy [صفت]
اجرا کردن

تاریک

Ex: The gloomy alleyway felt foreboding , with no sunlight reaching its depths .

کوچه تاریک حس شومی داشت، بدون اینکه نور خورشید به عمق آن برسد.