ACT انگلیسی و دانش جهانی - ظاهر و بافت

در اینجا شما برخی از کلمات انگلیسی مربوط به ظاهر و بافت، مانند "چین و چروک"، "قابل انعطاف"، "متخلخل" و غیره را یاد خواهید گرفت که به شما در قبولی در آزمون های ACT کمک می کند.

review-disable

مرور

flashcard-disable

فلش‌کارت‌ها

spelling-disable

املای کلمه

quiz-disable

آزمون

شروع یادگیری
ACT انگلیسی و دانش جهانی
dimension [اسم]
اجرا کردن

بُعد

Ex: The artist meticulously considered the dimensions of the canvas before starting her painting .

هنرمند پیش از شروع نقاشی‌اش، ابعاد بوم را به دقت در نظر گرفت.

contraction [اسم]
اجرا کردن

انقباض

Ex: The contraction of the balloon made it easier to carry .

انقباض بادکنک حمل آن را آسان‌تر کرد.

compaction [اسم]
اجرا کردن

فشرده سازی

Ex: In pottery , compaction of the clay enhances its strength and reduces porosity .

در سفالگری، فشرده‌سازی خاک رس استحکام آن را افزایش می‌دهد و تخلخل را کاهش می‌دهد.

facet [اسم]
اجرا کردن

وجه

Ex:

جراح در طول عمل جراحی، سطوح صاف مفصل زانو را بررسی کرد.

curvature [اسم]
اجرا کردن

انحنا

Ex: The curvature of the spine affected her posture and overall flexibility .

انحنای ستون فقرات بر وضعیت بدن و انعطاف پذیری کلی او تأثیر گذاشت.

blemish [اسم]
اجرا کردن

نقص

Ex: The antique table had a few blemishes on its surface from years of use .

میز عتیقه چند لکه روی سطح خود از سال‌ها استفاده داشت.

turbid [صفت]
اجرا کردن

گل‌آلود

Ex: The turbid broth was rich with flavors but visually unappealing .

آبگوشت کدر از نظر طعم غنی بود اما از نظر ظاهری جذاب نبود.

expansive [صفت]
اجرا کردن

گسترش پذیر

Ex: The expansive soil caused the foundation of the building to shift over time .

خاک منبسط شونده باعث جابجایی پایه‌های ساختمان در طول زمان شد.

iridescent [صفت]
اجرا کردن

رنگین‌کمانی

Ex:

پولک‌های رنگین‌کمانی ماهی نور خورشید را زیر آب گرفتند و نمایشی نفس‌گیر از رنگ‌ها در صخره مرجانی ایجاد کردند.

porous [صفت]
اجرا کردن

متخلخل

Ex: The soil was porous , allowing water to penetrate deeply into the ground .

خاک متخلخل بود، که اجازه می‌داد آب به عمق زمین نفوذ کند.

ungainly [صفت]
اجرا کردن

مشکل‌ساز

Ex: Maneuvering the ungainly boat through the narrow canal required precision and patience from the captain .

هدایت قایق دست و پا چلفتی از طریق کانال باریک به دقت و صبر از سوی کاپیتان نیاز داشت.

towering [صفت]
اجرا کردن

تحسین برانگیز

Ex:

صخره‌های بلند در امتداد ساحل، منظره‌ای نفس‌گیر ایجاد کرده بودند.

distorted [صفت]
اجرا کردن

تحریف شده

Ex: The funhouse mirrors at the carnival created distorted reflections , amusing and confusing visitors .

آینه‌های خانه شادی در کارناوال بازتاب‌های تحریف‌شده ایجاد کردند که بازدیدکنندگان را هم سرگرم و هم گیج می‌کرد.

rigid [صفت]
اجرا کردن

سفت و سخت (بافت)

Ex: The rules of the game were rigid and strictly enforced by the referee .

قوانین بازی سختگیرانه بود و توسط داور به شدت اجرا می‌شد.

adhesive [صفت]
اجرا کردن

چسبنده

Ex: The adhesive properties of the material made it suitable for use in bonding metals .

