ACT انگلیسی و دانش جهانی - افعال عبارتی مشخص

در اینجا برخی از افعال عبارتی ملموس انگلیسی مانند "reel in"، "do without"، "parcel out" و غیره را یاد خواهید گرفت که به شما کمک می کند در آزمون های ACT خود موفق شوید.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
ACT انگلیسی و دانش جهانی
to boot up [فعل]
اجرا کردن

بوت کردن

Ex:

کامپیوتر من صبح‌ها دیر بالا می‌آید.

to die out [فعل]
اجرا کردن

منقرض شدن

Ex: Without proper intervention , certain animal species may die out in the coming years .

بدون مداخله مناسب، برخی از گونه‌های حیوانی ممکن است در سال‌های آینده منقرض شوند.

اجرا کردن

شکستن

Ex: Protesters broke through the barriers at the city square .

معترضان از موانع در میدان شهر عبور کردند.

to reel in [فعل]
اجرا کردن

ماهی را با پیچیدن نخ ماهیگیری کشیدن

Ex: She carefully reeled in the kite as the wind started to pick up .

او با دقت جمع کرد بادبادک را وقتی که باد شروع به وزیدن کرد.

to set up [فعل]
اجرا کردن

راه اندازی کردن

Ex: She set the room up for the important business presentation.

او اتاق را برای ارائه مهم کسب و کار آماده کرد.

to set out [فعل]
اجرا کردن

اولین قدم برای رسیدن به هدف را برداشتن

Ex:

دانش‌آموزان برآن شدند تا یک پروژه خدمات اجتماعی برای محله محلی ایجاد کنند.

to bob up [فعل]
اجرا کردن

ظاهر شدن

Ex: A new issue bobbed up in the meeting , requiring immediate attention .

یک مسئله جدید در جلسه ظاهر شد که نیاز به توجه فوری داشت.

to call out [فعل]
اجرا کردن

برای کار ضروری فراخواندن

Ex: He called the emergency services out immediately.

او بلافاصله خدمات اورژانس را فراخواند.

to prop up [فعل]
اجرا کردن

حمایت کردن

Ex: She propped up the painting with a makeshift stand .

او نقاشی را با یک پایه موقت محکم کرد.

to bring on [فعل]
اجرا کردن

موجب شدن

Ex: He was suffering from stress brought on by overwork .

او از استرس ناشی از کار زیاد رنج می‌برد.

اجرا کردن

فرار کردن (از زندان)

Ex: The movie showcased a dramatic plot of prisoners trying to break out .

فیلم یک طرح دراماتیک از زندانیانی را نشان داد که سعی در فرار داشتند.

اجرا کردن

فرصت‌های جدید را کشف کردن

Ex: The organization is looking to branch out and explore new opportunities .

سازمان به دنبال گسترش و کشف فرصت‌های جدید است.

to pass on [فعل]
اجرا کردن

انتقال دادن (دانش، سنت و...)

Ex:

پدربزرگ می‌خواست مهارت‌های نجاری خود را به نسل جوان منتقل کند.

to sell out [فعل]
اجرا کردن

کامل فروختن

Ex: The popular band 's concert sold out within minutes of ticket sales opening .

کنسرت گروه محبوب در عرض چند دقیقه پس از شروع فروش بلیط تمام شد.

to run out [فعل]
اجرا کردن

کامل مصرف شدن

Ex:

بنزین ماشینم تمام شد، بنابراین مجبور شدم تا نزدیک‌ترین ایستگاه پیاده بروم.

اجرا کردن

تمام لباس‌ها را در آوردن

Ex: The renovation crew stripped off the old wallpaper to reveal the bare walls underneath .

تیم بازسازی کاغذ دیواری قدیمی را کند تا دیوارهای برهنه زیر آن را آشکار کند.

to drop by [فعل]
اجرا کردن

ناگهان به ملاقات کسی رفتن

Ex: I 'll be in the area later ; can I drop by your place for a quick chat ?

