افعال عبارتی با استفاده از 'Down' و 'Away' - دیگران (پایین)

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال عبارتی با استفاده از 'Down' و 'Away'
اجرا کردن

خلاصه کردن

Ex: When writing the report , make sure to boil down the data to highlight the critical findings .

هنگام نوشتن گزارش، مطمئن شوید که داده‌ها را خلاصه کنید تا یافته‌های حیاتی برجسته شوند.

اجرا کردن

از چیزی نشأت گرفتن

Ex: The failure of the experiment boiled down to a lack of proper equipment and resources .

شکست آزمایش به دلیل کمبود تجهیزات و منابع مناسب بود.

اجرا کردن

آرام شدن

Ex: After the accident , it took her a while to calm down .

بعد از حادثه، مدتی طول کشید تا آرام شود.

اجرا کردن

دنده کم کردن

Ex: The experienced driver changed down smoothly before entering the curve .

راننده با تجربه به آرامی دنده را کم کرد قبل از ورود به پیچ.

اجرا کردن

خنک کردن

Ex: Using a shade or umbrella can cool down the temperature on a sunny day .

استفاده از سایه یا چتر می‌تواند در یک روز آفتابی دما را کاهش دهد.

اجرا کردن

معکوس شمردن

Ex: The astronauts began to count down as the rocket prepared for liftoff .

فضانوردان شروع به شمارش معکوس کردند در حالی که موشک برای پرتاب آماده می‌شد.

اجرا کردن

موشکافی کردن

Ex: During the financial audit , the accountant had to drill down into each expense category for a comprehensive analysis .

در طول حسابرسی مالی، حسابدار مجبور شد به بررسی عمیق هر دسته از هزینه‌ها برای یک تحلیل جامع بپردازد.

اجرا کردن

ساده بیان کردن

Ex:

رابط نرم‌افزار ساده‌سازی شد تا برای مبتدیان کاربرپسند باشد.

اجرا کردن

تخمین زدن

Ex:

بسیاری رستوران را گران تصور می‌کردند، اما پیشنهادهای ناهارشان کاملاً مقرون‌به‌صرفه بود.

اجرا کردن

محکم لگد زدن

Ex: The police had to kick down the barricade to disperse the unruly crowd .

پلیس مجبور شد باریکاد را بشکند تا جمعیت نافرمان را متفرق کند.

اجرا کردن

خاطره ناخوشایندی را فراموش کردن

Ex: The company worked hard to live down its reputation for poor customer service .

شرکت سخت کار کرد تا از گذر از اعتبار بد خدمات به مشتریان خود بگذرد.

اجرا کردن

مجبور به حمل چیزی سنگین شدن

Ex:

مسافر بار کوله‌پشتی خود را از سوغاتی‌ها کرد.

اجرا کردن

بی‌اهمیت جلوه دادن

Ex: After the accident , the company tried to play down the extent of the damage , but local news reporters found out the truth .

پس از حادثه، شرکت سعی کرد میزان خسارت را کم اهمیت جلوه دهد، اما گزارشگران محلی حقیقت را فهمیدند.

اجرا کردن

ازدواج کردن

Ex: The decision to settle down together brought them both a sense of contentment and security .

تصمیم به ساکن شدن با هم برای هر دو آنها احساس رضایت و امنیت به ارمغان آورد.

اجرا کردن

وزن کم کردن

Ex: To achieve his fitness goals , he decided to slim down his body by cutting down on unhealthy snacks .

برای دستیابی به اهداف تناسب اندام خود، او تصمیم گرفت با کاهش میان وعده‌های ناسالم لاغر شود.

اجرا کردن

آرام کردن

Ex: After the disagreement , he made an effort to smooth down tensions in the workplace by facilitating a constructive conversation among colleagues .

پس از اختلاف نظر، او تلاش کرد تا با تسهیل یک گفتگوی سازنده بین همکاران، تنش‌ها را در محل کار کاهش دهد.

اجرا کردن

باانرژی موزیک اجرا کردن

Ex: The DJ knows how to throw down a mix that gets everyone dancing .

دی‌جی می‌داند چگونه یک میکس را پرتاب کند که همه را به رقص درآورد.

اجرا کردن

ردیابی کردن

Ex: Law enforcement successfully tracked down the fugitive in a remote location .

ماموران قانون با موفقیت فراری را در یک مکان دورافتاده ردیابی کردند.

