صفات توصیف کننده تجارب حسی - صفت های سازگاری

این صفات حالت فیزیکی یا بافت مواد و سطحی که در آن به هم می‌چسبند را توصیف می‌کنند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات توصیف کننده تجارب حسی
concrete [صفت]
اجرا کردن

بتنی

Ex: We need to fix the concrete steps leading up to the entrance ; they 're cracked and uneven .

ما باید پله‌های بتنی منتهی به ورودی را تعمیر کنیم؛ آنها ترک خورده و ناهموار هستند.

dense [صفت]
اجرا کردن

متراکم

Ex: The dense mist created an eerie atmosphere on the lake in the early morning .

مه غلیظ صبح زود دریاچه را در فضایی عجیب فرو برد.

compact [صفت]
اجرا کردن

فشرده

Ex: The compact city blocks were bustling with activity .

بلوک‌های شهری فشرده پر از فعالیت بودند.

solid [صفت]
اجرا کردن

جامد

Ex: The chef used solid blocks of chocolate to create decadent desserts for the restaurant 's menu .

سرآشپز از بلوک‌های جامد شکلات برای ایجاد دسرهای مجلل برای منوی رستوران استفاده کرد.

fluid [صفت]
اجرا کردن

موزون

Ex: Her fluid movements in the dance were mesmerizing .

حرکات سیال او در رقص مسحورکننده بود.

creamy [صفت]
اجرا کردن

خامه‌ای

Ex: The mashed potatoes were whipped to a creamy consistency .

پوره سیب‌زمینی تا رسیدن به قوام خامه‌ای هم زده شد.

gummy [صفت]
اجرا کردن

چسبناک

Ex: She found a gummy residue on her fingers after handling the adhesive tape .

او پس از دست زدن به نوار چسب، یک باقیمانده چسبناک روی انگشتانش پیدا کرد.

mushy [صفت]
اجرا کردن

نرم و لطیف (بافت)

Ex: The mashed potatoes were creamy and mushy , perfect for the dish .

پوره سیب زمینی خامه ای و نرم بود، برای این غذا عالی بود.

slimy [صفت]
اجرا کردن

لزج

Ex: The slug left a trail of slimy mucus behind as it crawled across the ground .

حلزون یک ردی از مخاط لیز را هنگام خزیدن روی زمین به جا گذاشت.

runny [صفت]
اجرا کردن

آبکی

Ex: His handwriting became illegible as the ink became runny in the rain .

دستخط او ناخوانا شد زیرا جوهر زیر باران رقیق شد.

muddy [صفت]
اجرا کردن

گلی

Ex: The construction site turned into a muddy mess after days of heavy rain .

پس از روزها باران شدید، محل ساخت و ساز به یک آشفتگی گلی تبدیل شد.

watery [صفت]
اجرا کردن

رقیق

Ex: The coffee tasted watery , as if it had been brewed with too much water and not enough coffee grounds .

قهوه مزه‌ای آبکی داشت، انگار که با آب زیاد و قهوه کم درست شده بود.

gelatinous [صفت]
اجرا کردن

ژله مانند

Ex: The algae formed a gelatinous mass on the surface of the pond .

جلبک ها یک توده ژله‌ای روی سطح حوضچه تشکیل دادند.

granular [صفت]
اجرا کردن

دارای خلل‌ و فرج

Ex: The surface of the moon is covered in granular regolith , composed of fine dust and rocks .

سطح ماه با رگولیت دانه‌ای پوشیده شده است که از گرد و غبار ریز و سنگ‌ها تشکیل شده است.

viscous [صفت]
اجرا کردن

چسبناک

Ex: The viscous syrup clung to the sides of the bottle .

شربت چسبناک به دیواره‌های بطری چسبیده بود.

soupy [صفت]
اجرا کردن

*مثل غلظت سوپ

Ex: The rice porridge had a comforting and soupy consistency , ideal for a warm breakfast .

فرنی برنج دارای قوام آرامش‌بخش و آبکی بود، ایده‌آل برای صبحانه گرم.

spongy [صفت]
اجرا کردن

نرم و انعطاف‌پذیر

Ex: The bread was spongy , with a light and airy texture inside .

نان اسفنجی بود، با بافتی سبک و هوایی در داخل.

squishy [صفت]
اجرا کردن

دارای بافتی نرم

Ex: The children loved playing with the squishy , foam balls that they could easily squish and reshape .

بچه‌ها عاشق بازی با توپ‌های فومی نرم بودند که به راحتی می‌توانستند آنها را فشار دهند و شکل دهند.

elastic [صفت]
اجرا کردن

قابل انعطاف

Ex: The hair tie was made of elastic material , allowing it to stretch and hold the hair in place .

کش مو از جنس ماده کشسان ساخته شده بود، که به آن اجازه می‌داد کش بیاید و موها را در جای خود نگه دارد.

gooey [صفت]
اجرا کردن

لزج

Ex:

ساندویچ کره بادام زمینی و مربا داخلی چسبناک داشت که طعم‌ها را به طور یکدست ترکیب می‌کرد.

thick [صفت]
اجرا کردن

سنگین

Ex: After the rain , the air felt thick and humid , clinging to our skin .

بعد از باران، هوا غلیظ و مرطوب احساس می‌شد، به پوست ما می‌چسبید.

thin [صفت]
اجرا کردن

رقیق

Ex: His smoothie was thin , lacking the thickness and creaminess he desired .

اسموتی او رقیق بود، فاقد غلظت و خامه‌ای بود که او می‌خواست.

pulpy [صفت]
اجرا کردن

خمیری

Ex:

اسموتی انبه غلیظ و پالپ دار بود، که یک قوام طراوت بخش و رضایت بخش ارائه می‌داد.

slushy [صفت]
اجرا کردن

نیمه‌مایع

Ex: The slushy snow at the ski resort made for a less smooth and more challenging descent .

برف ذوب‌شده در پیست اسکی باعث شد فرود کمتر روان و چالش‌برانگیزتر شود.

oozy [صفت]
اجرا کردن

چسبناک

Ex: The glue was oozy and sticky , adhering to everything it touched .

چسب چسبناک و چسبنده بود، به هر چیزی که لمس می‌کرد می‌چسبید.

sludgy [صفت]
اجرا کردن

گلی

Ex: The mud in the swamp was sludgy , sucking at their boots with each step .

گل در مرداب گلی بود، با هر قدم به چکمه‌هایشان می‌چسبید.