کار، موفقیت و انگیزه - Jobs & Hustle Culture

Here you will find slang about jobs and hustle culture, reflecting work, ambition, side gigs, and the drive to succeed.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کار، موفقیت و انگیزه
اجرا کردن

to work extra hours beyond one's regular schedule, often to complete tasks or earn additional pay

Ex:
grind [اسم]
اجرا کردن

a monotonous or repetitive routine, especially involving labor

Ex: Life in the city often feels like a grind .
hustle [اسم]
اجرا کردن

کلاهبرداری

Ex: Freelancing is a common hustle for students .

فریلنسینگ یک کار رایج برای دانش‌آموزان است.

side hustle [اسم]
اجرا کردن

شغل دوم

Ex:

او کار 9 تا 5 خود را با یک کار جانبی تحویل غذا متعادل می‌کند.

grindset [اسم]
اجرا کردن

ذهنیت کار سخت

Ex:

توسعه یک grindset به او کمک کرد تا از زمان‌های سخت عبور کند.

TGIF [حرف ندا]
اجرا کردن

بالاخره جمعه!

Ex:

ما امشب بیرون می‌رویم. TGIF !

اجرا کردن

دست‌های الماس

Ex:

فقط کسانی که دست‌های الماس دارند می‌توانند از این سرمایه‌گذاری‌های پرخطر جان سالم به در ببرند.

اجرا کردن

شغل دختر تنبل

Ex:

یک شغل دختر تنبل به شما امکان می‌دهد بدون فرسودگی حقوق دریافت کنید.

اجرا کردن

دوشنبه حداقل

Ex:

تیم پس از یک آخر هفته طولانی با دوشنبه حداقلی موافقت کرد.

اجرا کردن

اکوی‌هایر کردن

Ex:

آن‌ها پس از اینکه پروژه نوآورانه‌شان توجه را جلب کرد، اکوئی‌هایر شدند.

Friyay [اسم]
اجرا کردن

جمعه دیوانه

Ex:

Friyay برای من به معنای روز پیژامه و نتفلیکس است.

اجرا کردن

تماماً پیش رفتن

Ex:

آنها تمام پس‌انداز خود را در استارتاپ جدید full send کردند.

skip [اسم]
اجرا کردن

سرپرست غیرمستقیم

Ex: He respects his skip and often seeks advice from them .

او به سرپرست غیرمستقیم خود احترام می‌گذارد و اغلب از آن‌ها راهنمایی می‌خواهد.

اجرا کردن

افشاگر

Ex: The government protects whistle-blowers who report misconduct .

دولت از افشاگران که سوءرفتار را گزارش می‌دهند محافظت می‌کند.

spox [اسم]
اجرا کردن

سخنگو

Ex:

سخنگوی ما تمام درخواست‌های رسانه‌ای را مدیریت می‌کند.

to rawdog [فعل]
اجرا کردن

to tackle a difficult or tedious task alone, without help, preparation, or shortcuts

Ex:

من چالش کدگذاری را rawdog کردم و آن را به تنهایی حل کردم.

stonk [اسم]
اجرا کردن

استانک

Ex:

من در سرمایه‌گذاری تازه‌کارم اما همین حالا درباره stonks صحبت می‌کنم.