ACT انگلیسی و دانش جهانی - کیفیت‌های انسانی و ظاهر

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به ویژگی‌های انسانی و ظاهر، مانند "محتاط"، "سرزندگی"، "مصمم" و غیره را یاد خواهید گرفت که به شما کمک می‌کند در آزمون‌های ACT خود موفق شوید.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
ACT انگلیسی و دانش جهانی
courageous [صفت]
اجرا کردن

شجاع

Ex: The courageous act of confronting her fears enabled Emily to overcome her phobia of public speaking .

عمل شجاعانه روبرو شدن با ترس‌هایش به امیلی اجازه داد تا بر هراسش از سخنرانی در جمع غلبه کند.

secretive [صفت]
اجرا کردن

مرموز

Ex: The secretive artist rarely revealed the inspiration behind their work , preferring to let viewers interpret it for themselves .

هنرمند پنهان‌کار به ندرت الهام پشت اثرش را فاش می‌کرد، ترجیح می‌داد بینندگان خودشان آن را تفسیر کنند.

rebellious [صفت]
اجرا کردن

سرکش

Ex: Her rebellious spirit fueled her passion for activism , leading her to participate in protests and demonstrations .

روح سرکش او اشتیاقش به فعالیت‌گرایی را شعله‌ور کرد و او را به شرکت در اعتراضات و تظاهرات کشاند.

pragmatic [صفت]
اجرا کردن

عملی

Ex: The community leader emphasized a pragmatic response to urgent issues , addressing immediate needs with practical solutions .

رهبر جامعه بر پاسخ عملی به مسائل فوری تأکید کرد و با راه‌حل‌های عملی به نیازهای فوری پرداخت.

stingy [صفت]
اجرا کردن

خسیس

Ex: The stingy landlord never fixed the broken appliances , despite numerous requests .

صاحبخانه خسیس با وجود درخواست‌های مکرر، هرگز وسایل خراب را تعمیر نکرد.

stubborn [صفت]
اجرا کردن

لجباز

Ex: His stubborn insistence on doing things his own way often caused delays in the project .

اصرار سرسختانه او بر انجام کارها به روش خودش اغلب باعث تاخیر در پروژه می‌شد.

boisterous [صفت]
اجرا کردن

پرهیاهو

Ex: A boisterous group stormed into the café , knocking over chairs .

یک گروه پر سر و صدا به کافه هجوم آورد و صندلی‌ها را واژگون کرد.

observant [صفت]
اجرا کردن

تیز (در توجه به جزئیات)

Ex: Despite the crowded room , the observant hostess quickly identified the guests ' preferences and catered to their needs accordingly .

علیرغم ازدحام اتاق، میزبان توجه به سرعت ترجیحات مهمانان را شناسایی کرد و بر اساس نیازهای آنها عمل کرد.

easygoing [صفت]
اجرا کردن

آسوده‌خاطر

Ex: Despite the chaos around him , he remained easygoing and managed to keep things under control .

علیرغم هرج و مرج اطرافش، او آرام ماند و توانست اوضاع را تحت کنترل نگه دارد.

exuberant [صفت]
اجرا کردن

سرزنده

Ex: The fans were exuberant as they cheered for their favorite team at the championship game .

هواداران پرنشاط بودند در حالی که برای تیم مورد علاقه‌شان در بازی قهرمانی تشویق می‌کردند.

industrious [صفت]
اجرا کردن

سخت‌کوش

Ex: They admired her industrious work ethic , which set an example for others .

آنها به اخلاق سختکوش کاری او که برای دیگران الگو بود، تحسین کردند.

capable [صفت]
اجرا کردن

توانا

Ex: The capable athlete demonstrates exceptional skill and determination on the field .

ورزشکار قادر مهارت و عزم استثنایی را در زمین نشان می‌دهد.

reclusive [صفت]
اجرا کردن

منزوی

Ex: Neighbors described the elderly widow who lived alone at the end of the street as very reclusive , rarely seeing her outside of her home .

همسایه‌ها این بیوه زن مسن که در انتهای خیابان تنها زندگی می‌کرد را بسیار منزوی توصیف کردند، به ندرت او را خارج از خانه می‌دیدند.

maiden [صفت]
اجرا کردن

دوشیزه

Ex: The maiden princess awaited her prince charming to sweep her off her feet .

شاهدخت دوشیزه منتظر شاهزاده جذاب خود بود تا او را از پا درآورد.

weary [صفت]
اجرا کردن

خسته

Ex: After a long week of work , she felt weary and in need of a break .

پس از یک هفته طولانی کار، او احساس خستگی می‌کرد و نیاز به استراحت داشت.

ponderous [صفت]
اجرا کردن

کند و سنگین

Ex: The elephant 's ponderous steps shook the ground .

