صفات ویژگی‌های انتزاعی انسان - صفت‌های ویژگی‌های فکری منفی

صفت‌های منفی ویژگی‌های فکری، کیفیت‌های نامطلوب ذهن و عقل را توصیف می‌کنند، مانند "احمق"، "نادان"، "بی‌دقت" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات ویژگی‌های انتزاعی انسان
stupid [صفت]
اجرا کردن

احمق

Ex: I feel stupid for forgetting my keys again .

من احساس احمق بودن می‌کنم چون دوباره کلیدهایم را فراموش کردم.

insane [صفت]
اجرا کردن

احمقانه

Ex: It 's insane to play with fire near a gas leak .

دیوانگی است که با آتش نزدیک نشت گاز بازی کنید.

crazy [صفت]
اجرا کردن

دیوانه

Ex: He does crazy things like swimming in the lake in the middle of winter .

او کارهای دیوانه‌وار مانند شنا در دریاچه در وسط زمستان انجام می‌دهد.

dumb [صفت]
اجرا کردن

کندذهن

Ex: His dumb decisions often led to unfavorable outcomes , as he failed to consider the consequences .

تصمیمات احمقانه او اغلب به نتایج نامطلوب منجر شد، زیرا او نتوانست عواقب را در نظر بگیرد.

naive [صفت]
اجرا کردن

ساده‌لوح

Ex: Despite her intelligence , her naive nature led her to make poor decisions based on idealistic beliefs .

علیرغم هوش او، طبیعت ساده لوحانه او باعث شد تصمیمات بدی بر اساس باورهای آرمان‌گرایانه بگیرد.

nuts [صفت]
اجرا کردن

دیوانه

Ex: She seemed a bit nuts after staying awake for three nights .

او بعد از سه شب بیدار ماندن کمی دیوانه به نظر می‌رسید.

obsessed [صفت]
اجرا کردن

شیفته

Ex: She was obsessed with cleanliness, constantly cleaning and disinfecting every surface in her home.

او وسواس تمیزی داشت، مدام در حال تمیز کردن و ضدعفونی کردن هر سطحی در خانه‌اش بود.

ignorant [صفت]
اجرا کردن

نادان

Ex: His ignorant behavior towards others stemmed from a lack of empathy and understanding .
adamant [صفت]
اجرا کردن

سرسخت

Ex: Despite the evidence presented , he remained adamant in his belief that he was innocent .

علیرغم شواهد ارائه شده، او در باور خود به بی‌گناهی‌اش محکم باقی ماند.

oblivious [صفت]
اجرا کردن

فراموش‌کار

Ex: The elderly man , becoming increasingly forgetful with age , was oblivious to where he had placed his glasses , searching frantically around the house .

مرد مسن، که با افزایش سن بیشتر فراموشکار می‌شد، بی‌خبر بود از اینکه عینکش را کجا گذاشته است و به دیوانه‌واری در خانه می‌گشت.

cunning [صفت]
اجرا کردن

زیرک

Ex: His cunning disguise allowed him to infiltrate the enemy camp undetected and gather valuable intelligence .

تغییر چهره مکارانه او به او اجازه داد تا بدون شناسایی شدن به اردوگاه دشمن نفوذ کند و اطلاعات ارزشمندی جمع آوری کند.

mischievous [صفت]
اجرا کردن

خبیث

Ex: The mischievous rumor spread quickly through the office .

شایعه شیطنت‌آمیز به سرعت در دفتر پخش شد.

clueless [صفت]
اجرا کردن

بی‌اطلاع

Ex: The manager was clueless about the ongoing issues within the team , highlighting a lack of communication .

مدیر از مسائل جاری در تیم بی‌اطلاع بود، که نشان‌دهنده کمبود ارتباط بود.

insular [صفت]
اجرا کردن

تنگ نظر

Ex: The insular policies of the government restricted trade and interaction with neighboring countries .

سیاست‌های انزواگرایانه دولت، تجارت و تعامل با کشورهای همسایه را محدود کرد.

negligent [صفت]
اجرا کردن

غافل

Ex: The company 's negligent handling of sensitive customer data resulted in a major data breach .

برخورد غفلت‌آمیز شرکت با داده‌های حساس مشتریان منجر به نقض عمده داده شد.

اجرا کردن

خرافاتی

Ex: Despite being a scientist , he is superstitious about certain rituals he believes bring him success in his experiments .

علیرغم اینکه یک دانشمند است، او درباره برخی آیین‌ها خرافاتی است که معتقد است در آزمایش‌هایش به او موفقیت می‌دهند.

crafty [صفت]
اجرا کردن

حقه‌باز

Ex:

طرح حیله‌گرانه او همه را در میز مذاکره فریب داد.

اجرا کردن

احمق

Ex:

او اغلب به اشتباه کم‌هوش تلقی می‌شود چون ساکت است.

اجرا کردن

گیج و حواس‌پرت

Ex: The scatterbrained student struggled to keep their assignments organized , often submitting work late or incomplete .

دانش آموز حواس پرت برای سازماندهی تکالیفش تلاش می‌کرد، اغلب کارها را دیر یا ناقص تحویل می‌داد.

gullible [صفت]
اجرا کردن

ساده‌لوح

Ex: Despite warnings from friends , he remained gullible to the promises of get-rich-quick schemes .

علیرغم هشدارهای دوستان، او نسبت به وعده‌های طرح‌های پولدار شدن سریع ساده‌لوح باقی ماند.

inept [صفت]
اجرا کردن

ناشیانه

Ex: Her inept leadership style resulted in low morale and high turnover among employees , as they felt unsupported and directionless .

سبک رهبری ناشیانه او منجر به روحیه پایین و جابجایی بالای کارکنان شد، زیرا آنها احساس بی‌پشتیبانی و بی‌هدفی می‌کردند.

prejudiced [صفت]
اجرا کردن

متعصب

Ex: She made a prejudiced assumption without knowing the facts .

او بدون دانستن حقایق یک فرض متعصبانه کرد.

forgetful [صفت]
اجرا کردن

فراموشکار

Ex: I had to write everything down because I was feeling unusually forgetful .

من مجبور شدم همه چیز را بنویسم چون احساس می‌کردم به طور غیرعادی فراموشکار هستم.

compliant [صفت]
اجرا کردن

پیرو مقررات

Ex: The compliant citizen pays taxes and abides by the laws of the land .

شهروند مطیع مالیات می‌پردازد و از قوانین کشور پیروی می‌کند.

illiterate [صفت]
اجرا کردن

ناآگاه (در زمینه خاصی)

Ex: Despite being a brilliant mathematician , he was completely illiterate when it came to understanding modern art .

علیرغم اینکه یک ریاضیدان درخشان بود، وقتی نوبت به درک هنر مدرن می‌رسید، کاملاً بی‌سواد بود.

remiss [صفت]
اجرا کردن

سهل‌انگار

Ex: The teacher was remiss in grading assignments promptly , causing frustration among students .

معلم در تصحیح به موقع تکالیف کوتاهی کرد، که باعث ناامیدی دانش‌آموزان شد.

اجرا کردن

فرصت طلب

Ex: She showed her opportunistic side by befriending influential people in the hopes of advancing her career .

او با دوستی با افراد تاثیرگذار به امید پیشرفت شغلی، جنبه فرصت‌طلبانه خود را نشان داد.