فهرست واژگان سطح B2 - قانون

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی درباره قانون، مانند "پرونده"، "هیئت منصفه"، "محاکمه" و غیره را یاد خواهید گرفت، که برای زبان آموزان سطح B2 آماده شده است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح B2
to account [فعل]
اجرا کردن

به حساب آمدن

Ex: In the evaluation , creativity will be accounted as a valuable skill .

در ارزیابی، خلاقیت به عنوان یک مهارت ارزشمند در نظر گرفته خواهد شد.

to accuse [فعل]
اجرا کردن

متهم کردن

Ex: The child accused the dog of eating his homework , much to his parents ' amusement .

کودک سگ را به خوردن تکالیفش متهم کرد، که باعث خوشحالی والدینش شد.

اجرا کردن

اعتراض کردن

Ex: The company challenged the new regulations imposed by the government .

شرکت به چالش کشید مقررات جدیدی که توسط دولت تحمیل شده بود.

to suspect [فعل]
اجرا کردن

مظنون شدن

Ex: They suspect the employee of taking money from the cash register .

آنها مظنون هستند که کارمند پول را از صندوق گرفته است.

case [اسم]
اجرا کردن

پرونده

Ex: The defense attorney requested more time to review the details of the case before proceeding to trial .

وکیل مدافع درخواست زمان بیشتری برای بررسی جزئیات پرونده قبل از ادامه به محاکمه کرد.

اجرا کردن

دادگاه خانواده

Ex: He was nervous about the upcoming hearing in family court regarding visitation rights .

او درباره جلسه آینده در دادگاه خانواده در مورد حقوق ملاقات عصبی بود.

jury [اسم]
اجرا کردن

هیئت‌منصفه

Ex: After the closing arguments , the jury was sent to the deliberation room to discuss the case .

پس از سخنرانی‌های پایانی، هیئت منصفه برای بحث در مورد پرونده به اتاق مشورت فرستاده شد.

trial [اسم]
اجرا کردن

محاکمه

Ex: The trial attracted a lot of media attention due to the high-profile nature of the case .

محاکمه به دلیل ماهیت پرونده پر سر و صدا، توجه زیادی از رسانه‌ها را به خود جلب کرد.

justice [اسم]
اجرا کردن

عدالت

Ex:

او حرفه‌اش را به مبارزه برای عدالت اجتماعی و برابری برای همه اختصاص داد.

injustice [اسم]
اجرا کردن

بی‌عدالتی

Ex: Despite their efforts to seek justice , they were met with further injustice from the corrupt authorities .

علیرغم تلاش‌هایشان برای جستجوی عدالت، با بی‌عدالتی بیشتری از سوی مقامات فاسد مواجه شدند.

strict [صفت]
اجرا کردن

سفت‌وسخت (قوانین)

Ex:

رستوران به مقررات بهداشتی سختگیرانه پایبند است تا از بیماری‌های ناشی از غذا جلوگیری کند.

legal [صفت]
اجرا کردن

حقوقی

Ex:

او یک متخصص حقوقی استخدام کرد تا به او در پیمودن پیچیدگی‌های سیستم حقوقی کمک کند.

legally [قید]
اجرا کردن

قانوناً

Ex: The property was legally transferred to her after her father 's death .

اموال پس از مرگ پدرش قانوناً به او منتقل شد.

valid [صفت]
اجرا کردن

قانونی

Ex: The contract is only valid if both parties sign it .

قرارداد فقط در صورتی معتبر است که هر دو طرف آن را امضا کنند.

regulation [اسم]
اجرا کردن

کنترل

Ex: Strict regulation of food safety standards ensures that products meet health and hygiene requirements before reaching consumers .

مقررات سختگیرانه استانداردهای ایمنی مواد غذایی اطمینان می‌دهد که محصولات قبل از رسیدن به مصرف‌کنندگان، الزامات بهداشتی و بهداشتی را برآورده می‌کنند.

to judge [فعل]
اجرا کردن

حکم دادن (در دادگاه)

Ex: It is his duty to impartially judge the facts of the case .

وظیفه او این است که به طور بی طرفانه قضاوت کند در مورد حقایق پرونده.

authority [اسم]
اجرا کردن

اقتدار

Ex: The police officer acted with the full authority granted to him by law .

مامور پلیس با تمام اختیاراتی که قانون به او داده بود عمل کرد.

inspector [اسم]
اجرا کردن

معاون کلانتر

Ex: The inspector coordinated the efforts of several officers .
clause [اسم]
اجرا کردن

بند قانون

Ex: The employment contract includes a non-compete clause preventing the employee from working for a competitor for a certain period after leaving the company .

قرارداد استخدام شامل یک بند عدم رقابت است که از کارمند جلوگیری می‌کند برای یک رقیب در مدت معینی پس از ترک شرکت کار کند.

claim [اسم]
اجرا کردن

مطالبه

Ex: She submitted a claim for reimbursement of medical expenses incurred during her hospitalization .

