pattern

قیدهای حالت مربوط به اشیا - قیدهای قاعده و بی قاعده

این قیدها نشان می دهد که چیزی چقدر رایج یا منحصر به فرد است و شامل قیدهایی مانند "به طور متعارف"، "غیر عادی"، "غریب" و غیره است.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
Categorized Adverbs of Manner Referring to Things
conventionally

in a way that follows established customs, practices, or norms

به طور متعارف

به طور متعارف

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "conventionally"
customarily

in a way that is in accordance with established customs, traditions, or usual practices

عموماً, به‌طور مرسوم

عموماً, به‌طور مرسوم

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "customarily"
traditionally

in accordance with methods, beliefs, or customs that have remained unchanged for a long period of time

طبق سنت, به‌طور سنتی

طبق سنت, به‌طور سنتی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "traditionally"
consistently

in a way that is always the same

به‌طور مداوم, همواره

به‌طور مداوم, همواره

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "consistently"
irregularly

in an unpredictable or uneven manner

به طور نامنظم, به صورت غیرمتعارف

به طور نامنظم, به صورت غیرمتعارف

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "irregularly"
unusually

in a manner that is not normal or expected

به طور غیرمعمول, به طور غیرعادی

به طور غیرمعمول, به طور غیرعادی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "unusually"
abnormally

not in a typical or expected manner

غیرعادی, به طور غیرعادی

غیرعادی, به طور غیرعادی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "abnormally"
unnaturally

in a manner that is not natural, typical, or normal

به صورت غیرطبیعی, به شیوه‌ای غیرمعمول

به صورت غیرطبیعی, به شیوه‌ای غیرمعمول

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "unnaturally"
unconventionally

not in accordance with established customs or practices

به روش غیرمتعارف, به شیوه غیرعادی

به روش غیرمتعارف, به شیوه غیرعادی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "unconventionally"
inconsistently

in a way that does not stay the same or follow a clear pattern

به‌طور متناقض, به‌طور ناسازگار

به‌طور متناقض, به‌طور ناسازگار

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "inconsistently"
atypically

unlike what is expected or ordinary

غیرمعمولاً, به طور غیرمعمولی

غیرمعمولاً, به طور غیرمعمولی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "atypically"
strangely

in a manner that is unusual or unexpected

به‌طرز عجیبی, به طور شگفت‌آوری

به‌طرز عجیبی, به طور شگفت‌آوری

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "strangely"
morbidly

in a way that is disturbingly interested in dark or unpleasant subjects, especially death or suffering

به طرز بیمارگونه, به شکل غیرطبیعی

به طرز بیمارگونه, به شکل غیرطبیعی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "morbidly"
peculiarly

in a way that is strange or unusual

به طرز عجیب, به شیوه غیرمعمول

به طرز عجیب, به شیوه غیرمعمول

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "peculiarly"
uncannily

in a way that is strangely or mysteriously unsettling, often because of its remarkable similarity to something else

به طرز عجیبی, به شکلی غریب

به طرز عجیبی, به شکلی غریب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "uncannily"
eerily

in a way that is mysteriously strange or unsettling, often creating an atmosphere of discomfort or fear

به طور ترسناک, به طرز مرموز

به طور ترسناک, به طرز مرموز

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "eerily"
eccentrically

in a way that is peculiar or odd

به طرز عجیب, به شیوه غریب

به طرز عجیب, به شیوه غریب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "eccentrically"
curiously

in a way that is unusual, strange, or unexpected

به‌طرزی عجیب, به‌طرز غیر عادی، به‌طور غیر معمول

به‌طرزی عجیب, به‌طرز غیر عادی، به‌طور غیر معمول

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "curiously"
strikingly

in a way that is very noticeable or impressive

به طور چشمگیر, به طرز حائز توجه

به طور چشمگیر, به طرز حائز توجه

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "strikingly"
queerly

in a way that seems strangely or oddly unusual

به طرز عجیب, به شکل غیرعادی

به طرز عجیب, به شکل غیرعادی

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "queerly"
outlandishly

in an extremely unusual or extravagant way

به طرز غیرعادی, به صورت عجیب و غریب

به طرز غیرعادی, به صورت عجیب و غریب

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "outlandishly"
erratically

in a manner that is unpredictable or irregular

به طور نامنظم

به طور نامنظم

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "erratically"
oddly

in an unusual or strange manner that is different from what is expected

به‌طرز عجیب, به‌طرز غیر عادی

به‌طرز عجیب, به‌طرز غیر عادی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "oddly"
uniquely

in a way not like anything else

منحصراً, به‌طور منحصر به فرد

منحصراً, به‌طور منحصر به فرد

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "uniquely"
weirdly

in a manner that is strange, unusual, or unexpected

به‌طرز عجیب‌وغریبی, به‌نحو سوال‌برانگیزی

به‌طرز عجیب‌وغریبی, به‌نحو سوال‌برانگیزی

[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "weirdly"
freakishly

in an extremely unusual, abnormal, or unexpected manner

به طرزی غیرعادی, در یک حالت حیرت انگیز

به طرزی غیرعادی, در یک حالت حیرت انگیز

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "freakishly"
bizarrely

in a way that is very strange, unusual, or odd

به طرز عجیبی, به طور غیرمعمول

به طرز عجیبی, به طور غیرمعمول

Google Translate
[قید]
daily words
wordlist
بستن
ورود
تعریف و معنای "bizarrely"
LanGeek
دانلود اپلیکشن LanGeek