صفات ویژگی‌های اشیا - صفت های تمیزی

این صفات به ما امکان می‌دهند تا درجه پاکیزگی یا کثیفی مرتبط با یک شیء، سطح، محیط، یا بهداشت شخصی را بیان کنیم.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات ویژگی‌های اشیا
clean [صفت]
اجرا کردن

تمیز

Ex: The clean windows allowed sunlight to fill the room .

پنجره‌های تمیز اجازه می‌دادند نور خورشید اتاق را پر کند.

neat [صفت]
اجرا کردن

مرتب

Ex: She admired how neat and tidy her friend 's room was , with everything in its proper place .

او تحسین می‌کرد که چقدر اتاق دوستش تمیز و مرتب است، با همه چیز در جای خودش.

tidy [صفت]
اجرا کردن

تمیز و مرتب

Ex: The kitchen was kept tidy with dishes washed and put away promptly after each meal .

آشپزخانه تمیز نگه داشته می‌شد با ظرف‌هایی که بعد از هر وعده غذایی شسته و به سرعت جمع می‌شدند.

pristine [صفت]
اجرا کردن

تمیز

Ex: The car 's interior looked pristine , as if it had just rolled off the showroom floor .
unblemished [صفت]
اجرا کردن

بی عیب

Ex: Her unblemished complexion was the envy of her friends .

پوست بی‌عیب او حسادت دوستانش را برمی‌انگیخت.

immaculate [صفت]
اجرا کردن

تروتمیز

Ex: The car 's interior was immaculate , with no clutter or debris to be found .

داخل ماشین بی‌عیب بود، بدون شلوغی یا آوار.

sterile [صفت]
اجرا کردن

استریل

Ex: The packaging for medical supplies is designed to keep them sterile until they are ready to be used .

بسته‌بندی لوازم پزشکی به گونه‌ای طراحی شده است که آنها را استریل نگه دارد تا زمانی که آماده استفاده شوند.

spotless [صفت]
اجرا کردن

بی‌لکه

Ex:

شیشه‌پاک‌کن شیشه را بی‌نقص گذاشت، بدون هیچ ردی از خط.

orderly [صفت]
اجرا کردن

مرتب

Ex: The students lined up in an orderly fashion , ready to enter the classroom .

دانش‌آموزان به صورت منظم صف کشیدند، آماده برای ورود به کلاس.

dirty [صفت]
اجرا کردن

کثیف

Ex: She had to clean her dirty car after a long road trip .

او مجبور شد ماشین کثیف خود را پس از یک سفر طولانی جاده‌ای تمیز کند.

dusty [صفت]
اجرا کردن

غبارآلود

Ex: The neglected room had dusty windowsills and dirty curtains .

اتاق neglected دارای گردآلود بود و پرده‌های کثیف.

filthy [صفت]
اجرا کردن

کثیف

Ex: She washed her hands after touching the filthy doorknob , grimacing at the dirt and grease .

او بعد از لمس دستگیره در کثیف دست‌هایش را شست، با دیدن کثیفی و چربی اخم کرد.

messy [صفت]
اجرا کردن

ریخت‌و‌پاش

Ex: His handwriting was messy and difficult to read , with letters running together .

دستخط او به هم ریخته و سخت خوان بود، با حروفی که به هم می‌چسبیدند.

cluttered [صفت]
اجرا کردن

شلوغ

Ex: The closet was cluttered with clothes , shoes , and accessories , making it challenging to find anything .

گنجه با لباس‌ها، کفش‌ها و لوازم جانبی شلوغ بود، که پیدا کردن هر چیزی را دشوار می‌کرد.

polluted [صفت]
اجرا کردن

آلوده

Ex: The polluted soil in the industrial area was contaminated with heavy metals and toxins , rendering it unfit for farming .

خاک آلوده در منطقه صنعتی با فلزات سنگین و سموم آلوده شده بود، که آن را برای کشاورزی نامناسب می‌کرد.

stained [صفت]
اجرا کردن

لک‌دار

Ex:

رویه سنگ مرمر با زنگ‌زدگی از یک قوطی فلزی که روی آن گذاشته شده بود لکه‌دار شده بود.

اجرا کردن

آلوده

Ex: The contaminated air in the city was filled with pollutants from vehicle emissions and industrial processes .

هوای آلوده در شهر پر از آلاینده‌های ناشی از انتشار وسایل نقلیه و فرآیندهای صنعتی بود.

soiled [صفت]
اجرا کردن

کثیف

Ex: The soiled dishes were left in the sink overnight , attracting insects .

ظروف کثیف تمام شب در سینک باقی ماندند و حشرات را جذب کردند.

grimy [صفت]
اجرا کردن

کثیف

Ex: He avoided touching the grimy doorknob , fearing what might be on it .

او از لمس دستگیره در کثیف اجتناب کرد، از آنچه ممکن بود روی آن باشد می‌ترسید.

stainless [صفت]
اجرا کردن

زنگ نزن

Ex:

سینک استیل ضد زنگ با حداقل تلاش براق و بی‌لک باقی ماند.

scrappy [صفت]
اجرا کردن

به هم ریخته

Ex: His notes were scrappy and disorganized , making it hard to follow his train of thought .

یادداشت‌هایش به هم ریخته و نامرتب بود، که دنبال کردن خط فکری او را دشوار می‌کرد.