کار، موفقیت و انگیزه - Stress & Panic

Here you will find slang for stress and panic, highlighting casual expressions people use to describe anxiety, pressure, or overwhelming situations.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کار، موفقیت و انگیزه
to [lose] it [عبارت]
اجرا کردن

to become overwhelmed by strong emotions

Ex: During the stressful meeting , he lost it and began shouting at his colleagues .
unhinged [صفت]
اجرا کردن

نامتعادل

Ex: I felt unhinged trying to juggle three promotions at once .
shook [صفت]
اجرا کردن

تکان‌خورده

Ex:

وقتی مدیرعامل تغییر ناگهانی سیاست را اعلام کرد، کل تیم تکان خورد.

spooked [صفت]
اجرا کردن

ترسیده

Ex:

او ترسید وقتی که مشتری‌اش پیشنهاد را بدون توضیح رد کرد.

to tweak [فعل]
اجرا کردن

عصبی شدن

Ex: Do n't tweak ; just take a deep breath and handle the presentation calmly .

دستپاچه نشو؛ فقط یک نفس عمیق بکش و ارائه را با آرامش مدیریت کن.

to bug out [فعل]
اجرا کردن

وحشت کردن

Ex: She started bugging out after hearing the unexpected project changes .

او بعد از شنیدن تغییرات غیرمنتظره پروژه شروع به وحشت کردن کرد.

to trip [فعل]
اجرا کردن

غیر منطقی رفتار کردن

Ex:

او واکنش شدیدی به بازخورد مشتری نشان داد، حتی با وجود اینکه سازنده بود.

to wig out [فعل]
اجرا کردن

بهم ریختن

Ex: I might wig out if we do n't finish the project on time .

ممکن است دیوانه شوم اگر پروژه را به موقع تمام نکنیم.

meltdown [اسم]
اجرا کردن

فروپاشی عصبی

Ex: Do n't let a minor setback trigger a meltdown ; stay focused .

اجازه ندهید یک شکست جزئی باعث فروپاشی شود؛ متمرکز بمانید.

اجرا کردن

وحشت زده شدن

Ex:

بچه‌ها وقتی نمایش آتش‌بازی را دیدند از هیجان دیوانه شدند.

on edge [عبارت]
اجرا کردن

بی‌قرار

Ex: He is on edge due to the stressful situation at work .
اجرا کردن

پاسخ جنگ یا گریز

Ex:

واکنش جنگ یا گریز تیم در هنگام حسابرسی ناگهانی فعال شد.

triggered [صفت]
اجرا کردن

عصبانی

Ex:

دیدن همکارش که اعتبار می‌گیرد او را تحریک‌شده گذاشت.

to facepalm [فعل]
اجرا کردن

از حرص دست روی صورت گذاشتن

Ex:

معلم وقتی که دانش‌آموز سؤالی را پرسید که تازه پاسخ داده شده بود، فیس‌پالم کرد.

antsy [صفت]
اجرا کردن

بیقرار

Ex:

من همیشه قبل از پرواز بی‌قرار می‌شوم، حتی اگر سفر کوتاهی باشد.

اجرا کردن

اضطراب یکشنبه

Ex:

او برای مبارزه با اضطراب یکشنبه قبل از بازگشت به کار قهوه اضافی می‌نوشد.

menty b [اسم]
اجرا کردن

فروپاشی عصبی

Ex:

تیم پس از حسابرسی غافلگیرکننده یک menty b جمعی احساس کرد.

اجرا کردن

استرس‌زا کردن

Ex:

جلسه را استرس‌زا نکن؛ آنقدرها جدی نیست.

اجرا کردن

دوره سخت

Ex:

نگران نباش؛ وقتی پروژه تثبیت شد، از اتوبوس مبارزه پیاده خواهی شد.

اجرا کردن

راهپیمایی شرم

Ex:

او پس از ارسال ایمیل اشتباه به مشتری، راهپیمایی شرم را انجام داد.