او یک درخواست برای بازپرداخت هزینه‌های پزشکی که در طول بستری شدنش متحمل شده بود، ارائه داد.

bill [اسم]
اجرا کردن

لایحه

Ex: The public had the opportunity to comment on the bill before it was voted on .

عموم مردم این فرصت را داشتند که قبل از رأی گیری در مورد لایحه نظر دهند.

action [اسم]
اجرا کردن

اقامه دعوا

Ex:

پس از نقض قرارداد، اقدام قانونی صورت گرفت.

to appeal [فعل]
اجرا کردن

فرجام خواستن

Ex: After careful consideration , the company 's legal team decided to appeal the injunction issued by the district court .

پس از بررسی دقیق، تیم حقوقی شرکت تصمیم گرفت به حکم صادر شده توسط دادگاه منطقه‌ای اعتراض کند.

bail [اسم]
اجرا کردن

وثیقه

Ex: The accused was unable to afford the bail amount and remained in custody until the court date .

متهم نتوانست مبلغ وثیقه را پرداخت کند و تا تاریخ دادگاه در بازداشت باقی ماند.

brief [اسم]
اجرا کردن

خلاصه دعوی

Ex: The judge reviewed the brief to understand the central issues of the case .

قاضی یادداشت را بررسی کرد تا مسائل مرکزی پرونده را درک کند.

charge [اسم]
اجرا کردن

اتهام

Ex: The charge of fraud led to a lengthy investigation and trial .

اتهام تقلب به یک تحقیق طولانی و محاکمه منجر شد.

to charge [فعل]
اجرا کردن

متهم کردن

Ex: Last year , the authorities successfully charged the suspect with money laundering .

سال گذشته، مقامات با موفقیت متهم را به پولشویی متهم کردند.

to defend [فعل]
اجرا کردن

دفاع کردن (در دادگاه)

Ex: The team of lawyers was tasked with defending the corporation in a major lawsuit .

تیم وکلا مأمور دفاع از شرکت در یک دعوای بزرگ شد.

to file [فعل]
اجرا کردن

درخواست دادن (پرونده قضایی)

Ex: The clerk filed the property deed with the county office for official registration .

منشی سند مالکیت را برای ثبت رسمی به دفتر شهرستان ثبت کرد.

to issue [فعل]
اجرا کردن

صادر کردن

Ex: The court issued an injunction to halt construction on the disputed property .

دادگاه یک دستور موقت صادر کرد تا ساخت و ساز در ملک مورد مناقشه متوقف شود.

to prohibit [فعل]
اجرا کردن

منع کردن

Ex: The new legislation prohibits the sale of alcohol within 500 meters of schools and places of worship .

قانون جدید منع می‌کند فروش الکل در فاصله 500 متری از مدارس و اماکن مذهبی.

prohibition [اسم]
اجرا کردن

ممنوعیت

Ex: A prohibition against using phones in class was enforced .
to try [فعل]
اجرا کردن

محاکمه کردن

Ex: The case was tried in a lower court before being appealed .

پرونده قبل از تجدید نظر در یک دادگاه پایین‌تر محاکمه شد.

to break [فعل]
اجرا کردن

زیر پا گذاشتن (قانون و غیره)

Ex: He did n't want to break the law , so he stopped at the red light .

او نمی‌خواست قانون را شکست دهد، بنابراین در چراغ قرمز توقف کرد.

to chair [فعل]
اجرا کردن

رئیس جلسه بودن

Ex: As the elected leader , she will chair the community organization 's board meetings .

به عنوان رهبر منتخب، او ریاست جلسات هیئت مدیره سازمان جامعه را بر عهده خواهد داشت.

to get away [فعل]
اجرا کردن

فرار کردن

Ex:

در طول تمرین آتش‌سوزی، همه تمرین کردند که چگونه به سرعت و ایمن از ساختمان دور شوند.

to require [فعل]
اجرا کردن

قانوناً ملزم بودن

Ex: The plan requires approval from the board before proceeding .

این برنامه نیازمند تأیید هیئت مدیره قبل از ادامه است.

اجرا کردن

سلب صلاحیت کردن

Ex: He was disqualified from the race for taking performance-enhancing drugs .

او به دلیل مصرف داروهای عملکردافزا از مسابقه محروم شد.

judgment [اسم]
اجرا کردن

رأی دادگاه

Ex: The judgment set a legal precedent for future cases involving similar issues .

حکم یک سابقه حقوقی برای پرونده‌های آینده درگیر مسائل مشابه ایجاد کرد.

اجرا کردن

سابقه کیفری

Ex: Employers often require applicants to disclose whether they have a criminal record .

کارفرمایان اغلب از متقاضیان می‌خواهند که افشا کنند آیا سابقه کیفری دارند یا خیر.