کتاب 'هدوی' متوسطه - واحد 8

در اینجا واژگان واحد 8 از کتاب درسی Headway Intermediate را پیدا خواهید کرد، مانند "هوشیار"، "تخیل"، "پیش بینی" و غیره.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
کتاب 'هدوی' متوسطه
perfect [صفت]
اجرا کردن

عالی

Ex: My grandmother is a perfect host , always making her guests feel welcome .

مادربزرگ من یک میزبان کامل است، همیشه باعث می‌شود مهمانانش احساس خوشآمدگویی کنند.

imperfect [صفت]
اجرا کردن

معیوب

Ex: The plan was ambitious but imperfect , lacking consideration for potential obstacles .

طرح بلندپروازانه اما ناقص بود، بدون در نظر گرفتن موانع احتمالی.

formal [صفت]
اجرا کردن

رسمی

Ex: The school requires a formal uniform during weekdays .

مدرسه در طول روزهای هفته یونیفرم رسمی نیاز دارد.

informal [صفت]
اجرا کردن

غیررسمی

Ex: The party was an informal gathering of friends .

مهمانی یک گردهمایی غیررسمی از دوستان بود.

conscious [صفت]
اجرا کردن

هوشیار

Ex: The child became conscious after being given oxygen .

کودک پس از دریافت اکسیژن هوشیار شد.

unconscious [صفت]
اجرا کردن

بیهوش

Ex: He was unconscious after hitting his head in the fall .

او پس از برخورد سرش در سقوط هوشیاری خود را از دست داده بود.

suitable [صفت]
اجرا کردن

مناسب

Ex: The climate in that region is not suitable for growing citrus fruits .
creative [صفت]
اجرا کردن

خلاق

Ex: My cousin is very creative , she paints beautiful pictures with watercolors .

پسرعمویم بسیار خلاق است، او با آبرنگ نقاشی‌های زیبایی می‌کشد.

imagination [اسم]
اجرا کردن

تخیل

Ex: Writers rely heavily on imagination to craft engaging stories and build fictional worlds .

نویسندگان به شدت به تخیل متکی هستند تا داستان‌های جذاب خلق کنند و جهان‌های تخیلی بسازند.

colorful [صفت]
اجرا کردن

رنگارنگ

Ex: The children 's artwork was filled with colorful drawings of animals and nature .

آثار هنری کودکان پر از نقاشی‌های رنگی از حیوانات و طبیعت بود.

to shorten [فعل]
اجرا کردن

کوتاه کردن

Ex: She shortened the dress to make it fit better .

او لباس را کوتاه کرد تا بهتر اندازه شود.

kindness [اسم]
اجرا کردن

مهربانی

Ex: The teacher ’s kindness towards her students made the classroom a welcoming and supportive environment .

مهربانی معلم نسبت به دانش‌آموزانش، کلاس را به محیطی خوش‌آمد و حمایت‌گر تبدیل کرد.

to educate [فعل]
اجرا کردن

آموزش دادن

Ex: The program helps educate young people about health .

این برنامه به آموزش جوانان در مورد سلامت کمک می‌کند.

excitement [اسم]
اجرا کردن

هیجان

Ex: The prospect of finally solving the complex puzzle filled him with renewed excitement , eager to crack the code .

چشم انداز حل نهایی پازل پیچیده او را با هیجان تازه ای پر کرد، مشتاق برای شکستن کد.

confidently [قید]
اجرا کردن

بااطمینان

Ex: The athlete confidently crossed the finish line first .

ورزشکار با اطمینان اولین نفری بود که از خط پایان عبور کرد.

اجرا کردن

به‌طور غیرارادی

Ex: She automatically reached for her phone when it rang .

وقتی تلفن زنگ خورد او به طور خودکار به سمت تلفنش دست دراز کرد.

careless [صفت]
اجرا کردن

بی‌ملاحظه

Ex: Her careless spending led to financial problems .

خرج‌کردهای بی‌دقت او به مشکلات مالی منجر شد.

to disagree [فعل]
اجرا کردن

مخالفت کردن

Ex: They usually agree , but on this issue , they disagree .

آنها معمولاً موافق هستند، اما در این مورد، موافق نیستند.

اجرا کردن

اختلاف

Ex: The couple had a disagreement about how to spend their vacation , with one wanting to relax on the beach and the other preferring an adventurous trip .

زوجین درباره چگونگی گذراندن تعطیلات خود اختلاف نظر داشتند، یکی می‌خواست در ساحل استراحت کند و دیگری ترجیح می‌داد یک سفر ماجراجویانه داشته باشد.

agreement [اسم]
اجرا کردن

توافق

Ex: She made an agreement with her neighbor to share the cost of repairing the fence .
unhappy [صفت]
اجرا کردن

ناراحت

Ex: She seemed unhappy after the phone call .

او بعد از تماس تلفنی ناراضی به نظر می‌رسید.

unhappiness [اسم]
اجرا کردن

ناراحتی

Ex: Financial struggles caused great unhappiness for the family .