ویژگی‌های چسبنده ماده آن را برای استفاده در اتصال فلزات مناسب ساخت.

sleek [صفت]
اجرا کردن

صاف و براق (سطح)

Ex: The horse ’s sleek coat gleamed in the afternoon sunlight .

پوشش صاف اسب در نور خورشید بعدازظهر می‌درخشید.

elastic [صفت]
اجرا کردن

قابل انعطاف

Ex: The hair tie was made of elastic material , allowing it to stretch and hold the hair in place .

کش مو از جنس ماده کشسان ساخته شده بود، که به آن اجازه می‌داد کش بیاید و موها را در جای خود نگه دارد.

concrete [صفت]
اجرا کردن

واقعی و ملموس

Ex:

مجسمه‌ساز خاک رس را به یک نمایش ملموس از یک چهره تاریخی معروف تبدیل کرد.

wispy [صفت]
اجرا کردن

باریک

Ex:

همانطور که نسیم از پنجره باز می‌وزید، پرده‌های نازک به آرامی موج می‌زدند و سایه‌های رقصانی بر دیوارها می‌انداختند.

undulating [صفت]
اجرا کردن

موجدار

Ex: The undulating hills stretched across the horizon.

تپه‌های موج‌دار در سراسر افق کشیده شده بودند.

bumpy [صفت]
اجرا کردن

ناهموار

Ex: The wooden table was bumpy , with knots and imperfections in the surface .

میز چوبی ناهموار بود، با گره‌ها و ناهمواری‌هایی روی سطح.

pleated [صفت]
اجرا کردن

چین دار

Ex: The chef 's hat had a pleated band , giving it a traditional and professional look .

کلاه سرآشپز یک نوار چین‌دار داشت که به آن ظاهری سنتی و حرفه‌ای می‌داد.

shallow [صفت]
اجرا کردن

کم‌عمق

Ex: The pond is so shallow that you can easily touch the bottom with your feet .

حوضچه آنقدر کمعمق است که به راحتی می‌توانید با پاهایتان کف آن را لمس کنید.

اجرا کردن

شبیه هزارتو

Ex: The mystery 's labyrinthine plot kept readers guessing until the end .

طرح پیچیده معما خوانندگان را تا پایان حدس زدن نگه داشت.

ornate [صفت]
اجرا کردن

پرآب‌وتاب

Ex: The ornate chandelier hung from the ceiling , casting a dazzling array of light throughout the ballroom .

لوستر منقوش از سقف آویزان بود و پرتوهای خیره‌کننده‌ای از نور را در سراسر سالن رقص می‌پاشید.

tubular [صفت]
اجرا کردن

لوله‌ای‌شکل

Ex: The playground equipment included tubular slides , offering children an exciting play experience .

تجهیزات زمین بازی شامل سرسره‌های لوله‌ای بود که تجربه بازی هیجان‌انگیزی را برای کودکان فراهم می‌کرد.

ovoid [صفت]
اجرا کردن

تخم مرغی شکل

Ex: The company logo featured an ovoid shape that symbolized growth and development .

لوگوی شرکت دارای یک شکل تخممرغی بود که نماد رشد و توسعه بود.

malleable [صفت]
اجرا کردن

چکش‌خور

Ex: Playdough is a malleable material that children can shape and mold into imaginative creations .

خمیر بازی یک ماده قابل انعطاف است که کودکان می‌توانند آن را به شکل‌های خلاقانه درآورند و قالب بگیرند.

clammy [صفت]
اجرا کردن

مرطوب و چسبناک

Ex: After running , his clammy shirt clung to his back .

بعد از دویدن، پیراهن چسبناک او به پشتش چسبید.

unkempt [صفت]
اجرا کردن

نامرتب

Ex: The abandoned building had broken windows and an unkempt interior , echoing its deserted state .

