کار، موفقیت و انگیزه - Money & Cash
Here you will find slang for money and cash, including terms people use to casually refer to currency, wealth, and financial transactions.
مرور
فلشکارتها
املای کلمه
آزمون
پول
او عاقلانه سرمایهگذاری کرد و اکنون بیش از هر زمان دیگری پول درمیآورد.
پول
او پول را برای لباس جدیدی که میخواست بخرد تحویل داد.
دسته ای از اسکناس
او را دست کم نگیرید؛ او در حال حاضر دستهها در کیف پولش دارد.
money, especially cash, often implies earnings or resources gained
پول
او به اندازه کافی پول پسانداز کرد تا بالاخره تلفنش را ارتقا دهد.
پول
آن شغل جدید باید برایش پول ثابتی به همراه بیاورد.
پول
پولت را برای چیزهایی که نیاز نداری هدر نده.
پول
آنها سعی میکنند برای تعطیلاتشان پول پسانداز کنند.
یک ثروت
یوتیوبر از اسپانسرها پول زیادی به دست میآورد.
اسکناس
آنها بالاخره کاغذ رو از تمام زحماتشون میبینن.
یک ثروت
غنیمت را خراب نکن؛ این معامله میتواند همه چیز را تغییر دهد.
سرکیسه کردن
من شک دارم که راننده تاکسی سعی کرد با گرفتن مسیری به طور غیرضروری طولانی کلاهبرداری کند.
اسکناس صد دلاری
آنها چند اسکناس روی سرویس بطری دیشب انداختند.
دسته
او یک دسته پول را تکان داد تا در مهمانی خودنمایی کند.
پرداخت کردن
او از پرداخت پول برای هدیه گروهی خودداری کرد.
پسانداز کردن
او تصمیم گرفت مقداری پول اضطراری را در یک حساب مخفی پسانداز کند.