مشکلات مالی باعث ناخوشحالی بزرگی برای خانواده شد.

happiness [اسم]
اجرا کردن

شادی

Ex: Being surrounded by nature always brings her a deep sense of peace and happiness .

احاطه شدن توسط طبیعت همیشه به او احساس عمیقی از آرامش و خوشحالی می‌دهد.

اجرا کردن

هوشیاری

Ex: The study of consciousness in neuroscience explores how the brain generates awareness and subjective experiences .

مطالعه هوشیاری در علوم اعصاب بررسی می‌کند که چگونه مغز آگاهی و تجربیات ذهنی را تولید می‌کند.

اجرا کردن

بیهوشی

Ex: The victim ’s unconsciousness lasted several hours before he regained awareness .

بی‌هوشی قربانی چند ساعت طول کشید قبل از اینکه به هوش آید.

inexpensive [صفت]
اجرا کردن

ارزان

Ex: The restaurant offers inexpensive meals that are still delicious .

رستوران وعده‌های غذایی مقرون‌به‌صرفه ارائه می‌دهد که هنوز خوشمزه هستند.

expensive [صفت]
اجرا کردن

گران

Ex: He bought an expensive watch as a gift for his father .

او یک ساعت گران‌قیمت به عنوان هدیه برای پدرش خرید.

helpful [صفت]
اجرا کردن

مفید

Ex: His helpful advice made the project much easier to complete .

توصیه‌های مفید او انجام پروژه را بسیار آسان‌تر کرد.

impolite [صفت]
اجرا کردن

بی‌ادب

Ex: The customer was impolite to the store clerk for no reason .

مشتری بدون دلیل با فروشنده بی‌ادب بود.

اجرا کردن

گستاخی

Ex: The impoliteness of interrupting someone while they ’re speaking is widely recognized .

بی‌ادبی قطع کردن حرف کسی که در حال صحبت است به طور گسترده‌ای شناخته شده است.

successful [صفت]
اجرا کردن

موفق

Ex: Our school has a successful sports program .

مدرسه ما یک برنامه ورزشی موفق دارد.

اجرا کردن

ناموفق

Ex: The unsuccessful candidate for mayor graciously conceded defeat .

کاندیدای ناموفق شهرداری با بزرگواری شکست را پذیرفت.

اجرا کردن

اشتباه فهمیدن

Ex:

او دستورالعمل‌ها را اشتباه فهمید و کار را اشتباه انجام داد.

اجرا کردن

قابل درک

Ex: The manual is written in simple , understandable language for beginners .

راهنما به زبانی ساده و قابل فهم برای مبتدیان نوشته شده است.

useful [صفت]
اجرا کردن

سودمند

Ex: A supportive friend who offers advice and comfort can be incredibly useful during challenging times .

یک دوست حمایت‌گر که نصیحت و آرامش ارائه می‌دهد می‌تواند در زمان‌های چالش‌برانگیز بسیار مفید باشد.

to reuse [فعل]
اجرا کردن

دوباره استفاده کردن

Ex: She reused plastic bottles as planters for her indoor garden .

او بطری‌های پلاستیکی را به عنوان گلدان برای باغچه داخلی خود دوباره استفاده کرد.

useless [صفت]
اجرا کردن

بی‌فایده

Ex: The faulty map was useless for navigation and led us astray .

نقشه معیوب برای ناوبری بی‌فایده بود و ما را گمراه کرد.

selfishness [اسم]
اجرا کردن

خودخواهی

Ex: She felt betrayed by his selfishness , as he never considered her feelings .

او به خاطر خودخواهی او احساس خیانت کرد، زیرا او هرگز احساساتش را در نظر نگرفت.

nonstop [قید]
اجرا کردن

به‌طور بی‌وقفه

Ex: He worked nonstop to complete the project on time .

او بدون توقف کار کرد تا پروژه را به موقع به پایان برساند.

prediction [اسم]
اجرا کردن

پیش‌بینی

Ex: Weather forecasts are based on mathematical predictions using data models .

پیش‌بینی‌های آب و هوایی بر اساس پیش‌بینی‌های ریاضی با استفاده از مدل‌های داده است.

اجرا کردن

(باتری یا دستگاه) قابل شارژ

Ex: The new phone comes with a rechargeable lithium-ion battery .

تلفن جدید با یک باتری لیتیوم یونی قابل شارژ عرضه می‌شود.

اجرا کردن

چندزبانه

Ex: Our company prefers hiring multilingual candidates to cater to diverse clients .

شرکت ما ترجیح می‌دهد از نامزدهای چندزبانه برای خدمت به مشتریان متنوع استخدام کند.

many [تخصیص‌گر]
اجرا کردن

چندین

Ex: She dedicated many years to her career before retiring .

او سال‌های زیادی را به حرفه‌اش اختصاص داد قبل از اینکه بازنشسته شود.

before [قید]
اجرا کردن

قبلاً

Ex: I read that book before .
again [قید]
اجرا کردن

دوباره

Ex: The baby woke up crying again at 3 AM .

نوزاد دوباره ساعت 3 صبح گریه کنان بیدار شد.

possible [صفت]
اجرا کردن

ممکن

Ex: The team made every possible effort to win the game .

