کار، موفقیت و انگیزه - Intelligence & Mental Ability

Here you will find slang for intelligence and mental ability, reflecting casual ways people describe smarts, wit, and cognitive skills.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کار، موفقیت و انگیزه
brainiac [اسم]
اجرا کردن

نابغه

Ex: He 's no brainiac , but he works hard .

او نابغه نیست، اما سخت کار می‌کند.

whiz [اسم]
اجرا کردن

نابغه

Ex: The finance whiz gave excellent investment advice .

نابغه مالی توصیه‌های سرمایه‌گذاری عالی ارائه داد.

nerd [اسم]
اجرا کردن

خرخون

Ex: Every nerd in class teamed up for the science fair .

هر خوره کلاس برای نمایشگاه علوم متحد شد.

geek [اسم]
اجرا کردن

خوره (کامپیوتر و غیره)

Ex: As a geek , he spends hours coding and experimenting with new software .

به عنوان یک گیک، او ساعاتی را صرف کدنویسی و آزمایش با نرم‌افزارهای جدید می‌کند.

big brain [صفت]
اجرا کردن

مغز بزرگ

Ex:

او تصمیم مغز بزرگ گرفت تا در آخرین لحظه درس بخواند.

on the ball [عبارت]
اجرا کردن

حواس‌جمع

Ex: The receptionist is always on the ball , promptly directing calls and assisting visitors .
اجرا کردن

فرد باهوش و زیرک

Ex: He 's a sharp cookie when it comes to technology .
اجرا کردن

سریع واکنش نشان دادن

Ex: During the debate , he had to think on his feet to respond to his opponent 's unexpected arguments .
اجرا کردن

مغز-کهکشانی

Ex:

میم galaxy-brain بود، در مورد هر جزئیات کوچکی بیش از حد فکر می‌کرد.

doofus [اسم]
اجرا کردن

احمق

Ex: He 's a total doofus , but everyone still likes him .

او یک احمق کامل است، اما همه هنوز او را دوست دارند.

dork [اسم]
اجرا کردن

یک آدم خنگ

Ex: She embraces being a dork and loves vintage movies .

او پذیرای این است که یک آدم عجیب و غریب باشد و عاشق فیلم‌های قدیمی است.

airhead [اسم]
اجرا کردن

کله پوک

Ex: He 's a lovable airhead , always daydreaming .

او یک کله پوک دوست‌داشتنی است، همیشه در حال خیال‌پردازی.

ditz [اسم]
اجرا کردن

فرد سربه‌هوا

Ex: Stop being a ditz and pay attention to what 's happening .

دیگه حواس پرت نباش و به چیزی که داره اتفاق می‌افته توجه کن.

brain-dead [صفت]
اجرا کردن

مغزمرده

Ex: Only a brain-dead person would forget their own password .

یک احمق رمز عبور خود را فراموش می‌کند.

اجرا کردن

مغز صاف

Ex:

فقط مغز صاف سعی می‌کند یک گوشی مرده را با گوشی مرده دیگری شارژ کند.

اجرا کردن

مغز چروکیده

Ex:

فقط یک مغز چروکیده می‌توانست آن استراتژی را به ذهن بیاورد.

pea brain [اسم]
اجرا کردن

مغز نخودی

Ex: If you were n’t such a pea brain , you ’d realize that ’s a terrible idea .

اگر تو اینقدر مغز نخودی نبودی، میفهمیدی که ایده وحشتناکی است.

404 [صفت]
اجرا کردن

گمشده

Ex:

وقتی معلم یک سوال پیچیده از من پرسید، 404 شدم.

411 [اسم]
اجرا کردن

آخرین اطلاعات

Ex:

همه می‌خواستند آخرین اخبار را در مورد نتایج بازی بدانند.