قدم‌های سنگین فیل زمین را لرزاند.

fatigued [صفت]
اجرا کردن

خسته‌وکوفته

Ex: Driving for hours on end made him feel fatigued , so he pulled over to take a nap .

رانندگی برای ساعت‌های متوالی او را خسته کرد، بنابراین توقف کرد تا چرت بزند.

proficient [صفت]
اجرا کردن

متخصص

Ex: The chef is proficient in creating gourmet dishes from various cuisines .

سرآشپز در ایجاد غذاهای گورمه از آشپزی‌های مختلف ماهر است.

languid [صفت]
اجرا کردن

باطمأنینه

Ex: He lounged by the poolside , sipping his drink with languid movements .

او در کنار استخر دراز کشیده بود، در حالی که نوشیدنی اش را با حرکات کند می‌نوشید.

avid [صفت]
اجرا کردن

مشتاق

Ex: The avid traveler explores new destinations whenever possible , seeking adventure .

مسافر مشتاق هر زمان که ممکن باشد مقاصد جدید را کاوش می‌کند، در جستجوی ماجراجویی.

voracious [صفت]
اجرا کردن

سیری‌ناپذیر

Ex: The voracious caterpillar consumed every leaf on the plant , leaving it bare .

کرم حریص هر برگ روی گیاه را خورد و آن را لخت گذاشت.

nonchalant [صفت]
اجرا کردن

مسامحه‌کار

Ex: She gave a nonchalant shrug when asked about the missed appointment .

وقتی در مورد قرار از دست رفته از او پرسیدند، یک شانه بی‌تفاوت بالا انداخت.

driven [صفت]
اجرا کردن

کوشا

Ex: Despite facing setbacks , her driven attitude propelled her to keep striving for success .

علیرغم مواجهه با شکست‌ها، نگرش مصمم او او را به تلاش برای موفقیت سوق داد.

sociable [صفت]
اجرا کردن

اجتماعی

Ex: She 's always been a sociable person , making friends wherever she goes .

او همیشه یک فرد معاشرتی بوده است، در هر کجا که می‌رود دوست پیدا می‌کند.

stolid [صفت]
اجرا کردن

بی‌عاطفه

Ex: Even in stressful situations , he remained stolid and composed .

حتی در شرایط استرس‌زا، او بی‌احساس و آرام باقی ماند.

pert [صفت]
اجرا کردن

جسور

Ex:

اجرای شاداب بازیگر به فیلم انرژی بازیگوشانه‌ای اضافه کرد.

fearsome [صفت]
اجرا کردن

خوفناک

Ex: The fearsome roar of the lion sent shivers down their spines .

غرش ترسناک شیر آنها را به لرزه انداخت.

ruthless [صفت]
اجرا کردن

بی‌رحم

Ex: He showed his ruthless nature by betraying his closest friends to get ahead .

او با خیانت به نزدیکترین دوستانش برای پیشرفت، طبیعت بی‌رحم خود را نشان داد.

handicapped [صفت]
اجرا کردن

معلول

Ex: The handicapped artist creates beautiful artwork using adaptive tools and techniques .

هنرمند معلول با استفاده از ابزارها و تکنیک‌های انطباقی، آثار هنری زیبایی خلق می‌کند.

patriotic [صفت]
اجرا کردن

میهن پرست

Ex: The patriotic celebration commemorated the country 's independence with parades and fireworks .

جشن میهنی با رژه و آتشبازی، استقلال کشور را گرامی داشت.

wary [صفت]
اجرا کردن

مراقب

Ex: She was wary of giving out personal information to unknown callers .

او از دادن اطلاعات شخصی به تماس‌گیرندگان ناشناس احتیاط می‌کرد.

lonesome [صفت]
اجرا کردن

تنها و بی‌کس

Ex: Despite being surrounded by people , she could n’t shake her lonesome feelings .

علیرغم اینکه توسط مردم احاطه شده بود، نمی‌توانست احساسات تنهایی خود را از بین ببرد.

prudent [صفت]
اجرا کردن

محتاط

Ex: She made a prudent decision to postpone her vacation until she had saved enough money .

او تصمیم عاقلانه‌ای گرفت که تعطیلات خود را تا زمانی که پول کافی پس‌انداز کند به تعویق بیندازد.

vivacity [اسم]
اجرا کردن

نشاط

Ex: The actor ’s vivacity brought a vibrant energy to the stage .

شادابی بازیگر انرژی پر جنب و جوشی به صحنه آورد.

fortitude [اسم]
اجرا کردن

طاقت

Ex: His fortitude in the face of personal loss was admirable .