تیم هر تلاش ممکنی را برای بردن بازی انجام داد.

impossible [صفت]
اجرا کردن

غیرممکن

Ex: Running a marathon without training would be almost impossible .

دویدن ماراتن بدون تمرین تقریباً غیرممکن خواهد بود.

patient [صفت]
اجرا کردن

صبور

Ex: The teacher was patient with the struggling student , providing extra help until they understood the concept .

معلم با دانش‌آموزی که در حال تقلا بود صبور بود و تا زمانی که مفهوم را درک کرد کمک اضافی ارائه داد.

impatient [صفت]
اجرا کردن

بی‌قرار

Ex: Impatient with the delays , she decided to call customer service .

بی‌صبر از تأخیرها، او تصمیم گرفت با خدمات مشتری تماس بگیرد.

lucky [صفت]
اجرا کردن

خوش‌شانس

Ex: We were lucky that the rain stopped just as the event started .

ما خوش‌شانس بودیم که باران دقیقاً وقتی رویداد شروع شد، قطع شد.

to spell [فعل]
اجرا کردن

هجی کردن

Ex: They spell the word " apple " out loud : A-P-P-L-E.

آنها کلمه "سیب" را با صدای بلند هجی می‌کنند: ا-پ-پ-ل-ی.

to misspell [فعل]
اجرا کردن

با املای غلط نوشتن

Ex: He misspells simple words when he ’s in a rush .

او در عجله کلمات ساده را غلط می‌نویسد.

legal [صفت]
اجرا کردن

حقوقی

Ex:

او یک متخصص حقوقی استخدام کرد تا به او در پیمودن پیچیدگی‌های سیستم حقوقی کمک کند.

illegal [صفت]
اجرا کردن

غیرقانونی

Ex: Downloading copyrighted material without permission is illegal .

دانلود مطالب دارای حق چاپ بدون اجازه غیرقانونی است.

to appear [فعل]
اجرا کردن

ظاهر شدن

Ex: The magician appeared on stage in a puff of smoke , stunning the audience .

شعبده‌باز در یک ابر دود روی صحنه ظاهر شد، تماشاگران را متحیر کرد.

اجرا کردن

ناپدید شدن

Ex: The sun disappears below the horizon every evening .

خورشید هر شب زیر افق ناپدید می‌شود.

regular [صفت]
اجرا کردن

منظم

Ex: He arrived at the office at his regular time , as always .

او در ساعت معمول خود به دفتر رسید، مثل همیشه.

irregular [صفت]
اجرا کردن

نامنظم

Ex: The irregular intervals between the train departures made it difficult for passengers to plan their trips .

فواصل نامنظم بین حرکت قطارها برنامه‌ریزی سفر را برای مسافران دشوار کرد.

happy [صفت]
اجرا کردن

شاد

Ex: They felt happy and excited about their upcoming vacation .

آن‌ها درباره تعطیلات پیش‌روی خود خوشحال و هیجان‌زده احساس می‌کردند.

glad [صفت]
اجرا کردن

خوشحال

Ex: He was glad for the chance to try something new and exciting .

او از فرصت امتحان کردن چیزی جدید و هیجان‌انگیز خوشحال بود.

articulate [صفت]
اجرا کردن

خوش‌بیان

Ex: The articulate politician effectively communicates their policies and vision to the public .

سیاستمدار فصیح به طور مؤثر سیاست‌ها و دیدگاه خود را به عموم منتقل می‌کند.

expressive [صفت]
اجرا کردن

پرمعنی

Ex: Her face was incredibly expressive , revealing her excitement instantly .

چهره او به طرز باورنکردنی بیانگر بود، که بلافاصله هیجان او را آشکار می‌کرد.

bright [صفت]
اجرا کردن

باهوش

Ex: The bright young intern quickly mastered the complex tasks assigned to her .

کارآموز جوان باهوش به سرعت بر وظایف پیچیده محوله تسلط یافت.

smart [صفت]
اجرا کردن

باهوش

Ex: The smart kid always finishes his homework quickly .

بچه باهوش همیشه تکالیفش را سریع تمام می‌کند.

اجرا کردن

خودخواه

Ex: The self-centered friend only reached out when they needed something , ignoring her friends ' needs .

دوست خودمحور فقط زمانی تماس گرفت که به چیزی نیاز داشت، بدون توجه به نیازهای دوستانش.

selfish [صفت]
اجرا کردن

خودخواه

Ex: The selfish coworker always takes credit for other people 's work .

همکار خودخواه همیشه اعتبار کار دیگران را به خود می‌گیرد.

arrogant [صفت]
اجرا کردن

مغرور

Ex: She came across as arrogant when she dismissed their suggestions .

وقتی پیشنهادهایشان را رد کرد، متکبر به نظر رسید.

big-headed [صفت]
اجرا کردن

مغرور

Ex: Some people might think he 's big-headed , but he 's just confident in his abilities .

بعضی از مردم ممکن است فکر کنند که او مغرور است، اما او فقط به توانایی‌های خود اطمینان دارد.