فهرست واژگان سطح A1 - توصیف افراد

در اینجا شما برخی از کلمات پایه انگلیسی برای توصیف افراد، مانند "جوان"، "خوب" و "عصبانی" را یاد خواهید گرفت، که برای زبان آموزان سطح A1 آماده شده است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
فهرست واژگان سطح A1
young [صفت]
اجرا کردن

جوان

Ex: The garden was full of young plants sprouting after the rain .

باغ پر از گیاهان جوان بود که بعد از باران جوانه می‌زدند.

old [صفت]
اجرا کردن

پیر

Ex: She cherished the wisdom and experience that came with being old .

او از خرد و تجربه‌ای که با پیر شدن همراه بود، قدردانی کرد.

stupid [صفت]
اجرا کردن

احمق

Ex: I feel stupid for forgetting my keys again .

من احساس احمق بودن می‌کنم چون دوباره کلیدهایم را فراموش کردم.

thirsty [صفت]
اجرا کردن

تشنه

Ex: The warm weather made them feel thirsty .

هوای گرم باعث شد که آنها احساس تشنگی کنند.

fat [صفت]
اجرا کردن

چاق

Ex: The rude kids teased him for being fat , which made him feel insecure .

بچه‌های بی‌ادب به خاطر چاق بودنش او را مسخره کردند، که باعث شد احساس ناامنی کند.

thin [صفت]
اجرا کردن

لاغر

Ex: She is naturally thin and does n't need to worry about gaining weight .

او به طور طبیعی لاغر است و نیازی به نگرانی در مورد افزایش وزن ندارد.

tall [صفت]
اجرا کردن

بلند

Ex: People often compliment him on being tall and slender .

مردم اغلب به او به خاطر بلند و لاغر بودنش تعریف می‌کنند.

short [صفت]
اجرا کردن

قدکوتاه

Ex: Despite being short , he excelled in basketball due to his agility and speed .

با وجود کوتاه بودن، او به دلیل چابکی و سرعتش در بسکتبال عالی بود.

smart [صفت]
اجرا کردن

باهوش

Ex: The smart kid always finishes his homework quickly .

بچه باهوش همیشه تکالیفش را سریع تمام می‌کند.

angry [صفت]
اجرا کردن

عصبانی

Ex: They were angry about the delay in their flight .

آن‌ها به دلیل تأخیر پروازشان عصبانی بودند.

fine [صفت]
اجرا کردن

خوب

Ex: The doctor examined her and said she was fine .

دکتر او را معاینه کرد و گفت که حالش خوب است.

sad [صفت]
اجرا کردن

ناراحت

Ex: He looked sad because he did n't get the job he wanted .
happy [صفت]
اجرا کردن

شاد

Ex: They felt happy and excited about their upcoming vacation .

آن‌ها درباره تعطیلات پیش‌روی خود خوشحال و هیجان‌زده احساس می‌کردند.

hungry [صفت]
اجرا کردن

گرسنه

Ex: The hungry traveler stopped at a restaurant for a meal .

مسافر گرسنه برای صرف غذا در یک رستوران توقف کرد.

excited [صفت]
اجرا کردن

هیجان‌زده

Ex: The crowd was excited to watch the fireworks display on New Year 's Eve .

جمعیت برای تماشای نمایش آتش‌بازی در شب سال نو هیجان‌زده بود.

ready [صفت]
اجرا کردن

آماده

Ex: With her notes in hand , Sarah felt ready to deliver a confident presentation to her colleagues .

با یادداشت‌هایش در دست، سارا احساس می‌کرد آماده است تا ارائه‌ای با اطمینان به همکارانش بدهد.