بعداً در آن حوالی خواهم بود؛ می‌توانم برای یک گفتگوی سریع به شما سر بزنم؟

اجرا کردن

به‌صورت انبوه تولید کردن

Ex: Despite tight deadlines , the team managed to churn out the reports on time .

علیرغم مهلت‌های تنگ، تیم توانست گزارش‌ها را به موقع تولید انبوه کند.

اجرا کردن

بدون چیزی یا کسی سر کردن

Ex: Many families struggle to make ends meet and often go without basic necessities .
to crank up [فعل]
اجرا کردن

با چرخاندن دسته شروع کردن

Ex: She cranked up the vintage sewing machine to begin her project .

او ماشین خیاطی قدیمی را روشن کرد تا پروژه خود را شروع کند.

اجرا کردن

ناگهان خاتمه دادن

Ex: She breaks off the conversation whenever her phone rings .

او هر زمان که تلفنش زنگ می‌زند مکالمه را قطع می‌کند.

اجرا کردن

عقب رفتن

Ex: As the crowd surged forward , the security personnel instructed them to draw back to maintain order .

همان‌طور که جمعیت به جلو هجوم آورد، پرسنل امنیتی به آن‌ها دستور دادند که برای حفظ نظم عقب‌نشینی کنند.

to kill off [فعل]
اجرا کردن

موجب قتل عام شدن

Ex: The famine killed off millions of people in the region .

قحطی از بین برد میلیون‌ها نفر را در منطقه.

اجرا کردن

شستن

Ex: The gardener rinsed out the watering can after using it to avoid mineral buildup .

باغبان پس از استفاده از آبپاش برای جلوگیری از تجمع مواد معدنی آن را شست.

to whip up [فعل]
اجرا کردن

سریع درست کردن (غذا)

Ex: Let 's whip up a quick dessert to satisfy our sweet tooth .

بیایید سریع یک دسر درست کنیم تا هوس شیرینی خود را برطرف کنیم.

اجرا کردن

تحمیل کردن

Ex: The massive advertising campaign crowded out competitors in the market .

کمپین تبلیغاتی عظیم، رقبا را در بازار حذف کرد.

اجرا کردن

به تدریج کاهش یافتن

Ex: After the event , attendance began to taper off .

پس از رویداد، حضور شروع به کاهش تدریجی کرد.

to plump up [فعل]
اجرا کردن

تکان دادن

Ex: I always plump up the sofa cushions after using them .

من همیشه بعد از استفاده کوسن‌های مبل را پف می‌دهم.

اجرا کردن

توزیع کردن

Ex:

آنها وظایف را بین اعضای تیم تقسیم کردند.

اجرا کردن

منشعب شدن

Ex:

جاده اصلی به چندین مسیر کوچکتر در مرکز شهر منشعب می‌شود.

to look on [فعل]
اجرا کردن

(از دور) نظاره‌گر بودن

Ex:

روستاییان با ترس نگاه می‌کردند در حالی که شعله‌ها خانه همسایه را فرا می‌گرفت.

to ward off [فعل]
اجرا کردن

از چیزی جلوگیری کردن

Ex: The dog barked loudly to ward off any strangers who came too close to the house .

سگ با صدای بلند پارس کرد تا دفع کند هر غریبه‌ای که بیش از حد به خانه نزدیک می‌شد.

اجرا کردن

دور شدن

Ex: Despite their best efforts , the couple could n't prevent their marriage from drifting away over time .

علیرغم بهترین تلاش‌هایشان، زوج نتوانستند از دور شدن ازدواجشان با گذشت زمان جلوگیری کنند.

اجرا کردن

به نسل بعدی دادن

Ex:

پدرم این ساعت را به من انتقال داد.

to haul off [فعل]
اجرا کردن

حمل کردن

Ex: The city sanitation workers hauled off the trash bins early in the morning .