استقامت او در مقابل از دست دادن شخصی تحسین برانگیز بود.

demeanor [اسم]
اجرا کردن

رفتار

Ex: With a confident demeanor , he addressed the issues head-on during the meeting .

با رفتار مطمئن، او در جلسه به طور مستقیم به مسائل پرداخت.

intimacy [اسم]
اجرا کردن

صمیمیت

Ex: The writer captures the intimacy of family life in her novel .
stamina [اسم]
اجرا کردن

استقامت

Ex: Building stamina through regular exercise is important for overall health and fitness .

ساختن استقامت از طریق ورزش منظم برای سلامت و تناسب اندام کلی مهم است.

dexterity [اسم]
اجرا کردن

چابکی

Ex: The artist ’s dexterity was evident in every brushstroke .

چابکی هنرمند در هر قلم‌ضربه آشکار بود.

handedness [اسم]
اجرا کردن

ترجیح دست

Ex: The baseball team included players with varying handedness , giving them a strategic advantage .

تیم بیس بال شامل بازیکنانی با دست برتری متنوع بود، که به آنها مزیت استراتژیک می‌داد.

appetite [اسم]
اجرا کردن

اشتها

Ex: The medication had side effects that decreased his appetite , leading to concerns about maintaining proper nutrition .

دارو عوارض جانبی داشت که اشتها او را کاهش داد و منجر به نگرانی در مورد حفظ تغذیه مناسب شد.

adolescence [اسم]
اجرا کردن

نوجوانی

Ex: The emotional volatility characteristic of adolescence can make this state challenging for teenagers and their parents .

نوسان عاطفی مشخصه نوجوانی می‌تواند این وضعیت را برای نوجوانان و والدینشان چالش‌برانگیز کند.

vigor [اسم]
اجرا کردن

قدرت

Ex: The debate was lively , with each participant arguing their points with great vigor .

بحث پر جنب و جوش بود، با هر شرکت کننده ای که با حرارت زیاد از نظرات خود دفاع می‌کرد.

اجرا کردن

منابع

Ex: The teacher praised the student 's resourcefulness in completing the project with recycled materials .

معلم خلاقیت دانش آموز را در تکمیل پروژه با مواد بازیافتی تحسین کرد.

personality [اسم]
اجرا کردن

شخصیت

Ex: People find her independent personality quite appealing .

مردم شخصیت مستقل او را بسیار جذاب می‌یابند.

lean [صفت]
اجرا کردن

خوش‌فرم

Ex: The athlete had a lean physique , with sculpted muscles and low body fat .
elegant [صفت]
اجرا کردن

شیک

Ex: The bride looked stunning in her elegant wedding dress , radiating grace and charm as she walked down the aisle .

عروس در لباس عروسی زیبا خود خیره کننده به نظر می‌رسید، در حالی که در راهرو راه می‌رفت، از لطف و جذابیت می‌درخشید.

lank [صفت]
اجرا کردن

لخت و بی‌حالت

shabby [صفت]
اجرا کردن

ژنده‌پوش

Ex: The traveler looked shabby after days of hiking through the mountains , with dirt smeared on his face and clothes .

مسافر پس از روزها پیاده‌روی در کوهستان ژولیده به نظر می‌رسید، با خاکی که روی صورت و لباسش مالیده شده بود.

bruised [صفت]
اجرا کردن

کبود شده

Ex: She gently touched her bruised cheek , wincing at the pain .

او به آرگی گونه کبود خود را لمس کرد، از درد به خود لرزید.

slovenly [صفت]
اجرا کردن

ژولیده

Ex:

او ژولیده به نظر می‌رسید، با موهای ژولیده و ریشی نامرتب.

countenance [اسم]
اجرا کردن

صورت

Ex: His countenance brightened when he saw his long-lost friend approaching .

چهره او زمانی که دوست گمشده قدیمی خود را دید که نزدیک می‌شود، روشن شد.

stature [اسم]
اجرا کردن

قامت

Ex: Despite his average stature , his presence in the room was commanding .

علیرغم قد متوسطش، حضورش در اتاق مسلط بود.

grimace [اسم]
اجرا کردن

اخم

Ex: The teacher 's stern grimace warned the students to behave .

چهره درهم کشیده سختگیرانه معلم به دانش آموزان هشدار داد که خوب رفتار کنند.

slimness [اسم]
اجرا کردن

لاغری

Ex: The fashion model 's slimness made her a popular choice for runway shows .

لاغری مدل مد او را به انتخاب محبوبی برای نمایش های مد تبدیل کرد.

posture [اسم]
اجرا کردن

حالت بدن

Ex: Gymnastics training develops strong posture and core stability .

تمرین وضعیت، وضعیت قوی و ثبات هسته‌ای را توسعه می‌دهد.