اجرا کردن

رد کردن

Ex: The landlord turned down the rent increase , mindful of tenant affordability .

صاحبخانه با توجه به توانایی مالی مستاجر، افزایش اجاره را رد کرد.

اجرا کردن

سخت‌کوشی کردن

Ex: He needs to buckle down and concentrate on his career goals .

او باید سخت کار کند و روی اهداف شغلی خود تمرکز کند.

اجرا کردن

به کاری پرداختن

Ex:

پس از استراحت کوتاه، آنها شروع به حل مشکل می‌کردند.

to go down [فعل]
اجرا کردن

رخ دادن

Ex:

امشب چیز بزرگی در شرف اتفاق افتادن در شهر است.

اجرا کردن

سخت تلاش کردن

Ex: The company is knuckling down to prepare for the upcoming launch .

شرکت به سختی کار کردن را برای آماده‌سازی برای راه‌اندازی آینده شروع کرده است.

اجرا کردن

مبتلا شدن

Ex: I think I 'm coming down with a cold ; I have a sore throat and a runny nose .

فکر می‌کنم دارم سرما می‌خورم؛ گلودرد دارم و آب ریزش بینی.

to get down [فعل]
اجرا کردن

بر روحیه کسی تاثیر گذاشتن

Ex:

اخبار بد مداوم می‌تواند پس از مدتی واقعاً شما را ناامید کند.

اجرا کردن

مبتلا شدن

Ex: She was careful to wash her hands frequently to avoid going down with the contagious stomach bug .

او مراقب بود که دست‌هایش را مرتب بشوید تا از مبتلا شدن به ویروس معده واگیردار جلوگیری کند.

to let down [فعل]
اجرا کردن

سرخورده کردن

Ex: The politician 's empty promises and lack of action let down the voters who had placed their trust in them .

وعده‌های پوچ و عدم اقدام سیاستمدار، رای‌دهندگانی که به او اعتماد کرده بودند را نومید کرد.

اجرا کردن

ابراز مخالفت کردن

Ex: She called down her friend for spreading rumors .

او دوستش را به خاطر پخش شایعات سرزنش کرد.

اجرا کردن

انتقاد کردن

Ex:

والدین به خاطر شکستن قوانین به شدت از فرزندشان انتقاد کردند.

اجرا کردن

ابراز نارضایتی کردن

Ex: Some people tend to get down on others for their lifestyle choices , but it 's important to be accepting .

بعضی از افراد تمایل دارند دیگران را به خاطر انتخاب‌های زندگیشان مورد انتقاد قرار دهند، اما مهم است که پذیرا باشیم.

اجرا کردن

از بالا به کسی نگاه کردن (استعاری)

Ex: The overconfident athlete looked down on his competitors , believing he was superior in every way .

ورزشکار بیش از حد مطمئن به خود، رقبای خود را تحقیر می‌کرد، با این باور که او از هر نظر برتر است.

اجرا کردن

کسی را تحقیر کردن

Ex: The coach emphasized the importance of not talking down to teammates during the game .

مربی بر اهمیت صحبت کردن از بالا به پایین با هم‌تیمی‌ها در طول بازی تأکید کرد.

اجرا کردن

باران شدید باریدن

Ex: The storm clouds gathered , and soon enough , the rain started pelting down .

ابرهای طوفانی جمع شدند، و خیلی زود، باران شروع به باریدن شدید کرد.

اجرا کردن

باران شدید باریدن

Ex: We decided to stay indoors since it was pouring down outside .

ما تصمیم گرفتیم در داخل بمانیم چون بیرون باران شدیدی می‌بارید.

اجرا کردن

تمیز و مرتب کردن

Ex: She decided to brush down the dusty bookshelves , restoring them to a clean and orderly condition .

او تصمیم گرفت قفسه‌های کتاب گردآلود را تمیز کند، و آن‌ها را به وضعیتی تمیز و منظم بازگرداند.

اجرا کردن

(با پارچه خیس) تمیز کردن

Ex:

بیایید قبل از حرکت ماشین را پاک کنیم تا ظاهری براق به آن بدهیم.

اجرا کردن

مصمم تر شدن

Ex: Faced with financial difficulties , the company decided to double down and cut costs wherever possible .

در مواجهه با مشکلات مالی، شرکت تصمیم گرفت تلاش‌ها را دوچندان کند و در هر جایی که ممکن است هزینه‌ها را کاهش دهد.