ساختمان رها شده پنجره‌های شکسته و یک فضای داخلی به هم ریخته داشت که وضعیت متروکه آن را منعکس می‌کرد.

taut [صفت]
اجرا کردن

سفت

Ex:

بادبان در باد کشیده شد و قایق را به جلو راند.

crinkly [صفت]
اجرا کردن

چروکیده

Ex:

کاغذ کادو چروک هنگام مچاله شدن صدای رضایتبخشی ایجاد کرد.

hollow [صفت]
اجرا کردن

توخالی

Ex: The chocolate Easter bunny was hollow , filled with small candies for an extra treat .

خرگوش شکلاتی عید پاک توخالی بود، پر از آب نبات های کوچک برای یک خوشمزه گی اضافه.

lifelike [صفت]
اجرا کردن

واقعی

Ex: The sculptor 's lifelike portrayal of the human form was both impressive and unsettling in its detail .

تصویر واقع‌گرایانه مجسمه‌ساز از فرم انسانی هم از نظر جزئیات چشمگیر و هم نگران‌کننده بود.

tensile [صفت]
اجرا کردن

شکل‌پذیر

Ex: The silk thread is highly tensile , allowing it to stretch without snapping .
to expand [فعل]
اجرا کردن

گسترش یافتن

Ex: As the economy improved , opportunities for employment expanded , offering hope to those seeking jobs .

با بهبود اقتصاد، فرص شغلی گسترش یافتند، به کسانی که به دنبال کار بودند امید دادند.

to compress [فعل]
اجرا کردن

فشرده کردن

Ex: To create a denser structure , the builder had to compress the layers of insulation .

برای ایجاد ساختاری متراکم‌تر، سازنده مجبور شد لایه‌های عایق را فشرده کند.

to elongate [فعل]
اجرا کردن

کشیدن

Ex: As the artist worked , he was elongating the lines to create a sense of movement in the painting .

همانطور که هنرمند کار می‌کرد، او خطوط را کش می‌داد تا حس حرکت را در نقاشی ایجاد کند.

to crease [فعل]
اجرا کردن

چین دادن

Ex: The careless handling of the delicate fabric creased the dress before it even reached the store shelves .

برخورد بی‌دقت با پارچه ظریف، لباس را چروک کرد قبل از اینکه حتی به قفسه‌های فروشگاه برسد.

to felt [فعل]
اجرا کردن

تبدیل به نمد کردن

Ex: The fibers were felted into a dense , durable material suitable for carpets .

الیاف به یک ماده متراکم و بادوام مناسب برای فرش تبدیل شدند.

to pigment [فعل]
اجرا کردن

رنگ آمیزی کردن

Ex: In the art class , they pigmented their clay sculptures with vibrant colors .

در کلاس هنر، آنها مجسمه‌های گلی خود را با رنگ‌های زنده رنگ‌آمیزی کردند.

to contour [فعل]
اجرا کردن

شکل دادن

Ex: Landscapers contoured the garden to create visually appealing slopes and curves .

معماران منظر، باغ را کنتور کردند تا شیب‌ها و منحنی‌های جذاب بصری ایجاد کنند.

to smudge [فعل]
اجرا کردن

لکه‌دار کردن

Ex: Be careful not to smudge the fresh paint on the walls .

مراقب باشید که رنگ تازه روی دیوارها را لکه دار نکنید.

to smear [فعل]
اجرا کردن

پخش کردن

Ex: She smeared lipstick on her lips without using a mirror , resulting in uneven application .

او رژ لب را بدون استفاده از آینه روی لب‌هایش مالید که منجر به پخش ناهموار شد.

اجرا کردن

تزیین کردن

Ex: The artist had a talent for embellishing pottery with intricate patterns and vibrant colors .

هنرمند استعدادی در آراستن سفال با الگوهای پیچیده و رنگ‌های زنده داشت.

to extend [فعل]
اجرا کردن

بسط دادن

Ex: The artist was extending the canvas to create a larger painting .

هنرمند در حال گسترش بوم بود تا نقاشی بزرگتری ایجاد کند.