کار، موفقیت و انگیزه - Fatigue & Discontent

Here you will find slang for fatigue and discontent, capturing how people express tiredness, frustration, or dissatisfaction in casual speech.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کار، موفقیت و انگیزه
dead inside [صفت]
اجرا کردن

مرده درون

Ex:

آنها پس از شکست پروژه مرده درون بودند.

over it [عبارت]
اجرا کردن

emotionally exhausted, fed up, or no longer interested in a situation

Ex:
fed up [صفت]
اجرا کردن

به‌ستوه‌آمده

Ex: She was fed up from the endless meetings at work .

او از جلسات بی‌پایان در محل کار خسته شده بود.

depresso [صفت]
اجرا کردن

دپرسو

Ex:

بعد از آن خبر بد، چهره depresso خود را گذاشتم.

اجرا کردن

being emotional even though everything's supposed to be fun or celebratory

Ex:
cooked [صفت]
اجرا کردن

خسته

Ex: Do n't talk to me right now ; I 'm too cooked to think straight .
beat [صفت]
اجرا کردن

ازنفس‌افتاده

Ex:

تا جمعه، من همیشه از هفته کاری خسته هستم.

unglued [صفت]
اجرا کردن

کنترل خود را از دست داده

Ex:

او کاملاً کنترل خود را از دست داد و از کوره در رفت.

to crap out [فعل]
اجرا کردن

شکست خوردن فاحش

Ex:

او هر بار که سعی می‌کند در جمع صحبت کند، بدجوری شکست می‌خورد.

depressoid [صفت]
اجرا کردن

کمی افسرده

Ex:

من هر دوشنبه صبح قبل از قهوه افسرده‌خو احساس می‌کنم.

deso [صفت]
اجرا کردن

نومید

Ex:

بعد از از دست دادن آخرین قطار احساس دسو کردم.

shelled [صفت]
اجرا کردن

خسته

Ex:

من در حین اسپرینت shelled شدم و مجبور شدم سرعتم را کم کنم.

bed rot [اسم]
اجرا کردن

تنبلی در تخت

Ex:

آخر هفته‌ها برای پوسیدگی تخت و هیچ کار سازنده‌ای نکردن است.

brain rot [اسم]
اجرا کردن

زوال ذهنی

Ex:

برین رات واقعی است وقتی ساعتها در صفحات میم سپری می‌کنی.

اجرا کردن

صبح ناتوان

Ex:

با مشکلات صبحگاهی, او موفق شد گزارش را تمام کند.

delulu [صفت]
اجرا کردن

هذیانی

Ex:

من احساس می‌کردم delulu هستم، با این تصور که گروه مورد علاقه‌ام پشت در من ظاهر خواهد شد.

manic [صفت]
اجرا کردن

شیدا

Ex: The kids were manic during the birthday party .

بچه‌ها در طول جشن تولد شیدا بودند.

to sanewash [فعل]
اجرا کردن

پاکسازی کردن

Ex:

سیاستمداران اغلب برای کسب حمایت، اقدامات بحث‌برانگیز را توجیه منطقی می‌کنند.

weepathon [اسم]
اجرا کردن

جلسه طولانی گریه

Ex:

من یک گریه‌طولانی کوچک به خاطر نتایج امتحانات پایان ترمم داشتم.

goblin mode [اسم]
اجرا کردن

حالت گابلین

Ex:

او اعتراف کرد که در حالت گابلین است وقتی دوستانش پرسیدند چرا دوش نگرفته است.

to crash [فعل]
اجرا کردن

فروریختن

Ex: He crashed on the couch after a week of sleepless nights .

او بعد از یک هفته شب‌های بی‌خوابی روی مبل افتاد.

to pass out [فعل]
اجرا کردن

از خستگی خوابیدن

Ex: I passed out during the lecture because I stayed up late .

من در طول سخنرانی از هوش رفتم چون دیروقت بیدار مانده بودم.