افعال مربوط به موضوعات کنش‌های انسانی - افعال مرتبط با درگیری و اقدامات نظامی

در اینجا شما برخی از افعال انگلیسی را که به درگیری و اقدامات نظامی مانند "حمله"، "خلع سلاح" و "کمین" اشاره دارند، یاد خواهید گرفت.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
افعال مربوط به موضوعات کنش‌های انسانی
to attack [فعل]
اجرا کردن

حمله کردن

Ex: Over the years , military strategies have occasionally attacked specific targets for strategic gains .
to raid [فعل]
اجرا کردن

شبیخون زدن

Ex: Last month , the authorities successfully raided a notorious gang 's headquarters , making multiple arrests .

ماه گذشته، مقامات با موفقیت حمله به مقر یک باند معروف را انجام دادند و چندین بازداشت صورت گرفت.

to fight [فعل]
اجرا کردن

دعوا کردن

Ex: The two boxers fought until the final round .

دو بوکسور تا دور آخر جنگیدند.

to retreat [فعل]
اجرا کردن

عقب‌نشینی کردن

Ex: During the battle , the soldiers were instructed to retreat to a more defensible position .

در طول نبرد، به سربازان دستور داده شد که به یک موقعیت قابل دفاع‌تر عقب‌نشینی کنند.

to enlist [فعل]
اجرا کردن

(برای سربازی) نام‌نویسی کردن

Ex: Last year , he successfully enlisted in the navy and began his training .

سال گذشته، او با موفقیت در نیروی دریایی نامنویسی کرد و آموزش خود را آغاز کرد.

to mobilize [فعل]
اجرا کردن

آماده مبارزه شدن

Ex: The nation 's leaders took immediate action to mobilize the air force in response to the hostile incursion .

رهبران کشور بلافاصله اقدام به سازماندهی نیروی هوایی در پاسخ به تهاجم خصمانه کردند.

to muster [فعل]
اجرا کردن

فراخواندن (سربازان)

Ex:

رئیس پلیس پرسنل اجرای قانون را جمع‌آوری کرد تا به آشوب عمومی رسیدگی کند.

اجرا کردن

مسلح کردن

Ex: The research facility focused on finding ways to weaponize existing resources for national defense .

تسهیلات تحقیقاتی بر یافتن راه‌هایی برای مسلح کردن منابع موجود برای دفاع ملی متمرکز شد.

to arm [فعل]
اجرا کردن

مسلح کردن

Ex: The security personnel were armed with non-lethal weapons to maintain public order .

پرسنل امنیتی با سلاح‌های غیرکشنده مسلح شده بودند تا نظم عمومی را حفظ کنند.

to disarm [فعل]
اجرا کردن

خلع سلاح کردن

Ex: The superhero used his powers to disarm criminals without resorting to violence .

ابرقهرمان از قدرت‌هایش برای خلع سلاح کردن مجرمان بدون توسل به خشونت استفاده کرد.

to blitz [فعل]
اجرا کردن

ناگهان حمله کردن

Ex:

واحد پاسخ سریع آموزش دیده بود تا در شرایط اضطراری حمله برق‌آسا انجام دهد، که مداخله‌ای سریع و مؤثر را تضمین می‌کند.

to station [فعل]
اجرا کردن

به مأموریت اعزام کردن

Ex: In times of peacekeeping missions , nations station their forces in conflict zones .

در زمان مأموریت‌های حفظ صلح، کشورها نیروهای خود را در مناطق درگیری مستقر می‌کنند.

to target [فعل]
اجرا کردن

هدف قرار دادن

Ex: Military strategists planned to target enemy supply lines to weaken their logistical support .

استراتژیست‌های نظامی برنامه ریزی کردند تا خطوط تأمین دشمن را هدف قرار دهند تا پشتیبانی لجستیکی آن‌ها را تضعیف کنند.

to aim [فعل]
اجرا کردن

نشانه گرفتن

Ex: The sniper took a moment to aim his rifle at the distant target before firing .

تک تیرانداز لحظه‌ای درنگ کرد تا اسلحه خود را به سمت هدف دور نشانه بگیرد قبل از شلیک.

to bomb [فعل]
اجرا کردن

بمباران کردن

Ex: The terrorist group planned to bomb a government building as a form of protest .

گروه تروریستی قصد داشت به عنوان اعتراض یک ساختمان دولتی را بمباران کند.

to fire [فعل]
اجرا کردن

شلیک کردن

Ex: The gun was designed to fire high-velocity rounds with explosive force .

اسلحه برای شلیک گلوله‌های پرسرعت با نیروی انفجاری طراحی شده بود.

to shoot [فعل]
اجرا کردن

شلیک کردن

Ex: The police officer had to shoot to defend against the armed suspect .
to miss [فعل]
اجرا کردن

خطا زدن

Ex: The sniper adjusted the scope , hoping not to miss the crucial shot on the moving target .

تک تیرانداز دوربین را تنظیم کرد، به امید اینکه شلیک حیاتی به هدف متحرک را از دست ندهد.

to bombard [فعل]
اجرا کردن

بمباران کردن

Ex: The artillery unit was ordered to bombard the enemy 's positions before the ground assault .

واحد توپخانه مأمور شد قبل از حمله زمینی مواضع دشمن را بمباران کند.

to shell [فعل]
اجرا کردن

توپباران کردن

Ex: The enemy 's defensive fortifications were shelled to create openings for advancing troops .

استحکامات دفاعی دشمن توپباران شد تا راهی برای پیشروی نیروها باز شود.

to ambush [فعل]
اجرا کردن

کمین کردن

Ex: The police set up a stakeout to ambush the criminal as he exited the building .

پلیس یک کمین گذاشت تا کمین کند برای مجرم وقتی که از ساختمان خارج می‌شد.

اجرا کردن

رهبری کردن

Ex: The visionary leader spearheaded the development of groundbreaking technologies .

رهبر دوراندیش پیشگام توسعه فناوری‌های انقلابی شد.

to invade [فعل]
اجرا کردن

هجوم بردن

Ex: Last year , military forces successfully invaded and occupied the contested area .

سال گذشته، نیروهای نظامی با موفقیت حمله کرده و منطقه مورد مناقشه را اشغال کردند.

to war [فعل]
اجرا کردن

جنگ کردن

Ex:

در طول تاریخ، امپراتوری‌ها به دنبال جنگ برای گسترش و کنترل بودند.

to call up [فعل]
اجرا کردن

پرسنل نظامی را احضار کردن

Ex:

در صورت نیاز برای امداد رسانی در بلایا، گارد ملی را فراخواهم خواند.

to gun down [فعل]
اجرا کردن

به گلوله بستن

Ex:

جنایتکاران نگهبان امنیتی را در طول سرقت به رگبار بستند.

اجرا کردن

شلیک کردن (به یک هواپیما)

Ex:

خلبان توانست از تلاش‌ها برای سرنگونی هواپیمایش در طول نبرد هوایی اجتناب کند.

اجرا کردن

شناسایی کردن

Ex: Pilots flew over the region to reconnoiter and assess the enemy 's defensive capabilities .

خلبان‌ها بر فراز منطقه پرواز کردند تا شناسایی کنند و توانایی‌های دفاعی دشمن را ارزیابی کنند.