کارگران بهداشت شهری سطل‌های زباله را صبح زود بردند.

to act on [فعل]
اجرا کردن

عمل کردن (به نصیحت و...)

Ex: To stay environmentally conscious , she decided to act on sustainable living practices .

برای حفظ آگاهی زیست‌محیطی، او تصمیم گرفت بر اساس شیوه‌های زندگی پایدار عمل کند.

اجرا کردن

حذف کردن

Ex: The organization aimed to do away with inefficient processes to improve productivity .

سازمان قصد داشت تا با حذف فرآیندهای ناکارآمد بهره‌وری را بهبود بخشد.

اجرا کردن

شروع کردن

Ex: Before you embark on your trip around the world , make sure you have all the necessary documents .

قبل از اینکه شروع کنید به سفر دور دنیا، مطمئن شوید که همه مدارک لازم را دارید.

اجرا کردن

از هم پاشیدن

Ex: The puzzle pieces break apart easily if you 're not careful .

اگر مراقب نباشید، قطعات پازل به راحتی از هم جدا می‌شوند.

to pass out [فعل]
اجرا کردن

توزیع کردن

Ex: The organization passed out pamphlets raising awareness about the environmental crisis .

سازمان بروشورهایی را برای افزایش آگاهی در مورد بحران محیط زیست توزیع کرد.

اجرا کردن

صاف کردن

Ex: The new software helps to filter out background noise during conference calls .

نرم‌افزار جدید به فیلتر کردن صدای پس‌زمینه در طول تماس‌های کنفرانسی کمک می‌کند.

اجرا کردن

ناگهانی چیزی گفتن

Ex: Startled by the unexpected news , she blurted out her immediate reaction .

غافلگیر از خبر غیرمنتظره، او بلافاصله واکنش خود را بی‌درنگ گفت.

to line up [فعل]
اجرا کردن

صف کشیدن

Ex: The customers lined up at the checkout counter , ready to pay for their groceries .

مشتریان در پیشخوان پرداخت صف کشیدند، آماده پرداخت خریدهای خود.

to hang out [فعل]
اجرا کردن

با دیگران بیرون رفتن

Ex: They often hang out by the beach during the summer .

آنها اغلب در تابستان وقت می‌گذرانند در کنار ساحل.

to shut off [فعل]
اجرا کردن

قطع کردن

Ex: They shut off access to the building during the security drill .

آنها در حین تمرین امنیتی دسترسی به ساختمان را قطع کردند.

اجرا کردن

کامل حذف کردن

Ex: The renovation crew stripped away the layers of old paint to reveal the original brickwork .

تیم بازسازی لایه‌های رنگ قدیمی را برداشت تا آجرکاری اصلی را آشکار کند.

to shore up [فعل]
اجرا کردن

ایمنن سازی از طریق دیرک زدن (برای جلوگیری از ریزش)

Ex: The maintenance crew is taking steps to shore up the aging infrastructure for safety .

تیم نگهداری در حال برداشتن گام‌هایی برای تحکیم زیرساخت‌های فرسوده به منظور ایمنی است.

to set off [فعل]
اجرا کردن

منفجر شدن

Ex: The soldier defused the explosive device , ensuring it would n't set off unintentionally .

سرباز دستگاه انفجاری را خنثی کرد، مطمئن شد که به صورت ناخواسته منفجر نخواهد شد.

اجرا کردن

متلاشی شدن

Ex: The neglected vintage car , left in the elements for decades , eventually began to fall apart , rusting and deteriorating .

ماشین قدیمی نادیده گرفته شده، که برای دهه‌ها در معرض عناصر طبیعی رها شده بود، در نهایت شروع به از هم پاشیدن کرد، زنگ زد و خراب شد.

to latch on [فعل]
اجرا کردن

محکم گرفتن

Ex:

کوهنورد به سطح صخره چسبید و شروع به بالا رفتن کرد.