صفات ویژگی‌های انتزاعی انسان - صفات حالت‌های ذهنی موقت منفی

این صفات تجربیات عاطفی یا ذهنی گذرا را توصیف می‌کنند که باعث ناراحتی یا نگرانی در افراد می‌شوند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
صفات ویژگی‌های انتزاعی انسان
desperate [صفت]
اجرا کردن

عاجزانه

Ex: He wandered the streets like a desperate soul , lost in his thoughts .

او در خیابان‌ها مانند روحی نومید پرسه می‌زد، گم شده در افکارش.

grim [صفت]
اجرا کردن

تلخ

Ex: The loss of her loved one cast a grim shadow over her life .

از دست دادن عزیزش سایه‌ای غمگین بر زندگی او انداخت.

uptight [صفت]
اجرا کردن

عصبی

Ex: The uptight atmosphere in the office makes it difficult for employees to feel comfortable .

جو سختگیرانه در دفتر کار، احساس راحتی را برای کارمندان دشوار می‌کند.

snappy [صفت]
اجرا کردن

تندمزاج

Ex: After a long day at work , he tends to get snappy with his family , unintentionally causing friction .

پس از یک روز طولانی کار، او تمایل دارد که با خانواده‌اش تندخو شود و ناخواسته باعث اصطکاک شود.

fed up [صفت]
اجرا کردن

به‌ستوه‌آمده

Ex: She was fed up from the endless meetings at work .

او از جلسات بی‌پایان در محل کار خسته شده بود.

agitated [صفت]
اجرا کردن

آشفته

Ex: She felt agitated before her job interview , making it difficult for her to focus on her preparation .
strained [صفت]
اجرا کردن

پرتنش

Ex: His strained voice hinted at the emotional turmoil he was experiencing .

صدای فشار او به آشفتگی عاطفی که تجربه می‌کرد اشاره داشت.

unhinged [صفت]
اجرا کردن

نامتعادل

Ex: I felt unhinged trying to juggle three promotions at once .
subdued [صفت]
اجرا کردن

آرام

Ex: His subdued reaction to the news surprised everyone ; they expected him to be more emotional .

واکنش مهارشده او به خبر همه را متعجب کرد؛ آنها انتظار داشتند که او احساساتی‌تر باشد.

biased [صفت]
اجرا کردن

متعصب

Ex: The judge recused herself from the case to avoid any appearance of biased judgment .

قاضی خود را از پرونده کنار کشید تا از هرگونه ظاهر قضاوت جانبدارانه جلوگیری کند.

resentful [صفت]
اجرا کردن

آزرده

Ex: The employees became resentful when they were passed over for promotions .

کارمندان زمانی که برای ارتقا نادیده گرفته شدند، ناراحت شدند.

hateful [صفت]
اجرا کردن

نفرت‌انگیز

Ex: The politician 's speech was filled with hateful rhetoric , stirring up anger among the audience .

سخنرانی سیاستمدار پر از سخنان نفرت‌انگیز بود و خشم را در میان مخاطبان برانگیخت.

fearful [صفت]
اجرا کردن

ترسیده

Ex: The fearful expression on her face revealed her apprehension about the upcoming exam .

بیان ترسیده روی صورتش نگرانی او درباره امتحان آینده را آشکار کرد.

frantic [صفت]
اجرا کردن

برآشفته

Ex: As the deadline approached , she grew frantic trying to finish her project on time .

همان‌طور که ضرب‌الاجل نزدیک می‌شد، او در تلاش برای تمام کردن پروژه‌اش به موقع پریشان شد.

pathetic [صفت]
اجرا کردن

تاثرآور

Ex: The abandoned puppy with its forlorn eyes and shivering body looked utterly pathetic , evoking a strong desire to offer comfort .

توله سگ رها شده با چشمان غمگین و بدن لرزانش کاملاً تأسف‌بار به نظر می‌رسید، که میل شدیدی برای ارائه آسایش برمی‌انگیخت.

envious [صفت]
اجرا کردن

حسود

Ex: He tried to hide his envious feelings , but they showed in his passive-aggressive remarks .

او سعی کرد احساسات حسودانه خود را پنهان کند، اما آنها در اظهارات منفعل-پرخاشگرانه‌اش نشان داده شدند.

helpless [صفت]
اجرا کردن

درمانده

Ex: The child 's cries for help left the bystanders feeling helpless until emergency services arrived .

گریه‌های کودک برای کمک، تماشاگران را ناتوان گذاشت تا زمانی که خدمات اضطراری رسیدند.

careless [صفت]
اجرا کردن

بی‌ملاحظه

Ex: Her careless spending led to financial problems .

خرج‌کردهای بی‌دقت او به مشکلات مالی منجر شد.

irritable [صفت]
اجرا کردن

تندمزاج

Ex: He becomes irritable when he has n't had enough sleep .
suicidal [صفت]
اجرا کردن

خودکشی

Ex: The counselor provided guidance and resources for managing suicidal ideation .

مشاور راهنمایی و منابعی برای مدیریت افکار خودکشی ارائه داد.

hysterical [صفت]
اجرا کردن

جنون‌آمیز

Ex: He looked hysterical when tears of joy ran down his face .

او هیستریک به نظر می‌رسید وقتی اشک‌های شادی روی صورتش جاری شد.

distracted [صفت]
اجرا کردن

حواس‌پرت

Ex:

تلاش برای کار در یک محیط پر سر و صدا می‌تواند افراد را ناامید و حواس‌پرتی کند، که بهره‌وری آن‌ها را مختل می‌کند.

indecisive [صفت]
اجرا کردن

دودل

Ex: Her indecisive nature made it challenging for her to commit to any long-term plans .

طبیعت بی‌تصمیم او باعث شد که برای او تعهد به هر برنامه بلندمدتی چالش‌برانگیز باشد.

اجرا کردن

دلواپس

Ex: He felt apprehensive about meeting his girlfriend 's parents for the first time .
hangry [صفت]
اجرا کردن

گرسنه و تحریک پذیر

Ex: She gets hangry if she does n't eat on time .

اگر سر وقت غذا نخورد، hangry می‌شود.

tense [صفت]
اجرا کردن

پرتنش

Ex: The situation remained tense as negotiations between the two parties stalled .

وضعیت همچنان متشنج باقی ماند در حالی که مذاکرات بین دو طرف متوقف شد.